حرف اضافه
321 subscribers
187 photos
20 videos
6 files
45 links
گل و گیاهان زینتی خوانده‌ام.
ارتباطات می‌خوانم.
می‌نویسم هم.
و به زبان لکی حرف می‌زنم.
#کلمه_بازی
Download Telegram
حرف اضافه
موکب دا امسال خودش تنهایی موکب‌دار شده. گروه اول مهمانانش سه نفر بوده‌اند. یک مادر و دختر و پسرش که تبریزی‌اند و‌ آشنای برادر بزرگم. شب رسیده‌اند و صبح بعد از صبحانه حرکت کرده‌اند. گروه‌ دوم خواهرم‌ همراه پسر، عروس، نوه و راننده‌شان بوده‌اند. آن‌ها هم پریروز…
توی اداره تا سرم خلوت شود ساعت ۱۱ شد. زنگ زدم ببینم چه کرده؟ زائرین رسیده بودند.
پرسیدم با چه طعمی خریدی؟
گفت‌ رفتم دیدم یه خانمی داره گلیسر برمی‌داره. پرسیدم چه طعمیه؟ گفت لیمو. گفتم یکی هم به‌ من بده.


#دا
7
حرف اضافه
«شونه چپم درد می‌کنه آقای دکتر». - دو تا دست‌ها رو ببر بالا. همین دو جمله کافی است تا دکتر تشخیص دهد دچار عارضهٔ شانهٔ یخ زده شده‌ام. Frozen shoulder. دکتر مراحل درمانم را توضیح می‌دهد. تزریق، دارو، فیزیوتراپی، ام آر آی و من به این فکر می‌کنم وقتی علائم یک…
شانهٔ چپ نسبتاً بهتر شده. نسبتاً یعنی می‌توانم ببرمش بالا و دردش کمتر شده. ولی دوماه است درد شانهٔ راستم شروع شده و الان در نقطهٔ اوجش است. یعنی خوب بالا نمی‌رود و شب‌ها دردش بی‌خوابم می‌کند.
چون راست دستم وقتی باهاش کار می‌کنم درد تا بندبند انگشتانم کشیده می‌شود. در حالی‌که امتداد درد شانهٔ چپم تا آرنج بود.
هر روز وقتی می‌خواهم مانتوی نخی گشاد جلوبسته‌ام را از سرم دربیاورم اشکم در می‌آید چون باید در سه مرحله این کار را با درد انجام دهم.
زدن کلیپس مو هم درد دارد.
انداختن کیف سبک روی شانه سخت است و‌ دست گرفتنش هم.
حسرت‌ به دلم مانده بتوانم پشتم را لیف بکشم.
هر چیزی را بلند می‌کنم ترس از انداختنش دارم چون یهو دستم خالی می‌کند.
هر حرکتی که نیاز به عقب بردن یا بالا بردن دست‌ها داشته باشد با درد است.
خیلی دردهای دیگر را حتی نمی‌شود نوشت.
القصه اگر سالمید زیاد بگویید خدا را شکر.
اگر خواب راحتی دارید زیاد بگویید خدا را شکر.
برای انجام کارهای روتین و روزمره که اصلاً به چشم نمی‌آیند زیاد بگویید خدا را شکر.


+این متن را با دست چپ تایپ کرده‌ام.

