حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
هر کسی دنیا را از دریچه چشم خودش می‌بیند. این را باور دارید؟
داریم مراسم تنفیذ را از تلویزیون می بینیم که دوربین، تصویر آقای رییسی را نشان می‌دهد. مادرم با یک تعجبی می‌گوید چطور آقای رییسی این جاست؟ پس مشهد چی؟
قبل از اخبار ساعت ۱۴، داشتیم سمت خدا را به صورت زنده از حرم می دیدیم. صحن ها شلوغ بود. تعجب مادرم برای این بود که حالا که امام رضا این همه مهمان دارد نباید حرم را می گذاشت و می‌آمد تهران. مثل خودش که اگر مهمان داشته باشد لحظه ای روی پا بند نیست. هزاری هم ماها دم دستش باشیم برای رتق و فتق امور اما خودش مدام در بیا و برو است. به نظرش این روزها آقای رییسی هم باید همین قدر مادرانه در حرم امام رئوف خدمت کند. از چشم چنین مادر بی نهایت مهربانی، شأن میزبانی زائران امام رضا جان بر تنفیذ ریاست جمهوری هم برتری دارد.

#لحظه_نوشت
#دا

@HarfeHEzafeH
شبکه قرآن دارد پخش مستقیم مراسم یادبود شهید حججی را از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نشان می دهد.
مداح می خواند

دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه
چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه

منم باید برم آره برم سرم بره
نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره

یه روزیم بیاد نفس آخرم بره
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام

یه دست گل دارم برای این حرم می‌دم
گلم که چیزی نیست برا حرم سرم می‌دم

برای قربونی اسماعیلو میدم به عشق
خودم با بچه هام فدای بانوی دمشق

منم یه مادرم پسرمو دوسش دارم
ولی جوونمو به دست بی بی می‌سپارم

بی بی قبول کنه بشه مدافع حرم
حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام


من فکر می‌کنم می‌توانم از پسرم، دسته گلم، جانانم بگذرم؟
از جانان گذشتن خیلی سخت است. به زبان آوردنش هم جان آدم را می‌گیرد چه برسد به عمل کردنش...


#لحظه_نوشت
#شهیدانه

@HarfeHEzafeH
💬 به زودی تکلیف تلگرام مشخص می‌شود.

مجری بیست و سی تیتر بالا را می‌دهد. بعد، این بخش از صحبت‌های دادستان کل کشور پخش می‌شود: «یک نوجوان سیزده ساله یک بچه هفت ساله را متأثر از فضای مجازی کشته، آمار طلاق هم بالا رفته که مقصر فضای مجازی‌است.»

آخرش هم ما می‌مانیم و این تجربه تکراری که فقط بلدیم صورت مسئله را پاک کنیم...


#لحظه_نوشت

@HarfeHEzafeH
ژاپن از انیمیشن به اندازه فروش نفت ما، درآمد دارد.

مجله خبری ساعت ۱۹ می‌گفت.


#درنگ
#لحظه_نوشت

@HarfeHEzafeH
امامزاده کلزا

سیستم سازمان است یا کار وزارت خانه، نمی‌دانم. اما هر از گاهی برای راستی آزمایی سطح سبز محصولات مختلف، به کارشناسان اجبار می‌کنند اراضی را جی‌پی‌اس بزنند. تا سطح زیر کشت واقعی دست‌شان باشد. که مثلا آمار واقعی باشد.
تا این جای داستان را همه موافقیم. هیچ کس از آمار دروغ خوشش نمی‌آید. اما آمار راست برای کدام برنامه ریزی هایی؟ واردات؟ صادرات؟ پرداخت به موقع پول کشاورز؟ تولید به میزان نیاز کشور؟ یا چه؟
یکی از راه های انگیزه‌مند شدن برای اجرای یک کار، شناخت هدف اجرایی و البته مؤثر آن است. چیزی که تا به حال نه کشاورز از آن اثری دیده نه کارشناس. دیروز یکی از کشاورزان گفته‌بود از بس چرخیدیم دور این زمین برای جی پی اس زمین‌مان شده مثل امامزاده.
و ما جوابی نداشتیم جز خنده. و چه خنده‌ای...

#درنگ
#لحظه_نوشت

@HarfeHEzafeH
مهدی برای هانی نوشته:
خسته نشدم... خسته ام کردن... من به حداقل‌های آکادمیک قانعم... ولی می‌خوان خوارت کنن، چون خودشون بی‌مایه هستن.
می‌گویم تعبیر خوبی بود.
گره ذهن من هم بود امروز. بلد نبودم به زبان بیاورمش.
یادم باشد از نشانه‌های آدم‌های بی‌مقدار به خواری کشاندن دیگران است.

