قصه از این قراره که یه دختر و پسر کرهای توی دوران ابتدایی با هم همکلاسی هستند و دوست. دختره مهاجرت میکنه به آمریکا و سالها بعد همدیگه رو پیدا میکنند.
یه جا پسره به دختره میگه: «هنوزم اشکت دم مشکته؟»
-نخیر
«جدی؟ اون موقعها که خیلی گریه میکردی»
-تقریباً هر روز. هر وقت گریهم میگرفت تو پیشم میموندی.
«چی شده که دیگه گریه نمیکنی؟ تو نیویورک اجازه نداری گریه کنی؟»
-اوایل که مهاجرت کرده بودیم خیلی گریه میکردم بعد فهمیدم اصلاً کسی براش مهم نیست.
+فیلم past lives
یه جا پسره به دختره میگه: «هنوزم اشکت دم مشکته؟»
-نخیر
«جدی؟ اون موقعها که خیلی گریه میکردی»
-تقریباً هر روز. هر وقت گریهم میگرفت تو پیشم میموندی.
«چی شده که دیگه گریه نمیکنی؟ تو نیویورک اجازه نداری گریه کنی؟»
-اوایل که مهاجرت کرده بودیم خیلی گریه میکردم بعد فهمیدم اصلاً کسی براش مهم نیست.
+فیلم past lives
💔10
💠ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
آن کتاب با عظمتی که شک در آن راه ندارد؛ و مایهٔ هدایت پرهیزکاران است.
✨سوره بقره آیه ۲
+این آیه را امروز استادمان نوشته بود. در توضیح اینکه اصل کتاب یا «الکتاب» قرآن است. لذا متقین با خواندن آن بالا میروند.
الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام: علَيكَ بالقُرآنِ ، فإنَّ اللّه َ خَلـقَ الجَنّـةَ ... و جَعلَ دَرَجاتِها على قَدْرِ آياتِ القُرآنِ ، فمَن قَرأَ القُرآنَ قالَ لَهُ : إقْرَأْ و ارْقَ، و مَن دَخـلَ مِنهُمُ الجَنّةَ لَم يَكُنْ في الجَنّةِ أعلى دَرَجـةً مِنهُ ما خـلا النَّبِيّونَ و الصِّدِّيقـونَ
امام زين العابدين عليه السلام: بر تو باد به قرآن؛ زيرا خداوند بهشت را آفريد ... و درجات آن را به اندازهٔ آيات قرآن قرار داد. پس هر كه قرآن بخواند، قرآن به او مىگويد: بخوان و بالا رو. و هر كس از اين افراد وارد بهشت شود در آن جا کسی بلند مرتبهتر از او نخواهد بود مگر پيامبران و صدّيقان.
#چهل_روزنه
هجده
آن کتاب با عظمتی که شک در آن راه ندارد؛ و مایهٔ هدایت پرهیزکاران است.
✨سوره بقره آیه ۲
+این آیه را امروز استادمان نوشته بود. در توضیح اینکه اصل کتاب یا «الکتاب» قرآن است. لذا متقین با خواندن آن بالا میروند.
الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام: علَيكَ بالقُرآنِ ، فإنَّ اللّه َ خَلـقَ الجَنّـةَ ... و جَعلَ دَرَجاتِها على قَدْرِ آياتِ القُرآنِ ، فمَن قَرأَ القُرآنَ قالَ لَهُ : إقْرَأْ و ارْقَ، و مَن دَخـلَ مِنهُمُ الجَنّةَ لَم يَكُنْ في الجَنّةِ أعلى دَرَجـةً مِنهُ ما خـلا النَّبِيّونَ و الصِّدِّيقـونَ
امام زين العابدين عليه السلام: بر تو باد به قرآن؛ زيرا خداوند بهشت را آفريد ... و درجات آن را به اندازهٔ آيات قرآن قرار داد. پس هر كه قرآن بخواند، قرآن به او مىگويد: بخوان و بالا رو. و هر كس از اين افراد وارد بهشت شود در آن جا کسی بلند مرتبهتر از او نخواهد بود مگر پيامبران و صدّيقان.