#بالهایم_درد_می‌کنند
💔9😭3
حرف اضافه
گفته‌ام که ما اصالتاً اهل روستاهای نهاوندیم و زبان‌مان لکی است. در منطقهٔ ما زندگی لک‌ها و لرها با هم آمیخته است. مثلاً مردم آبادی‌های هم‌جوار در مراسم ختم درگذشتگانِ هم شرکت می‌کنند و چه بسا همین منجر به ازدواج و درهم تنیدگی‌های بیشتری شده و بشود. لک‌ها نسبت…
هر چقدر گوشت را دوست ندارم عوضش عاشق حبوباتم. نخود، لوبیا قرمز، لوبیا چیتی، لوبیا چشم بلبلی. خانوادهٔ بقولات دنیا را چندین درجه زیباتر می‌کنند.
برای شام و ناهار فردا لوبیا چشم‌بلبلی پلو پختم. نه از روی رسپی، من درآوردی خودم است. ترکیب مرغ پختهٔ‌ریش ریش شده و تفت داده شده توی پیازداغ و لوبیا چشم بلبلی پخته شده و شوید و زعفران لای پلو.
وقتی داشتم دم‌کنی می‌گذاشتم رنگ زعفرانی پلو و سبزی شوید دلبری می‌کرد. چراغ هوفلی‌ام (رجوع شود به پست ریپلای شده) روشن شد. «کاش زنگ بزنم به دا بگم.» با خودم گفتم کاش خانه‌ بودم و برای شام این غذا را می‌‌پختم. حیف نیست تنهایی بنشینم کنار این رنگ و‌ رخ زیبا. ولی قانون‌ دنیا ‌این‌ است‌که‌ تو‌ هیچ‌وقت‌ همه چیز را با‌ هم نخواهی داشت. زندگی حرکت میان‌ حضور و غیاب است.

#دا
👌7💔1💘1
دیده باشی تشنه مستعجل به آب
جان به جانان همچنان مستعجل است

+سعدی
4
خواهرم در شصت سالگی امروز در آزمون رانندگی قبول شد. آیین‌نامه را سه بار امتحان داد و توشهری را چهاربار.
آیا ماشین داشته‌اند؟ خیر.
آیا‌ قرار است ماشین ‌بخرند؟ شاید. دقیق نمی‌دانم.
بخرد یا نخرد هم مسئله الانم نیست. انگیزه‌اش، تلاش، صبر، حوصله و آرامشش در این فرایند برایم مهم بود و می‌ستایمش. صبح گفتم قبول شدی بهم خبر بده. خبر که داد شاید بیشتر از قبولی خودم برایش خوشحال شدم. انتشار شادی ِافروختن یک چراغ امید به زندگی کمترین تعهدم به حیات است.
😍214🔥3
اولین بار فس شدن رو از یه خانم حدوداً پنجاه ساله شنیدم. نمی‌دونم اصطلاحش مال کدوم دسته و گروه اجتماعیه ولی این خانم مربی یوگا بود. یعنی اینا به هم ربط داشتند؟
توی شمارهٔ یازده مجلهٔ ناداستان که موضوعش اعتیاده یه نفر دربارهٔ تجربهٔ مصرف گل نوشته و اون رو این‌طور دسته‌بندی و کدگذاری کرده:
ویژن زدن، فس شدن، کره کردن، بالا بودن، پاره بودن.
به جز فس شدن و بالا بودن معنی بقیه رو نمی‌دونم:)


#کلمه_بازی
حرف اضافه
شانهٔ چپ نسبتاً بهتر شده. نسبتاً یعنی می‌توانم ببرمش بالا و دردش کمتر شده. ولی دوماه است درد شانهٔ راستم شروع شده و الان در نقطهٔ اوجش است. یعنی خوب بالا نمی‌رود و شب‌ها دردش بی‌خوابم می‌کند. چون راست دستم وقتی باهاش کار می‌کنم درد تا بندبند انگشتانم کشیده…
چادرم را در آوردم و نشستم روی تخت. منشی آمد گفت آماده باشید. «آماده‌ام.» چند دقیقه بعد دوباره حرفش را تکرار کرد و همان جواب را شنید اما اضافه کرد آمادهٔ آماده. دکمه‌های مانتویم‌ را باز کردم. «درش بیار.» مانتویم‌ را در آوردم و در را بستیم. کمی بعد آمد در را باز کرد. «تا هوای اتاق عوض بشه.»
گفتم آقایون رد می‌شن آخه. با خوشرویی و چشم و ابرو اشاره کرد کوتاه بیا بابا. «من مواظبم کسی نیاد.»
آن‌قدر می‌آمد و می‌رفت که کدام مواظبت. دو پر شال را انداختم روی بازوهایم. دکتر که آمد که پر شال‌ها را انداختم روی سینه. تا وارد شد رو کرد به زهرا «درو چرا نمی‌بندی؟» زهرا گفت آخه منشی‌تون گفته.
«منشی برای خودش گفته. بدنش معلومه. ببند درو.»
خوشحال بودم که بعد از مدت‌ها پزشکی را دیده‌ام‌ که مقید به اخلاق پزشکی است.