#درد
#یادم_بماند
#لحظه_نوشت


@HarfeHEzafe
توی دیوار به دیوار گوهر خیراندیش تهیه غذا راه انداخته. ویشکا آسایش می‌گه منم چون گازم رو با بهترین مارک به‌تون دادم شریکم.
دختر گوهر خیراندیش با خنده و تمسخر می‌گه: اون گازتون هم که ساخت جوانان وطنه.

اونوخ هی شبکه‌های سیما بیاند لوگوی حمایت از کالای ایرانی بزنن.


+همین الان شبکه محلی‌مون

#حمایت_از_کالای_ایرانی
#لحظه_نوشت


@HarfeHezafeH
پشت وانته نوشته بود
شد شد نشد میرم آلمان

واینساد به‌ش بگم جز اون‌جا کجا خوبه من برم؟


#لحظه_نوشت


@HarfeHEzafeH
اومده مشاوره بگیره برای احداث باغ. می‌گه چون متولد پونزده اسفند هم هستم خیلی این قضیه برام حیاتیه.


#لحظه_نوشت



@HarfeHezafeH
ساعت رو ازم می‌پرسه. می‌گم یه ربع به دوازده. می‌گه دیره دیگه.
- برای چی؟
-: که زنگ بزنم به داداش‌ت. نگرانشم.

چهار روزه از سفر برگشتیم. هی می‌گه چرا زنگ نزد؟ می‌گم خب تو زنگ بزن.
- نکنه کار داشته باشه. مزاحم‌ش باشم.
:- یعنی حتا پنج دقیقه هم وقت نداره؟

می‌گم فردا صبح زنگ می‌زنیم. خیالت راحت باشه. سرشون گرمه این ور اون ور.

برام دعا می‌کنه که الهی صاحب اولاد بشی تا بدونی تو دل من چی می‌گذره الان.
به‌ش می‌گم مادر نیستم ولی می‌فهمم اگه احوال مادرت رو نمی‌پرسی دست کم دو هفته از خودت بی‌خبر نگذارش.
دل مادر چه می‌فهمه این همه دل‌بستگی‌های دنیایی‌ تو رو.


پنج‌شنبه٢٠ اردیبهشت ٩٧

#یادم_بماند
#لحظه_نوشت #دا

@HarfeHEzafeH
ساعت ده دقیقه به یک آمدم توی رختخواب. خواستم تلگرام را یک چک کوچولو بکنم و بخوابم. یکهو دیدم بیست دقیقه گذشت. از ترس این سارقان زمان مثل برق گرفته‌ها، گوشی را پرت کردم و خروپف.
خواب دیدم قرار است من و مادرم و مصطفی برویم خانه خواهرم. من نشسته‌ بودم پای لپ تاپ و احتمالا این‌قدر بلند نشده‌ بودم که مصطفی همان طور نشسته‌، با زانوی بغل کرده کنارم خوابش برده بود و خودم هم. مادرم توی آشپزخانه بود. حس می‌کردم زمان زیادی گذشته و دیگر نمی‌شود رفت شب نشینی. ناراحت بودم چرا نرفته‌ایم. به خاطر مصطفی. آرام آرام می‌زدم به گونه‌اش و صدایش می‌کردم. خوابش عمیق بود و قیافه‌اش معصوم‌تر از همیشه. نمی‌دانستم مرده. انگار اتفاق مال همین امشب باشد. با غصه از خواب بیدار شدم. همان لحظه؛ که ده دقیقه پیش باشد، تلفنم زنگ خورد. عزیزی بود از کنار ضریح امام رضا...

#لحظه_نوشت


@HarfeHEzafeH
نوهه زنگ زد به مادر بزرگه. یه سوال کرد که کجایین و چرا تا من خواب بودم رفتین. مادر بزرگه لا به لای دو کلام جواب، هزار بار قربون صدقه‌ش رفت. اونم از سویدای دل. «دردت به دلم. هر چه کس دارم به فدات. برادر پدرم فدات. بابای مادرم. فدات بشم. عزیز دلم. پدرم.»
هر چند ترجمه اینا به فارسی از اصالت می‌ندازدشون و ممکنه برای شما قابل فهم نباشه اما خیلی به دل خودم نشست.


#لحظه_نوشت

@HarfeHEzafeH