حرف اضافه
323 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
کی عروسک‌های پلاستیکی قدیمی را یادش است؟
باگِشان دست و پاهایشان بود.بیشتر دست‌ها. آن‌قدر از سر کنجکاوی درشان می‌آوردیم و جاشان می‌انداختیم که هرز می‌شدند.
بعد از مدتی یا باید غم عروسک یک‌دستی را به دوش می‌کشیدیم یا با توسل به مادر و التماس به خواهرهای بزرگ، سفارش کت یا پیراهنی را می‌دادیم که مفصل بازو را به تنه پیوند دهد.
تصویر بازوی کنده شده از زیر پارچهٔ توری پیراهن، تصویر روشنی است. مثل یک ظهر آفتابی تابستانی.
این روزها که بازوی چپم درد می‌کند و گاهی دردش به خصوص موقع غلتیدن در خواب شدت می‌گیرد، تصویر بازوی کنده شده جان می‌گیرد. دست می‌برم بِکَنمش که از خواب بیدار می‌شوم.

#بالهایم_درد_می‌کنند
8
حرف اضافه
کی عروسک‌های پلاستیکی قدیمی را یادش است؟ باگِشان دست و پاهایشان بود.بیشتر دست‌ها. آن‌قدر از سر کنجکاوی درشان می‌آوردیم و جاشان می‌انداختیم که هرز می‌شدند. بعد از مدتی یا باید غم عروسک یک‌دستی را به دوش می‌کشیدیم یا با توسل به مادر و التماس به خواهرهای بزرگ،…
«شونه چپم درد می‌کنه آقای دکتر».
- دو تا دست‌ها رو ببر بالا.
همین دو جمله کافی است تا دکتر تشخیص دهد دچار عارضهٔ شانهٔ یخ زده شده‌ام.
Frozen shoulder.
دکتر مراحل درمانم را توضیح می‌دهد. تزریق، دارو، فیزیوتراپی، ام آر آی و من به این فکر می‌کنم وقتی علائم یک بیماری این‌قدر آشناست یعنی تعداد مبتلایانش بالاست.

«علتش چیه؟»
- شاید با ام آر آی مشخص بشه.
دوباره مراحل درمان را روی کاغذ می‌نویسد و تأکید می‌کند «نری دیگه پیدات نشه».
امتداد فکرم می‌رسد به این‌جا که لابد تجربه دکتر بر رفتن و قطع درمان بیماران دلالت دارد.

بعد از ویزیت تزریق را که انجام می‌دهد می‌گوید «همراه ماده ضد التهاب بی حس کننده زدم. بذار شونه‌ت رو حرکت بدم».
با حرکت سوم مچ روپوش سفیدش را می‌گیرم. «اگه حرکتش ندی دستت خشک می‌شه».
اشکم از زیر ماسک راه می‌گیرد.

من و گریه برای درد جسمی جلوی دکتر؟ تجربهٔ تازه‌ای است.
درد مثل هنرمندی خودم را و جامعه را برایم بازنمایی می‌کند.

#بالهایم_درد_می‌کنند
😢6💔5🙊1
حرف اضافه
شاگرد شوفر لیوانم رو که پر می‌کنه می‌پرسه: «درست تموم نشد دیگه؟» چهارساله که مسافر این خطم. با همین کوله.
گمانم اولین بار است بی کوله می‌روم خانه. اول از بردن «رفیق» منصرف شدم. کوله سیاهم را می‌گویم. رفیق ده ساله‌ام. دو بار رفتم «قشنگ» را آوردم. قشنگ کوله سبز کله غازی‌ام است. دوست سبک و فانتزی یکساله‌ام. و آخر راضی شدم به کیف سیاه بزرگم.
مولوی وقتی می‌گوید «درد است که آدمی را رهبر است» به یقین منظورش دردی مثل درد شانه نیست. اما همین درد جسمانی به ظاهر کوچک باعث ‌شد از کهنه عادتم دست بکشم.
آقای مولوی اگر اجازه بدهی این تکّه از فیه مافیه‌ات را برای تأیید حرفم بیاورم «تن، همچون مریم است و هر یکی عیسی داریم، اگر ما را درد پیدا شود عیسی ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد باز به اصل خود پیوندد الا ما محروم مانیم و ازو بی‌بهره».