#چهل_روزنه
هجده
❤5
حرف اضافه
💠ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ آن کتاب با عظمتی که شک در آن راه ندارد؛ و مایهٔ هدایت پرهیزکاران است. ✨سوره بقره آیه ۲ +این آیه را امروز استادمان نوشته بود. در توضیح اینکه اصل کتاب یا «الکتاب» قرآن است. لذا متقین با خواندن…
ماجرای کتاب چه بود اصلاً؟
در پست بعد مینویسم.
در پست بعد مینویسم.
حرف اضافه
💠ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ آن کتاب با عظمتی که شک در آن راه ندارد؛ و مایهٔ هدایت پرهیزکاران است. ✨سوره بقره آیه ۲ +این آیه را امروز استادمان نوشته بود. در توضیح اینکه اصل کتاب یا «الکتاب» قرآن است. لذا متقین با خواندن…
شکل مطلوب نظامهای رسانهای این است که اندیشه، ابتدا در کتاب تولید شود و بعد همین محتوا در قالب مطبوعات، سینما، رادیو و تلویزیون منتشر شود.
یعنی اگر این نظام را به بدن انسان تشبیه کنیم کتاب سر است، مطبوعات و سینما، دستها هستند و رادیو و تلویزیون پاها.
از طرفی مک لوهان رسانهها را به دو دستهٔ سرد و گرم تقسیم میکند.
رسانههای گرم به عنوانشکلهای سرگرمی به راحتی فراموش شده و یکبار مصرف هستند اما رسانههای سرد توانایی و ظرفیت بیشتری برای یادگیری دارند چون به سطح بالاتری از مشارکت حسی، تمرکز و مهارتهای سواد آموزی نیاز دارند.
امروز این عکس را در گروه کلاس که گذاشتم استاد نوشتند: «بله در مقایسهٔ این دو رسانه، تلویزیون رسانهٔ گرم است و ذهن مخاطب را برنزه میکند اما کتاب میتواند بُراق مخاطب در عروج و بالا رفتن باشد.
و البته اصل کتاب یا «الکتاب»، قرآن است.
یعنی اگر این نظام را به بدن انسان تشبیه کنیم کتاب سر است، مطبوعات و سینما، دستها هستند و رادیو و تلویزیون پاها.
از طرفی مک لوهان رسانهها را به دو دستهٔ سرد و گرم تقسیم میکند.
رسانههای گرم به عنوانشکلهای سرگرمی به راحتی فراموش شده و یکبار مصرف هستند اما رسانههای سرد توانایی و ظرفیت بیشتری برای یادگیری دارند چون به سطح بالاتری از مشارکت حسی، تمرکز و مهارتهای سواد آموزی نیاز دارند.
امروز این عکس را در گروه کلاس که گذاشتم استاد نوشتند: «بله در مقایسهٔ این دو رسانه، تلویزیون رسانهٔ گرم است و ذهن مخاطب را برنزه میکند اما کتاب میتواند بُراق مخاطب در عروج و بالا رفتن باشد.
و البته اصل کتاب یا «الکتاب»، قرآن است.
👌5👍3💯1
💠رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي
پروردگارا! سینهام را گشاده کن.
✨سوره طه آیه ۲۵
+این آیه را دیشب دعا کردم. برای اینکه نامهربانیهایش که در غم غرقم کرده یادم برود.
جایی میخواندم شرح صدر یعنی دریادلی. مثل دریا هیچ آلودگی را درخود نگه نداشتن.
#چهل_روزنه
نوزده
پروردگارا! سینهام را گشاده کن.
✨سوره طه آیه ۲۵
+این آیه را دیشب دعا کردم. برای اینکه نامهربانیهایش که در غم غرقم کرده یادم برود.
جایی میخواندم شرح صدر یعنی دریادلی. مثل دریا هیچ آلودگی را درخود نگه نداشتن.
#چهل_روزنه
نوزده
❤7👍1
به دیوار بی اعتمادم به خاطر دو تجربهٔ ناخوشایندم. برقکار که میخواستم از همکارانم برای معرفی کمک گرفتم تا آدم مطمئن بیاید.
