دوتایی میخواهیم کتابی را از بازار کتاب بخریم. قیمت کتاب از ۲۵ تومان شروع میشود تا ۱۲۸ تومان. قانون بازار کتاب این است که ارسالش رایگان است اما از هر کتابفروشی دست کم باید صدتومان خرید کنید.
روش او این است که گرانترین کتاب را میخرد تا سقف قیمت را پر کند. روش من این است که یه کتاب دیگر به همان قیمت از این فروشگاه انتخاب میکنم. دو تا از آن و دو تا از این را سفارش میدهم. حالا خودم دو کتاب دارم و دوتای دیگر را هدیه میدهم.
این دو کتاب سفارش دو استادم هستند قیمتشان ارزان است چون یا چاپ مجدد نشدهاند یا به قیمت قدیم به فروش میرسند. کتابها را به کسانی هدیه میدهم که ارزش محتوای کتاب را بدانند نه قیمت برایشان اولویت باشد.
گاهی اولویتبندی آدمها و انتخابهایشان خودش را در چنین رفتارهای کوچکی نشان میدهد.
روش او این است که گرانترین کتاب را میخرد تا سقف قیمت را پر کند. روش من این است که یه کتاب دیگر به همان قیمت از این فروشگاه انتخاب میکنم. دو تا از آن و دو تا از این را سفارش میدهم. حالا خودم دو کتاب دارم و دوتای دیگر را هدیه میدهم.
این دو کتاب سفارش دو استادم هستند قیمتشان ارزان است چون یا چاپ مجدد نشدهاند یا به قیمت قدیم به فروش میرسند. کتابها را به کسانی هدیه میدهم که ارزش محتوای کتاب را بدانند نه قیمت برایشان اولویت باشد.
گاهی اولویتبندی آدمها و انتخابهایشان خودش را در چنین رفتارهای کوچکی نشان میدهد.
👌7
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
+حافظ
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
+حافظ
🙏5❤2
رفتم روی تراس دمای پکیج رو کم کنم دیدم داره بارون میباره. ریز ریز. وایسادم به دعا. شام بخورم دوباره میرم. امیدوارم همچنان بباره.
❤9
ما برای خاموش کردن آتش فعل کور کردن رو به کار میبریم. مثلاً میخوایم بریم سفر مادرم دم رفتن میگه سماوِرَت کورا کِرد؟
سماور رو خاموش کردی؟
یا سیزده بدر اگه بریم بیرون موقع برگشت حتماً آگِر رو کور میکنیم.
الان یه ترانه لری شنیدم که گمونم لری بختیاریه و توش میخوند
تَش دِلَه کورش کن
شاز عبدالله جورش کن
یعنی آتیش دلم رو خاموش کن
شازده عبدالله جورش کن
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
سماور رو خاموش کردی؟
یا سیزده بدر اگه بریم بیرون موقع برگشت حتماً آگِر رو کور میکنیم.
الان یه ترانه لری شنیدم که گمونم لری بختیاریه و توش میخوند
تَش دِلَه کورش کن
شاز عبدالله جورش کن
یعنی آتیش دلم رو خاموش کن
شازده عبدالله جورش کن
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
👌3❤1
«زنها همیشه این را بهتر از مردها فهمیدهاند… میدانستهاند که زندگی… موضوعیت نیست، بلکه جریان است. جریان است که اهمیت دارد… فقط جریان.»
+از کتاب موقعیت و داستان و به نقل از دی اچ لارنس.
+از کتاب موقعیت و داستان و به نقل از دی اچ لارنس.
👌5
اسم خوشه رو الان شنیدم. اسمهای حوزهٔ زراعت رو کمتر برای نام انسانی شنیدیم. بعد از گندم گمونم این دومین اسم زراعی است که به گوشم خورده.
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
👌3❤1
تلویزیون یه جوریه یا من یه جوریام؟ نمیتونم ببینمش. چون دستگاهش رو ندارم نمیبینم. قبلا هم خونهمون بودم نمیدیدم ولی الان مهمونی که میرم هم هم همینم. خیلی سطحش پایینه. پر از کلیشه است و فاقد خلاقیت که گاهی آدم شرمش میاد از این بابت. اشباع از تیپ مذهبی به ویژه مردان آخوند و زنان بسیار محجبه و این همه تکرار دلزدگی میاره. موقع افطار یه گروه تواشیح بودن با کت و شلوار و دو تا آخوند جوون جلو وایساده بودند یکی شیخ و دیگری سید. خب من پیام ضمنی این کار رو میفهمم ولی دلیل انجامش رو نمیفهمم.