#بالهایم_درد_می‌کنند
👍8
حرف اضافه
کی عروسک‌های پلاستیکی قدیمی را یادش است؟ باگِشان دست و پاهایشان بود.بیشتر دست‌ها. آن‌قدر از سر کنجکاوی درشان می‌آوردیم و جاشان می‌انداختیم که هرز می‌شدند. بعد از مدتی یا باید غم عروسک یک‌دستی را به دوش می‌کشیدیم یا با توسل به مادر و التماس به خواهرهای بزرگ،…
مادربزرگم در جوانی دست درد می‌گیرد و نذر می‌کند اگر دستش خوب شود هر کس کار و احتیاجی داشته باشد دریغ نکند و نه نگوید. جا در جا دستش خوب می‌شود و نذرش دهان به دهان توی آبادی می‌چرخد.
کم کم زنان روستا هر کدام سرشان شلوغ می‌شود اندازه یکی دو خنچه نان، آرد می‌آورند و می‌آیند سراغش.
یکیش خانم بس که کمک حال شوهرش در دکّانداری بوده و چهار تا بچهٔ قد و نیم‌قد داشته، دوبیشتر وقت‌ها کیسه آرد به دست جلوی خانه ننه‌ام بوده.
خانواده مادری‌ام عیالوار بوده‌اند. خودشان پنج بچه و یتیم‌های عمویش سه تا. مرد و مهمان هم که فراوان داشته‌اند.
مادرم می‌گوید: «یه بار از ننه‌ت پرسیدم ما خودمون هر روز باید یه بار و‌ گاهی دوبار نون بپزیم چرا قبول می‌کنی برای زن‌های ده نون بپزی؟ گفت‌ روله! نذر دارم».
و تا وقتی توی آن روستا بودند پای نذرش ماند.


+رولَه یعنی فرزند اما این واژه دلالت بر عزیز بودن و نهایت مهر و محبت دارد مثل جگرگوشه‌ام.

#دا
#بالهایم_درد_می‌کنند
10💘2😇1
حرف اضافه
«شونه چپم درد می‌کنه آقای دکتر». - دو تا دست‌ها رو ببر بالا. همین دو جمله کافی است تا دکتر تشخیص دهد دچار عارضهٔ شانهٔ یخ زده شده‌ام. Frozen shoulder. دکتر مراحل درمانم را توضیح می‌دهد. تزریق، دارو، فیزیوتراپی، ام آر آی و من به این فکر می‌کنم وقتی علائم یک…
تخت‌های فیزیوتراپی از هم جدا هستند. اما صدای مریض‌ها و‌ مکالمه‌شان‌ با فیزیوتراپ‌ها به گوش هم می‌رسد.
یکی از فیزیوتراپ‌ها به مریض‌تخت کناری‌ام ورزش که می‌دهد تعبیر قشنگی برای نگه‌داشتن زمان دارد. «به اندازه یه صلوات پات رو بالا نگه‌ار».

#بالهایم_درد_می‌کنند
10
حرف اضافه
تخت‌های فیزیوتراپی از هم جدا هستند. اما صدای مریض‌ها و‌ مکالمه‌شان‌ با فیزیوتراپ‌ها به گوش هم می‌رسد. یکی از فیزیوتراپ‌ها به مریض‌تخت کناری‌ام ورزش که می‌دهد تعبیر قشنگی برای نگه‌داشتن زمان دارد. «به اندازه یه صلوات پات رو بالا نگه‌ار». #بالهایم_درد_می‌کنند
هشت جلسه فیزیوتراپی رفته‌ام. از سه خانم فیزیوتراپ هر سه‌شان دربارهٔ شغلم پرسیده‌اند. دوتاشان دربارهٔ سن و مجرد یا متأهل بودنم، یکی هم دربارهٔ خانه و ماشین داشتنم.
دو جلسه آخر دکتر فیزیوتراپ بعد از اتمام کار، آمد دستم را ورزش دهد.
پریروز موقع ورزش شانه چپم گرفتگی داشت و حرکت دادنش به بالا و پشت درد زیادی داشت. مکالمه‌ای بین من و دکتر رد و بدل نشد جز این‌که گفتند شانس آوردی لاغری. افراد چاق خیلی برای ورزش مشکل دارند.
دیروز اما که درد کمتر بود دکتر تن صدایش را آورد پایین و اول دربارهٔ شغلم پرسید و محل کارم و بعد مجرد و متأهل بودنم و چرا ازدواج نکردی و لذت ببر از مجردیت. این تن صدای آرام و درگوشی و پرسیدن چنین سؤالاتی هراسی در دلم انداخته که امروز نمی‌توانم پا از پا بردارم برای رفتن.
هربار هم خودم را سرزنش می‌کنم چرا دروغ نگفتم؟