#بالهایم_درد_می‌کنند
👍11👌2
حرف اضافه
چادرم را در آوردم و نشستم روی تخت. منشی آمد گفت آماده باشید. «آماده‌ام.» چند دقیقه بعد دوباره حرفش را تکرار کرد و همان جواب را شنید اما اضافه کرد آمادهٔ آماده. دکمه‌های مانتویم‌ را باز کردم. «درش بیار.» مانتویم‌ را در آوردم و در را بستیم. کمی بعد آمد در را…
دیشب که رفته بودم دکتر بعد از حدود چهارساعت انتظار برق قطع شد. کمی بعد منشی صدایم کرد. شانس آوردم سانتریفیوژ پلاسما انجام شده بود. برای تزریق، دکتر باید زیر نور موبایل کارش را انجام می‌داد. تا این قسمت ماجرا ما مشکلی با قطعی برق نداشتیم اما بسیاری از افراد مراجعه کننده به مطب درد زانو داشتند. بعضی‌ها با عصا آمده بودند و با قطعی آسانسور نمی‌توانستند پله‌ها را پایین بروند.
حالا همین را تعمیمش بدهیم‌ به سراسر تهران و ایران.
چه بخواهیم و چه نخواهیم هم سبک زندگی و معماری تغییر کرده و هم آب و هوای کشور سال به سال گرمتر می‌شود.
آسان‌ترین روش حل مسئله برای کارگزاران‌ قطعی برق است تا به قول خودشان محدودیت در تأمین برق پایدار برطرف شود اما درمان را باید در اصلاح معماری و سبک زندگی جست.
معلوم است که متاسفانه ترجیح ما اغلب روش اول است که در درازمدت جوابگو نیست و نارضایتی عمومی را پی دارد.
👌6👍1👏1
دنیای سوشال مدیا تغییرات زیادی رو وارد زندگی ما کرده. یکی از چیزایی که توجهم رو جلب می‌کنه ساخت رنگ‌های جدیده. یعنی هم‌پا با صنعت مد، رنگ‌ها هم مدام آپدیت می‌شن. ممکنه اسم بعضی رنگ‌ها توی ایران ادایی باشه اما به‌ طور کلی از این پدیده استقبال می‌کنم و براش یه هشتگ می‌سازم:)


#رنگ_و_مدرنیته
4
نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد


+مولوی
4
ساعت حرکت قطار ۲۱:۲۰ بود. نیم ساعت زودتر رسیدم. سوار که شدیم دا زنگ زد. ده دقیقه مانده بود به حرکت. قرار شد وقتی رسیدم خبر بدهم. دعا کرد به موقع برسم چون گاهی مسیر دو ساعته را دو و‌ نیم یا سه ساعت را در راه بوده‌ایم. علاوه بر آن تقاضای دعا اضافه‌ای داشتم «وقتی می‌رسم‌ زود اسنپ یا تپسی گیرم بیاد تا برسم برای فردا ناهار درست کنم.» چون دوبیشتر مواقع من جزو آخرین مسافران قطار هستم که از ایستگاه خارج می‌شوم.
تا یک ساعت پس از حرکت جستار پنجم کتاب نزدیک ایده را خواندم. نامکانی مثل قطار شهری. تمام که شد دسته‌های صندلی را دادم بالا، کیسهٔ وسایلم را بالش و پاهایم را جمع کردم و خوابیدم روی دوتا صندلی.
کمی بعد با صدای لخ لخ کفش‌ها و چمدان‌ها بالای سرم بیدار شدم. دقیقا یک ساعت گذشته بود و برای من به چشم بر هم زدنی می‌ماند.
بدو پریدم بیرون. اسنپ و تپسی را زدم. هم‌زمان توی دلم دعا می‌کردم و فکرم به پیش ناهار فردا بود. هنوز نرسیده جلوی در اصلی رانندهٔ تپسی درخواستم را قبول کرد و خوراک لوبیا سبز تصویب شد.
به دا زنگ زدم و ماجرا را گفتم. دعا کرده بود و خوشحال بود که زود می‌رسم.
دعاهای زنانه تا کجاها نمی‌رسند.