آمد. تنها بودم و با وجود اطمینان، میترسیدم. گوشیام شارژ نداشت توی هال زدمش به شارژ و نشستم پای لپتاپ برای بررسی سفارشهای بازار کتاب.
پشت مرد بهم بود و خیالم از حضورش راحت اما ترس محتاطانهام را نمیتوانستم سرکوب کنم.
گوشی را برداشتم به عمه نرگس زنگ زدم برای پرسیدن از یک خاطرهٔ دور کودکی.
موضوع مگویی نبود اما در هرحال مرد زبانمان را نمیفهمید. پاتوق کتاب اراک سفارشم را لغو کرده بود. به حدیث زنگ زدم که فلان کتاب را ازش سفارش ندهد تا به بلای من دچار نشود.
قطع نکرده یکی از همکلاسیها زنگ زد و راهنمایی خواست برای خرید کتاب.
رو که برگرداندم سمت آیفون، یک خاکانداز گچ ریخته بود پای دیوار و مرد داشت بساطش را جمع میکرد.
#از_کوچ
آمد. تنها بودم و با وجود اطمینان، میترسیدم. گوشیام شارژ نداشت توی هال زدمش به شارژ و نشستم پای لپتاپ برای بررسی سفارشهای بازار کتاب.
پشت مرد بهم بود و خیالم از حضورش راحت اما ترس محتاطانهام را نمیتوانستم سرکوب کنم.
گوشی را برداشتم به عمه نرگس زنگ زدم برای پرسیدن از یک خاطرهٔ دور کودکی.
موضوع مگویی نبود اما در هرحال مرد زبانمان را نمیفهمید. پاتوق کتاب اراک سفارشم را لغو کرده بود. به حدیث زنگ زدم که فلان کتاب را ازش سفارش ندهد تا به بلای من دچار نشود.
قطع نکرده یکی از همکلاسیها زنگ زد و راهنمایی خواست برای خرید کتاب.
رو که برگرداندم سمت آیفون، یک خاکانداز گچ ریخته بود پای دیوار و مرد داشت بساطش را جمع میکرد.
#از_کوچ
❤5💔1
حرف اضافه
دم اذان صبحه. پشت به پنجره در یه متری بخاری نشستیم و پتو رو انداختم رو دوشم. سوزی از سمت حیاط میاد که نگو. یه لیوان آب شیر رو ذره ذره مینوشم چون زیادی خنکه و نمیشه قلپ قلپ سرکشیدش. با همون پتو میرم توی هال، مسواک میزنم، وضو میگیرم و بدو میام میچسبم به…
دیشب اینجا «مشهد» را جستجو میکردم و توی بالا پایین کردن پستها رسیدم به این چند خطی که بهمن پارسال نوشتهام. چند لحظه زمان ایستاد. از دلتنگی میخواستم بال بگیرم و فرار کنم به سوی مادرم. به خانه. باید به کسی میگفتم قصد رفتن دارم ولی به کی؟
صبا، مریم فاطمه یا زینب؟
نه. هر کدام به دلایلی حالم را نمیفهمیدند. فیلم موانعم را پلی کردم و دلیل به دلیل رفتم عقب.
خانه، رؤیای بی بازگشت پُراندوهی است.
#از_کوچ
صبا، مریم فاطمه یا زینب؟
نه. هر کدام به دلایلی حالم را نمیفهمیدند. فیلم موانعم را پلی کردم و دلیل به دلیل رفتم عقب.
خانه، رؤیای بی بازگشت پُراندوهی است.
#از_کوچ
💔8❤2
ما توی لکی فحشی داریم به نام «بینور».
مثلاً الان من عکس تتلو رو دیدم و بهش میگم «بینور».
در تفسیرش هم میگیم یعنی کسی که نور خدایی توی قیافهش نیست.
همون انرژی منفی و وایب بده.
#کلمه_بازی
مثلاً الان من عکس تتلو رو دیدم و بهش میگم «بینور».