#بالهایم_درد_می‌کنند
حرف اضافه
«شونه چپم درد می‌کنه آقای دکتر». - دو تا دست‌ها رو ببر بالا. همین دو جمله کافی است تا دکتر تشخیص دهد دچار عارضهٔ شانهٔ یخ زده شده‌ام. Frozen shoulder. دکتر مراحل درمانم را توضیح می‌دهد. تزریق، دارو، فیزیوتراپی، ام آر آی و من به این فکر می‌کنم وقتی علائم یک…
بعد از چند ماه هوس کردم مانتو سرمه‌ای یقه ب‌ ب‌ام را تنم کنم. زیپ پشتش را که باز کردم دیگر نمی‌توانستم ببندم. ظهر که برگشتم خانه با وجود باز بودن زیپ، در سه مرحله توانستم درش بیاورم. آخرش هم نشستم به ماساژ دادن شانه چپم تا درد دویده در آن را کمی آرام کنم.
اگر تا چهار ماه پیش کسی بهم می‌گفت نعمتی داریم به نام شانه‌های سالم، حرفش را جدی نمی‌گرفتم. حالا اما لحظه لحظهٔ روز و شبم به دعا برای برگشت سلامتی این دو عضو بدنم می‌گذرد.
لطفاً هم مراقب سلامتی‌تان باشید هم شاکر و قدردانش.


#بالهایم_درد_می‌کنند
6👍4
حرف اضافه
ما وقتی دلمون برای هم تنگ می‌شه دوست داریم بال بگیریم سمت هم. ما پرواز کردن نداریم. #کلمه_بازی
سه‌شنبه و چهارشنبه تهران وقت دکتر داشتم. وقتی برگشتم به قدری گردن و شانه‌ام کوفته بود که فقط می‌خواستم به پشت دراز بکشم و از جایم حرکت نکنم. همین باعث شد قید خانه رفتن برای دو سه روز تعطیلات را بزنم. منی که توی این سه ساله پیش نیامده در چنین موقعیتی قم‌ بمانم.
چهارشنبه تا ساعت سه بشود، ساعت حرکت اتوبوس همدان، چند بار ساعت را نگاه کردم و توی دلم گفتم هنوز وقت هست کاش خودم را برسانم. و هر بار عقلم به دلم گفت بروی توی اتوبوس خستگی به تنت می‌ماند که هیچ، نمی‌رسی دو تا کار وعده داده شده‌ات را هم انجام دهی.
ساعت شش که از خواب بیدار شدم به سرم می‌زد کورس کورس تا نهاوند بروم و از آن‌جا بگویم کسی بیاید دنبالم. ولی با تمیز کردن خانه خودم را مشغول کردم تا یادم برود.
ساعت هشت شب دوباره هوایی شدم که با اتوبوس‌های کرمانشاه بروم.
الان که تا پایان جمعه چیزی نمانده و اگر بروم باید فردا ظهر برگردم این کشاکش پایان نگرفته است.
خانه برایم جایی است که در آن یکی منتظرم باشد. تا وقتی این قاعده برقرار است معلوم است که برای خانه رفتن بخواهم بال بگیرم.