#زنانه_نویسی
6🙏2
اسم فرزندان محمدعلی بهمنی ایناست:
آیه، واژه، بهمن، ترانک، ساده و غزل.


#اسم_فامیل_بازی
👍31
اسم عمه‌ش رو توی دفتر تلفن نوشته بود: عمه پاکیزه.
اسمش پاکیزه بود واقعا:)


#اسم_فامیل_بازی
1
هوا که رو به خنکی می‌ره دنیا جای قشنگتری می‌شه برای زندگی:)



+رونوشت به مریم
@kalamebazi
👍94💘1
وقتی کسی تازه وارد جمع می‌شه، نشسته‌ها به احترامش نیم خیز می‌شن و می‌گن یالله و تازه وارد در حالی‌که با اشاره ازشون تقاضا می‌کنه بشینن در جوابشون می‌گه الله یارت.


#کلمه_بازی
7
حرف اضافه
از این سندرم داونی هاست. دو تا عشق دارد توی زندگی‌اش. فوتبال و فیلم. شدیداً آبی است. هر بازیگری را هم دوست دارد به خاطر استقلالی بودنش است. از نظر او، داشتن این خصوصیت به آدم‌ها اصالت می‌دهد. امشب هی نشست برایم اسم هنرپیشه ردیف کرد. هر چه گفتم این‌ها که بازی‌شان…
سندرم داونی است ولی در بین بچه‌های شبیه خودش پدیده‌ای است. این‌که خوب حرف می‌زند. خوب یعنی هم به لحاظ سر و زبان‌داری و هم این‌که فارسی زبان مادری‌اش نیست اما کاملاً بر آن مسلط است. سواد ندارد اما خیلی از حروف و کلمات را بر اثر تکرار و مشاهده و جستجو یاد گرفته. مثلا ً ساعت را بلد است بخواند. اعداد را هم. تقویم را هم. یا اسامی فوتبالیست‌ها و فیلم‌های زیرنویس تلویزیون را.
می‌گویم جستجو چون گوشی هوشمند دارد و با ویس گوگل کارهایش را انجام‌ می‌دهد. عشق فیلم و فوتبال و آهنگ است. چون استقلالی است ملاک انتخاب هنرپیشه‌ها و خواننده‌ها برایش همین استقلالی بودن است. مثلاً پوریا پور سرخ و گرشا رضایی برایش در صدرند چون استقلالی‌اند. به جز فوتبال داخلی پیگیر فوتبال خارجی هم هست و دربار‌ه‌اش اطلاعات دارد.
نوشتن درباره‌ش به قدر نوشتن چند جستار یا یک مستند بلند وقت می‌خواهد اما با این حال یک چیز اشتباهی رفته توی سرش که نمی‌خواهد اصلاحش کند. چه؟
وقتی کسی به گوشی‌اش زنگ می‌زند جواب نمی‌دهد می‌گوید‌ شارژ تلفنم تمام می‌شود. صدبار هم‌که‌بهش توضیح داده‌اند زیر بار نمی‌رود. دیشب بهش گفتم احمد شماره‌ت رو می‌دی من بهت زنگ بزنم؟
گفت آره.
گفتم زنگ بزنم جواب می‌دی؟
گفت آره.
گفتم پس شماره‌ت رو بده بهم.
بعد از این دیالوگ همه مشغول چای و میوه و حرف بودیم که صدایم کرد.
«زینب چرا زنگ نزدی بهم؟»
گفتم منظورم این بود وقتی رفتم قم.
بعد گوشی‌اش را سُر داد سمتم که شماره‌اش را بردارم.
به شماره خودم زنگ زدم تا شماره‌اش بیفتد. وقتی افتاد قطع کردم و گوشی را پسش دادم. گفتم الان شماره‌ت رو سیو می‌کنم.