در تفسیرش هم میگیم یعنی کسی که نور خدایی توی قیافهش نیست.
همون انرژی منفی و وایب بده.
#کلمه_بازی
❤9👌1
بهشت معصومهٔ قم قطعهای داره برای شهدای پاکستانی مدافع حرم یا «زینبیون».
بخشی از اسامیشون رو ببینید:
افتخار حسین
انتظار حسین
نجات حسین
جاوید حسین
شفیق حسین
عاشق حسین
صدا حسین
امتیاز حسین
اخلاق حسین
کامل حسین
ابرار حسین
اخلاق حسین
عزت حسین
مجاهد حسین
رشید حسین
گلزار حسین
جمیل حسین
حیدر حسین
آفتاب حسین
ساجد حسین
ذوالفقار حسین
شمیم حسین
فرهاد حسین
ارشاد حسین
مشتاق حسین
مسرت حسین
سکندر حسین
اسم پدرهای شهدا
فدا حسین
کمال حسین
حکیم حسین
علمدار حسین
نصرت حسین
ملک سردار حسین
#اسم_فامیل_بازی
بخشی از اسامیشون رو ببینید:
افتخار حسین
انتظار حسین
نجات حسین
جاوید حسین
شفیق حسین
عاشق حسین
صدا حسین
امتیاز حسین
اخلاق حسین
کامل حسین
ابرار حسین
اخلاق حسین
عزت حسین
مجاهد حسین
رشید حسین
گلزار حسین
جمیل حسین
حیدر حسین
آفتاب حسین
ساجد حسین
ذوالفقار حسین
شمیم حسین
فرهاد حسین
ارشاد حسین
مشتاق حسین
مسرت حسین
سکندر حسین
اسم پدرهای شهدا
فدا حسین
کمال حسین
حکیم حسین
علمدار حسین
نصرت حسین
ملک سردار حسین
#اسم_فامیل_بازی
❤14
دختر بزرگتر دوستم امروز گفت: «تو بابا نداری؟»
گفتم: «نه»
پرسید: چرا؟
مامانش گفت: «داشته. ولی به رحمت خدا رفته»
دختر کوچیکتر گفت: «خب برای خودت بگیر»
کاشکی نشونی میداد کجا بابا داره؟:)
گفتم: «نه»
پرسید: چرا؟
مامانش گفت: «داشته. ولی به رحمت خدا رفته»
دختر کوچیکتر گفت: «خب برای خودت بگیر»
کاشکی نشونی میداد کجا بابا داره؟:)
💔11😭1
یک.
هشتم شهریور ماه بعد از انجام قراردادی باید برگهای را برایمان صادر میکرد و نکرد.
بهانهاش چه بود؟
«ویندوز سیستم باید عوض بشه و حتماً باید از تهران بیان و چه و چه».
قرار شد درست که شد خبر بدهد.
دو.
خبر نداد و خودم پیگیری کردم.
هفدهم مهر، اسنپ گرفتم با مادرم رفتیم برای تحویلش.
برگه صادر شد. هزینهاش را باید از بانک واریز میکردیم که انجام شد.
وقتی رسیدم خانه دیدم اشتباه است. تماس گرفتم و اعلام کردم.
گفتند: «خودت با دست خطش بزن درستش کن».
گفتم اگر قرار به خطخوردگی و درست کردن خودم است چرا باید بیایم پیش شما؟
سه.
دو ماه گذشت و بعد از چندین بار تماس و پیام، امروز موفق شدم قرار بگذارم برای تحویل برگهٔ اصلاح شده.
مسیرش مسیر تاکسیخوری نیست. دوباره اسنپ گرفتم و سر ساعت مقرر رسیدم. بیست دقیقهٔ بعد، تازه سیستم را روشن کرد و گفت فایل رو پیدا نمیکنم. برید بعداً بیاید».
