امروز روز ۷ آبان یا به عبارتی ۲۹ اکتبر روز جهانی بزرگ ترین مرد تاریخ ایران، کوروش بزرگ که موسس واژهی آزادی و حقوق بشر در جهان بود؛ جهان سالیان درازیست که ۲۹ اکتبر را برای این بزرگمرد که نماد حقوق بشر است گرامی میدارد، ایرانیان به او پدر میگفتن و ادیان مختلف او را ناجی میدانستن، یادش گرامی ❤️
@harfpoch
@harfpoch
حـرفِ پـوچ
امروز روز ۷ آبان یا به عبارتی ۲۹ اکتبر روز جهانی بزرگ ترین مرد تاریخ ایران، کوروش بزرگ که موسس واژهی آزادی و حقوق بشر در جهان بود؛ جهان سالیان درازیست که ۲۹ اکتبر را برای این بزرگمرد که نماد حقوق بشر است گرامی میدارد، ایرانیان به او پدر میگفتن و ادیان مختلف…
ولی خب، ما خودمون هیچ هیچ هیچ...
Forwarded from راى مست(فرزانه صدهزارى) (farzaneh sadhezari)
من روحیم لطیفه بابا
من طاقت کشته شدن مگس ندارم
من طاقت اینو نداره یه پیرزن بار سنگین بلند کنه
من طاقت ندارم یه پیرمرد گوشهی خیابون منتظر ماشین باشه
من گلم خشک شد هقهق زدم
من با شعر حرف میزنم
من چجوری این روزا رو بگذرونم!؟
چجوری این همه ظلم ببینم!؟
چجوری این ویدئوهارو ببینم و ادامه بدم؟؟
واقعاً چی کار کنم؟؟
من طاقت کشته شدن مگس ندارم
من طاقت اینو نداره یه پیرزن بار سنگین بلند کنه
من طاقت ندارم یه پیرمرد گوشهی خیابون منتظر ماشین باشه
من گلم خشک شد هقهق زدم
من با شعر حرف میزنم
من چجوری این روزا رو بگذرونم!؟
چجوری این همه ظلم ببینم!؟
چجوری این ویدئوهارو ببینم و ادامه بدم؟؟
واقعاً چی کار کنم؟؟
میدونستین ریاکشنهایی که ثبت میکنید برای من نشون نمیده که چه شخصی ثبتش کرده؟
پس اگر دلیل فقط نگاه کردن و رد شدن ازشون اینه خیالتون راحت نترسید
حداقل تاثیری که ریاکشن شما داره دلمون رو به بودن هم توی این جمع کوچیک گرم میکنه
مرسی🌱💚
پس اگر دلیل فقط نگاه کردن و رد شدن ازشون اینه خیالتون راحت نترسید
حداقل تاثیری که ریاکشن شما داره دلمون رو به بودن هم توی این جمع کوچیک گرم میکنه
مرسی🌱💚
اگر یه شرایط دیگه بود توی این بارون و هوای دلبر قطعا عاشقانههای زیادی رو شریک میشدیم باهم
اما الان چه عاشقانهای قشنگ تر از رویای آزادی... 🕊️
اما الان چه عاشقانهای قشنگ تر از رویای آزادی... 🕊️
میپرسی:«واژهی وطن» به چه معناست؟
خواهند گفت: که خانه است وُ درخت توت، لانهی ماکیان است و کندوی زنبور، عطر نان است و آسمان نخست...
میپرسی:«آیا یک واژه با سه حرف برای این همه مضامین وسعت دارد و بر ما تنگ آمده است؟»
#محمود_درویش
@harfpoch
خواهند گفت: که خانه است وُ درخت توت، لانهی ماکیان است و کندوی زنبور، عطر نان است و آسمان نخست...
میپرسی:«آیا یک واژه با سه حرف برای این همه مضامین وسعت دارد و بر ما تنگ آمده است؟»
#محمود_درویش
@harfpoch
▪️
باش تا نفرین ِ دوزخ
از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ـ داغداران ِ زیباترین
فرزندان ِ آفتاب و باد ـ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
• احمد شاملو
@harfpoch
باش تا نفرین ِ دوزخ
از تو چه سازد،
که مادران ِ سیاهپوش
ـ داغداران ِ زیباترین
فرزندان ِ آفتاب و باد ـ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
• احمد شاملو
@harfpoch
▫️
احمد عارف :
در جغرافیایی که حتّی پروانهها هم از
کودکان بیشتر عمر میکنند،شما بگویید
من چه شعری بنویسم؟
@harfpoch
احمد عارف :
در جغرافیایی که حتّی پروانهها هم از
کودکان بیشتر عمر میکنند،شما بگویید
من چه شعری بنویسم؟
@harfpoch
رسم است وقتی میان دو حیوان یا گله از حيوانات نزاع درمیگیرد، کفتارها دورتر میایستند و نظاره میکنند، طوری که خطر متوجه آنها نباشد.