#خانه
#بالهایم_درد_می‌کنند
8💔4
حرف اضافه
کی عروسک‌های پلاستیکی قدیمی را یادش است؟ باگِشان دست و پاهایشان بود.بیشتر دست‌ها. آن‌قدر از سر کنجکاوی درشان می‌آوردیم و جاشان می‌انداختیم که هرز می‌شدند. بعد از مدتی یا باید غم عروسک یک‌دستی را به دوش می‌کشیدیم یا با توسل به مادر و التماس به خواهرهای بزرگ،…
دیشب موقع خواب با خودم می‌گفتم درد شانه‌ام آن‌قدر مزمن و مداوم شده که یادم نمی‌آید زندگی بدون دردش چطور بود. حالا مدتی است درد گردن هم اضافه شده و روزی نیست بی بار درد بگذرد.
امروز می‌خواستم از ماشین پیاده شوم کوله را گرفتم دست راستم. چرخیدم به شانه راست. دنبال راننده می‌گشتم که بگویم کرایه را پرداخت کردم، می‌خواهم بروم، حواسش به ماشینش باشد. دست چپم را بردم سمت در، برای بستنش. پشتم به در بود. در آرام کوبیده شد به انگشت اشارهٔ دست راستم. اتفاق آن‌قدر سریع بود که با دیدن بند انگشت ورم کرده و‌ کبود و خون و پوست کنده شده خیال می‌کردم الان است بیفتد.
به قول مادرم آبله کم بود زلزله هم اومد روش.

الان که سه ساعت از ماجرا گذشته و بند انگشتم سرجایش است دارم می‌خندم و می‌گویم تذکرة الاولیا طور به ماجرا نگاه کن. نه که همسایهٔ دیوار به دیوار با خدا شده باشی ولی همین که شب‌ها بعدِ هربار بیدار شدن ذکری را به زبان می‌آوری تا آرام شوی یعنی درد وسیله است تا به خودش نزدیکتر شوی.
ذکر یا مُسکّن از ابداعات این شب‌هایم است.

#بالهایم_درد_می‌کنند
9👍2💔2💘2
پریروز اول صبح زنگ زد.
«سلام. خوبی؟ خوشی؟ دستت بهتره؟»
-آره بهتره حتما که شبا از دردش بیدار نمی‌شم ولی همچنان درد دارم. احتمالاً التهابش کمتر شده.
«درکت می‌کنم. چون خودمم یکی دو روز پیش توی باشگاه خوردم زمین و کتفم ترک برداشته.»
یکی از همکاران سابقم‌ بود. دکتر تشخیص داده‌ بود کتفش را جراحی کند. چهارشنبه وقت عمل داشت. زنگ زده بود برای حلالیت‌طلبی. که آن حرف‌هایی که زدم و کارهایی که کردم عمدی نبود. می‌دونم خیلی اذیتت کردم. حلالم کن و چه و چه.
گفتم خیالت راحت. بخشیده‌ام چون خودم هم نیازمند چنین بخشش‌هایی هستم و‌ حواسم جمع شده بیشتر مراقبت کنم. چرا که
تبعات حرف‌ها و رفتارهای ما گاهی مسیر زندگی آدم‌ها را عوض می‌کند و چه بسا
باعث افزودن رنجی به آنان شود و این رنج فرکانس پیدا کند.
من کجا می‌توانم بار حق ‌الناس پرتکرار رنج را عهده‌دار شوم؟

#بالهایم_درد_می‌کنند
💔6👌4
حرف اضافه
«شونه چپم درد می‌کنه آقای دکتر». - دو تا دست‌ها رو ببر بالا. همین دو جمله کافی است تا دکتر تشخیص دهد دچار عارضهٔ شانهٔ یخ زده شده‌ام. Frozen shoulder. دکتر مراحل درمانم را توضیح می‌دهد. تزریق، دارو، فیزیوتراپی، ام آر آی و من به این فکر می‌کنم وقتی علائم یک…
شانهٔ چپ نسبتاً بهتر شده. نسبتاً یعنی می‌توانم ببرمش بالا و دردش کمتر شده. ولی دوماه است درد شانهٔ راستم شروع شده و الان در نقطهٔ اوجش است. یعنی خوب بالا نمی‌رود و شب‌ها دردش بی‌خوابم می‌کند.
چون راست دستم وقتی باهاش کار می‌کنم درد تا بندبند انگشتانم کشیده می‌شود. در حالی‌که امتداد درد شانهٔ چپم تا آرنج بود.
هر روز وقتی می‌خواهم مانتوی نخی گشاد جلوبسته‌ام را از سرم دربیاورم اشکم در می‌آید چون باید در سه مرحله این کار را با درد انجام دهم.
زدن کلیپس مو هم درد دارد.
انداختن کیف سبک روی شانه سخت است و‌ دست گرفتنش هم.
حسرت‌ به دلم مانده بتوانم پشتم را لیف بکشم.
هر چیزی را بلند می‌کنم ترس از انداختنش دارم چون یهو دستم خالی می‌کند.
هر حرکتی که نیاز به عقب بردن یا بالا بردن دست‌ها داشته باشد با درد است.
خیلی دردهای دیگر را حتی نمی‌شود نوشت.
القصه اگر سالمید زیاد بگویید خدا را شکر.
اگر خواب راحتی دارید زیاد بگویید خدا را شکر.
برای انجام کارهای روتین و روزمره که اصلاً به چشم نمی‌آیند زیاد بگویید خدا را شکر.