رودربایستی را گذاشتم کنار و گفتم: «دفعهٔ قبل بابت اشتباهتون حتی عذرخواهی هم نکردید و با این همه پیگیری و قرار و هزینهٔ اسنپ میگید یه بار دیگه بیاید؟»
در کمال آرامش باپوزخندی گفت: «اشتباه من سهوی بوده. نیاز به عذرخواهی نیست. این شمایید که ویرایش دستی رو قبول نمیکنید پس باید بابتش بدویید و هزینه کنید میتونم ایراد همون برگهٔ قبلی رو دستی بنویسم مهرش کنم».
نپذیرفتم. چون حرفش خلاف روال قانونی کار بود.
اگر سماجت نمیکردم باید یکبار دیگر برمیگشتم چون ایشان فایل قبلی را پیدا نمیکرد و نمیخواست از نو تایپ کند.
میدانید من از نظر روحی نیاز به عذرخواهی این آدم ندارم. حیفم میآید کسی خودش را به خاطر اهمال و بیدقتی ببرد زیر دین دیگران و اشتباهش را هم بپیچد لای زرورق کلمات آب و تابدار.
+ابد در پیش داریم
هشتم شهریور ماه بعد از انجام قراردادی باید برگهای را برایمان صادر میکرد و نکرد.
بهانهاش چه بود؟
«ویندوز سیستم باید عوض بشه و حتماً باید از تهران بیان و چه و چه».
قرار شد درست که شد خبر بدهد.
دو.
خبر نداد و خودم پیگیری کردم.
هفدهم مهر، اسنپ گرفتم با مادرم رفتیم برای تحویلش.
برگه صادر شد. هزینهاش را باید از بانک واریز میکردیم که انجام شد.
وقتی رسیدم خانه دیدم اشتباه است. تماس گرفتم و اعلام کردم.
گفتند: «خودت با دست خطش بزن درستش کن».
گفتم اگر قرار به خطخوردگی و درست کردن خودم است چرا باید بیایم پیش شما؟
سه.
دو ماه گذشت و بعد از چندین بار تماس و پیام، امروز موفق شدم قرار بگذارم برای تحویل برگهٔ اصلاح شده.
مسیرش مسیر تاکسیخوری نیست. دوباره اسنپ گرفتم و سر ساعت مقرر رسیدم. بیست دقیقهٔ بعد، تازه سیستم را روشن کرد و گفت فایل رو پیدا نمیکنم. برید بعداً بیاید».
رودربایستی را گذاشتم کنار و گفتم: «دفعهٔ قبل بابت اشتباهتون حتی عذرخواهی هم نکردید و با این همه پیگیری و قرار و هزینهٔ اسنپ میگید یه بار دیگه بیاید؟»
در کمال آرامش باپوزخندی گفت: «اشتباه من سهوی بوده. نیاز به عذرخواهی نیست. این شمایید که ویرایش دستی رو قبول نمیکنید پس باید بابتش بدویید و هزینه کنید میتونم ایراد همون برگهٔ قبلی رو دستی بنویسم مهرش کنم».
نپذیرفتم. چون حرفش خلاف روال قانونی کار بود.
اگر سماجت نمیکردم باید یکبار دیگر برمیگشتم چون ایشان فایل قبلی را پیدا نمیکرد و نمیخواست از نو تایپ کند.
میدانید من از نظر روحی نیاز به عذرخواهی این آدم ندارم. حیفم میآید کسی خودش را به خاطر اهمال و بیدقتی ببرد زیر دین دیگران و اشتباهش را هم بپیچد لای زرورق کلمات آب و تابدار.
+ابد در پیش داریم
👍8👌6😐1
💠وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا
و آنها را از رحمت خود بهرهمند ساختیم و بر زبان عالمی آوازه نکونامیشان را بلند گردانیدیم.
✨سوره مریم آیه ۵۰
+استادمان درس نشانهشناسی که میداد گفت پایاننامهٔ یکی از دانشجویان دربارهٔ این آیه بوده و اینکه مقصود از «علی» در آن حضرت امیر علیهالسلام است.
#چهل_روزنه
بیست
و آنها را از رحمت خود بهرهمند ساختیم و بر زبان عالمی آوازه نکونامیشان را بلند گردانیدیم.