یاد یه خانمی میافتم که از راه دور اومده بودن خونهٔ ما. اون موقع که تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت. قرار بود دخترش عروس ما بشه. وصلت بین دو خانواده سرنگرفت بعد که رفته بود به واسطه گفته بود اینا خیلی مذهبی بودن تلویزیونشون همهش آخوند نشون میداد ما به هم نمیایم.
امشب صابخونه نبود. من و دا تنها بودیم. بعد از افطار کانالها رو عوض کردم تا رسیدم به نمایش و یه فیلم سینمایی نصفه. دیدیمش و آخرش فهمیدم قصر شیرین بود. خوشحال شدم.
#موقت
یاد یه خانمی میافتم که از راه دور اومده بودن خونهٔ ما. اون موقع که تلویزیون دو شبکه بیشتر نداشت. قرار بود دخترش عروس ما بشه. وصلت بین دو خانواده سرنگرفت بعد که رفته بود به واسطه گفته بود اینا خیلی مذهبی بودن تلویزیونشون همهش آخوند نشون میداد ما به هم نمیایم.
امشب صابخونه نبود. من و دا تنها بودیم. بعد از افطار کانالها رو عوض کردم تا رسیدم به نمایش و یه فیلم سینمایی نصفه. دیدیمش و آخرش فهمیدم قصر شیرین بود. خوشحال شدم.
#موقت
👍5
توی منطقهٔ ما سردار اسم مرسومی بوده. الان توی یه مجموعهٔ آموزشی دیدم اسم یکی از استادها سردار سرمست بود و خب باید بگم ترکیب جذابیه:)
#اسم_فامیل_بازی
#اسم_فامیل_بازی
👌3
چای ریخته. یه استکان یه لیوان. میگه لیوان برای تو. میگم من این همه رو نمیخورم میگه دوجاش رو بخور. دوجا یعنی نصف.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤7
خواهر بزرگه دیشب برای عروسش عیدی برده. خانواده عروس که جنوبی هستند از شام دعوتشون کردند. خواهر دومی داره میگه چی خریده بودید و شام چی درست کرده بودند و از این کنجکاویهای زنانهٔ شاید ایرانی. من؟ تماشا میکنم. چرا دکمهٔ این کنجکاویها خاموشه در درونم. اگه کنجکاوی باشه برای اطلاع از رسوم و آیینهاست نه از این دست سؤالها.
در چنین موقعیتهایی از خودم میپرسم من نرمالم؟
در چنین موقعیتهایی از خودم میپرسم من نرمالم؟
😁6👍1
میپرسد رون مرغ دوست داری یا تهرون؟
جواب میدهم هیچکدام.
میگوید بابا اینا تبرک حرمن.
میگویم تو سؤال کردی من جواب سؤالت رو دادم چون این تیکههای مرغ رو دوست ندارم. مگه دربارهٔ تبرکی بودنشون چیزی گفتم؟
بعد ذهنم موقعیتهایی را ردیف میکند که گاهی بین این دو تفکیکی قائل نمیشویم. یعنی جواب سؤال جدای از مقدس بودن امر مورد سؤال است و پرسش کننده این دو را با هم خلط میکند.
نتیجه چه میشود؟
برچسبهایی که به پاسخ دهنده زده میشود. یا او را دیگری دانستن و یا بستن راه گفتگو با او.
دقت کنید ببینید چقدر دچارش هستید، هستیم و هستند.
جواب میدهم هیچکدام.
میگوید بابا اینا تبرک حرمن.
میگویم تو سؤال کردی من جواب سؤالت رو دادم چون این تیکههای مرغ رو دوست ندارم. مگه دربارهٔ تبرکی بودنشون چیزی گفتم؟
بعد ذهنم موقعیتهایی را ردیف میکند که گاهی بین این دو تفکیکی قائل نمیشویم. یعنی جواب سؤال جدای از مقدس بودن امر مورد سؤال است و پرسش کننده این دو را با هم خلط میکند.