گوشی را گرفت و شماره‌ام‌ را خوب نگاه کرد. شاید می‌خواست به حافظه‌ بسپاردش. نگاه کردنش که تمام شد با صدای بلند گفت آخرش کار خودتو کردی بلا و زد زیر خنده.
و پشت بندش جمع دوازده‌نفره‌مان منفجر شد از این‌ پلیتیک که جوری رفتار کرد که خودم باورم شد مخش را زده‌ام تا بهم شماره بدهد🤭
😁75
حرف اضافه
سندرم داونی است ولی در بین بچه‌های شبیه خودش پدیده‌ای است. این‌که خوب حرف می‌زند. خوب یعنی هم به لحاظ سر و زبان‌داری و هم این‌که فارسی زبان مادری‌اش نیست اما کاملاً بر آن مسلط است. سواد ندارد اما خیلی از حروف و کلمات را بر اثر تکرار و مشاهده و جستجو یاد گرفته.…
پرسیدیم کدام خواننده‌ها را دوست داری؟ گفت گرشا رضایی آهنگ شرمش خیلی خوبه، رضا بهرام، مهدی احمدوند، چاووشی هم خوبه، اصفهانی هم به شدت دوست دارم.
ازش تقاضای آهنگ درخواستی کردیم. شرم و دریا دریا را پلی کرد و باهاش همخوانی کرد. یکی از همین‌ها را تقدیم به مادرش کرد. «برای تقدیم به مادر قشنگم.» ولی دیگر ادامه نداد. می‌گفت آخه مادر گریه‌ش می‌گیره. دا گفت برامون شاد بخون. «آخه زن عمو می‌ترسم گریه کنی.» خوب حدس زده بوده چون من موقع خواندنش به سختی جلوی راه گرفتن اشک‌هایم را گرفته بودم. دا دوباره گفت نه. شاد بخون.
و چند نفر توی جمع گفتند بهنام بانی بخون.
توی گوگل سرچ کرد بهنام بانی عاشق و دربه‌درم. آهنگ را دانلود کرد و شروع کرد باهاش بخواند.
محمد گفت ما دست می‌زنیم تو پاشو‌ برقص. رو کرد بهش. لب‌هایش را گزید و گفت شهادت امام رضاست ها. توی تقویم‌نوشته. همان طور نشسته کمی از آهنگ را خواند. ولی بعد تصمیم گرفت شعری را برای تقدیم به امام رضا بخواند. «روحش شاد» و ولایت عشق اصفهانی را دانلود کرد و تا ته آهنگ را خواند.
13
امان از تعارف در فرهنگ ایرانی. امان.
امشب دیگه داشتم به مرز جنون می‌رسیدم از این همه تعارفی که گاهی توش هم بی صداقتی هست و هم حق‌الناس.
نوشتم که حواسم باشه.
👍8
توی متنی می‌خوندم اسم مزارستان مراغه، گلشن زهراست. بعد مال بقیه شهرهایی رو که بلدم مرور کردم. انگار تکراری نیستند یا کم تکراری هستند. بعضی‌هاشون فقط در مکاتبات رسمی و اداری نوشته می‌شن. مثلاً مردم کنگاور همه می‌رن سرِخاک کسی نمی‌دونه بهشت فاطمه کجاست.

تهران: بهشت زهرا
کنگاور: بهشت فاطمه
کرمانشاه: باغ فردوس
نهاوند: باغ بهشت
تبریز: وادی رحمت
ارومیه: باغ رضوان
اصفهان: تخت فولاد
شیراز:دارالرحمه
کرج: امام‌زاده طاهر
مشهد: بهشت رضا، بهشت ثامن
قم: بهشت معصومه، بقیع، وادی السلام، قبرستان نو، شیخان، گلزار
نمی‌دونم دیروز کجا بود توی مسیر تویسرکان به قم که اسم مزارستانشون بهشت هاجر بود.


#کلمه_بازی
👌4