+این متن را با دست چپ تایپ کرده‌ام.

#بالهایم_درد_می‌کنند
💔9😭3
حرف اضافه
شانهٔ چپ نسبتاً بهتر شده. نسبتاً یعنی می‌توانم ببرمش بالا و دردش کمتر شده. ولی دوماه است درد شانهٔ راستم شروع شده و الان در نقطهٔ اوجش است. یعنی خوب بالا نمی‌رود و شب‌ها دردش بی‌خوابم می‌کند. چون راست دستم وقتی باهاش کار می‌کنم درد تا بندبند انگشتانم کشیده…
چادرم را در آوردم و نشستم روی تخت. منشی آمد گفت آماده باشید. «آماده‌ام.» چند دقیقه بعد دوباره حرفش را تکرار کرد و همان جواب را شنید اما اضافه کرد آمادهٔ آماده. دکمه‌های مانتویم‌ را باز کردم. «درش بیار.» مانتویم‌ را در آوردم و در را بستیم. کمی بعد آمد در را باز کرد. «تا هوای اتاق عوض بشه.»
گفتم آقایون رد می‌شن آخه. با خوشرویی و چشم و ابرو اشاره کرد کوتاه بیا بابا. «من مواظبم کسی نیاد.»
آن‌قدر می‌آمد و می‌رفت که کدام مواظبت. دو پر شال را انداختم روی بازوهایم. دکتر که آمد که پر شال‌ها را انداختم روی سینه. تا وارد شد رو کرد به زهرا «درو چرا نمی‌بندی؟» زهرا گفت آخه منشی‌تون گفته.
«منشی برای خودش گفته. بدنش معلومه. ببند درو.»
خوشحال بودم که بعد از مدت‌ها پزشکی را دیده‌ام‌ که مقید به اخلاق پزشکی است.

#بالهایم_درد_می‌کنند
👍11👌2
حرف اضافه
شانهٔ چپ نسبتاً بهتر شده. نسبتاً یعنی می‌توانم ببرمش بالا و دردش کمتر شده. ولی دوماه است درد شانهٔ راستم شروع شده و الان در نقطهٔ اوجش است. یعنی خوب بالا نمی‌رود و شب‌ها دردش بی‌خوابم می‌کند. چون راست دستم وقتی باهاش کار می‌کنم درد تا بندبند انگشتانم کشیده…
درد شانه‌ها از من آدم شکرگزارتری ساخت. هربار سجده می‌روم و می‌توانم دو آرنجم را بگذارم کف زمین می‌گویم شکر، مانتوهای جلو بسته را که راحت از سرم در می‌آورم می‌گویم شکر. زیپ یا بند پشت لباس‌ها را که می‌بندم می‌گویم شکر. با انداختن کوله یا کیف روی شانه می‌گویم شکر. از باز کردن در تاکسی و زدن دکمه آسانسور بدون درد می‌گویم‌ شکر. از بلند کردن راحت قاشق می‌گویم شکر. کارهایی که تا قبل از آن برایم نادیدنی بودند همه مهم شده‌اند و برای انجامشان جا دارد بندهٔ شکوری شوم.


+این‌دو‌ روزه که‌ به خاطر زخم آرنجم و باندپیچی‌اش دست راستم را کم حرکت می‌دادم دوباره آن شرایط برایم تداعی شد.


#بالهایم_درد_می‌کنند@HarfeHEzafeH
10👏2💔2