نتیجه چه میشود؟
برچسبهایی که به پاسخ دهنده زده میشود. یا او را دیگری دانستن و یا بستن راه گفتگو با او.
دقت کنید ببینید چقدر دچارش هستید، هستیم و هستند.
👌9❤2
سر ساعت هشت رادیو صلوات خاصه امام رضا را میخواند. هنوز هم نمیخواهم باور کنم یک سال و چهل و چند روز است نرفتهام زیارت مگر در خواب.
غمانگیز است ولی من در زیارت آدم کم رزقیام. توی یکی از روایتهام اسمش را گذاشتهام لانگ دیستنس. روایت عشقی که فراوان است و دستی که کوتاه است.
غمانگیز است ولی من در زیارت آدم کم رزقیام. توی یکی از روایتهام اسمش را گذاشتهام لانگ دیستنس. روایت عشقی که فراوان است و دستی که کوتاه است.
❤7💔4
هوا هوای مطلوبم است. شب باریده باران و صبح زمین تر، هوا خنک و بیگزندگی سرما، خاک نفس زده و درختان رو به بیداری.
به صحرا نشدهام اما یقین دارم توی همین شهر کویری هم عشق باریده است و زمین تر شده است.
+این مال صبح است و چه خوشحالمکه ادبیاتی به این لطافت داریم.
به صحرا نشدهام اما یقین دارم توی همین شهر کویری هم عشق باریده است و زمین تر شده است.
+این مال صبح است و چه خوشحالمکه ادبیاتی به این لطافت داریم.
❤9
حرف اضافه
هوا هوای مطلوبم است. شب باریده باران و صبح زمین تر، هوا خنک و بیگزندگی سرما، خاک نفس زده و درختان رو به بیداری. به صحرا نشدهام اما یقین دارم توی همین شهر کویری هم عشق باریده است و زمین تر شده است. +این مال صبح است و چه خوشحالمکه ادبیاتی به این لطافت…
بیشترین زیارتهای امامرضایی که رفتهام اسفندماه بوده. زیارت انسان محبوب در هوای مطلوب از زیباترین محاسبههایی است که در زندگی میتوان کرد.
❤14
حرف اضافه
سر ساعت هشت رادیو صلوات خاصه امام رضا را میخواند. هنوز هم نمیخواهم باور کنم یک سال و چهل و چند روز است نرفتهام زیارت مگر در خواب. غمانگیز است ولی من در زیارت آدم کم رزقیام. توی یکی از روایتهام اسمش را گذاشتهام لانگ دیستنس. روایت عشقی که فراوان است…
پای لپتاپم. میخوام یه سری تاریخ میلادی رو از تقویم در بیارم. سرچ میکنم تایم، دات آی آرش رو نزده یهو خودش تایم مشهد رو میاره تا بیشتر اون فقدان رو بهت یادآوری کنه.
💘5
دارم یکی از صداهای ضبط شدهش رو میشنوم که برام متلی رو تعریف کرده. میگه یه برادر و خواهری بودند که خیلی همدیگه رو دوست داشتند ولی به خاطر یه اتفاقی برادره میافته یه جای دوری و خواهره دست بِرَسش نیست.
اصلاً دقت نکرده بودم که ما در دسترس رو اینجوری بیان میکنیم.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
اصلاً دقت نکرده بودم که ما در دسترس رو اینجوری بیان میکنیم.
#دا
#زبان_لکی
#کلمه_بازی
❤8💔1
برای سحری اومدم مهمونی. از اسنپ که پیاده شدم وارد راهروی ساختمون شدم. چشمم افتاد به حیاط. برگشتم. فقط من بودم و حیاط خیس و انعکاس نور توی آب و باد خنکی که میوزید.
❤5
حرف اضافه
برای سحری اومدم مهمونی. از اسنپ که پیاده شدم وارد راهروی ساختمون شدم. چشمم افتاد به حیاط. برگشتم. فقط من بودم و حیاط خیس و انعکاس نور توی آب و باد خنکی که میوزید.
صابخونه مهمون داره. تا وارد شدم گفتند ذکر خیرت بود. داشتیم از اینستاگرامت حرف میزدیم. بعدش دیگه چیزی نگفتند. جالبه هیچکدومشون رو در اینستام ندیدم:)