آنها به تماشا نشسته و پایان جنگ را انتظار میکشند...
و هر چه این نزاع به پایانش نزدیکتر شده و تکلیف طرفین مشخصتر میشود، کفتارها به میدان نبرد نزدیکتر میشوند تا با اتمام نزاع، غنیمت خود را از لاشه ها بردارند...
این داستان آشنای این روزهای خیلی از ما و خیلی از چهرههاست.
لطفا کفتار نباشیم!
@harfpoch
آنها به تماشا نشسته و پایان جنگ را انتظار میکشند...
و هر چه این نزاع به پایانش نزدیکتر شده و تکلیف طرفین مشخصتر میشود، کفتارها به میدان نبرد نزدیکتر میشوند تا با اتمام نزاع، غنیمت خود را از لاشه ها بردارند...
این داستان آشنای این روزهای خیلی از ما و خیلی از چهرههاست.
لطفا کفتار نباشیم!
@harfpoch
امید بزرگترین دارایی هر فرده که بهش انگیزه میده برای ادامه دادن و تلاش کردن
همو بغل کنید و میزان امیدواری رو در خودتون و اطرافیان بیشتر کنید
مراقب همدیگه باشید
و از راه دور اما دلهای نزدیک برای هم دعا کنیم🕊️🌱
همو بغل کنید و میزان امیدواری رو در خودتون و اطرافیان بیشتر کنید
مراقب همدیگه باشید
و از راه دور اما دلهای نزدیک برای هم دعا کنیم🕊️🌱
Forwarded from مجله هنرى ژوان🌱
وارثان پر سوم سیمرغ در شاهنامه فردوسی
در شاهنامه فردوسی روایت عجیبی وجود دارد.
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند ، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و میگوید : هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من به یاریات بشتابم.
سالها میگذرد...رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن میشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ می افتد.
زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد. سیمرغ به یاری همسر و فرزندش میآید و از مرگ میرهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...
سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخمهای فراوان میشود و مستاصل از شکست او...
رستم پر دوم را به آتش می کشد.
سیمرغ آشکار می گردد.
رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا مینماید.
رستم پیروز می شود...
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده، اینجاست.
فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده .!!
در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست.
سرنوشت پر سوم در پرده معماست.
حتی هنگامی که رستم در هفتخوان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد،
و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمیکشد.
یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهرگون گرفتار میآید، کشته میشود، ولی پر سوم را به آتش نمیکشد. !
چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را میپذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد؟
چرا؟
رستم پر سوم را به چه کسی سپردهاست؟
پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟
و در چه زمانی به آتش کشیدهشود؟
ادبیات اساطیری ایران شعلهگاهِ کنایهها و نشانههای ژرف و رازآلود است.
اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران میباشد.
فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعهشناسش، پیشبینی روزهای تیرگون میهنش را نمودهبود.
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ، ارجمند
نهان راستی، آشکارا ، گزند
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امیدِ رهاییبخش از تیرهبختی ایرانیان در هر دورهای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است.
باور این که هنوز راهی بر سعادتمندی ایرانیان وجود دارد.
تاریخ گواه این مدعاست.
ایران خانهی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم...
ما وارثان پر سوم سیمرغیم.
در شاهنامه فردوسی روایت عجیبی وجود دارد.
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند ، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و میگوید : هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من به یاریات بشتابم.
سالها میگذرد...رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن میشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ می افتد.
زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد. سیمرغ به یاری همسر و فرزندش میآید و از مرگ میرهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...
سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخمهای فراوان میشود و مستاصل از شکست او...
رستم پر دوم را به آتش می کشد.
سیمرغ آشکار می گردد.
رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا مینماید.
رستم پیروز می شود...
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده، اینجاست.
فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده .!!
در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست.
سرنوشت پر سوم در پرده معماست.
حتی هنگامی که رستم در هفتخوان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد،
و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمیکشد.
یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهرگون گرفتار میآید، کشته میشود، ولی پر سوم را به آتش نمیکشد. !
چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را میپذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد؟
چرا؟
رستم پر سوم را به چه کسی سپردهاست؟
پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟
و در چه زمانی به آتش کشیدهشود؟
ادبیات اساطیری ایران شعلهگاهِ کنایهها و نشانههای ژرف و رازآلود است.
اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسمِ آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران میباشد.
فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعهشناسش، پیشبینی روزهای تیرگون میهنش را نمودهبود.
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت آیین فرزانگان
پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد، جادویی ، ارجمند
نهان راستی، آشکارا ، گزند
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امیدِ رهاییبخش از تیرهبختی ایرانیان در هر دورهای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است.
باور این که هنوز راهی بر سعادتمندی ایرانیان وجود دارد.
تاریخ گواه این مدعاست.
ایران خانهی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم...
ما وارثان پر سوم سیمرغیم.