✨سوره مریم آیه ۵۰
+استادمان درس نشانهشناسی که میداد گفت پایاننامهٔ یکی از دانشجویان دربارهٔ این آیه بوده و اینکه مقصود از «علی» در آن حضرت امیر علیهالسلام است.
#چهل_روزنه
بیست
❤7
حالا که جای مادر این بچهها هستم دارم این آهنگ را میشنوم. وسط تمیز کردن خانه.
یاد کودکی و نوجوانیهایم میافتم. بلند بلند شروع میکنم به همخوانی. چرا نمیتوانم؟ بغض برای چه؟ گریه از کجا میآید؟ دوباره میخوانم. ده بار بیشتر، پلی میکنم قصه همان است.
دقیق میشوم ببینم کدام کلمات دست گذاشتهاند روی بخش بازیابی کنندهٔ مغزم.
«بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره» مساوی با آن لحظهای در کمال ناباروی یک دفعه گفتی همه چی بینمون تمومه و من فهمیدم تو زورت بیشتر است.
«این همه دوری نه واسه تو خوبه نه من» البته مناش درستتر است:)
«طرف تو بارون نمیاد، نمیشی دلتنگ زیاد» هم که نیاز به شرح ندارد.
نشد از از این دو سه بند جلوتر بروم.
یاد کودکی و نوجوانیهایم میافتم. بلند بلند شروع میکنم به همخوانی. چرا نمیتوانم؟ بغض برای چه؟ گریه از کجا میآید؟ دوباره میخوانم. ده بار بیشتر، پلی میکنم قصه همان است.
دقیق میشوم ببینم کدام کلمات دست گذاشتهاند روی بخش بازیابی کنندهٔ مغزم.
«بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره» مساوی با آن لحظهای در کمال ناباروی یک دفعه گفتی همه چی بینمون تمومه و من فهمیدم تو زورت بیشتر است.
«این همه دوری نه واسه تو خوبه نه من» البته مناش درستتر است:)
«طرف تو بارون نمیاد، نمیشی دلتنگ زیاد» هم که نیاز به شرح ندارد.
نشد از از این دو سه بند جلوتر بروم.
💔4💘1
Ghaaf ~ ResaMusic.iR
Alireza Talischi ~ ResaMusic.iR
باران بود.
پرسیدم اگر مربی کودک باشید و آنطرف پنجره باران ببارد چه استفادهای از آن برای آموزش میکنید؟
گفتند اگر چتر و لباس گرم داشته باشند میرویم به تماشای باران و شنیدن صدایش، یا دست بچهها را از پنجره بیرون میگیریم تا بارش قطرهها را حس کنند، یا نقاشی و کاردستی درباره باران بسازند، یا آرزو کنند یا شعر بخوانند.
گفتم خب الان شما هم یک شعر بارانی بخوانید.
پرسیدند برای خودمان یا برای کودک؟
گفتم خودتان.
همهی کلاس با هم شروع به خواندن این ترانه کردند، ترانهای که برای من فقط یک جذابیت دارد آن هم اینکه بخشی از دنیای دخترهای کلاسم است.
پرسیدم اگر مربی کودک باشید و آنطرف پنجره باران ببارد چه استفادهای از آن برای آموزش میکنید؟
گفتند اگر چتر و لباس گرم داشته باشند میرویم به تماشای باران و شنیدن صدایش، یا دست بچهها را از پنجره بیرون میگیریم تا بارش قطرهها را حس کنند، یا نقاشی و کاردستی درباره باران بسازند، یا آرزو کنند یا شعر بخوانند.
گفتم خب الان شما هم یک شعر بارانی بخوانید.
پرسیدند برای خودمان یا برای کودک؟
گفتم خودتان.
همهی کلاس با هم شروع به خواندن این ترانه کردند، ترانهای که برای من فقط یک جذابیت دارد آن هم اینکه بخشی از دنیای دخترهای کلاسم است.
❤3
💠حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ
خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.
✨سوره آل عمران آیه ۱۷۳
+دیشب در صفحهٔ آیه مدیا خواندم که برای حَسْبُنَا اللَّهُ نوشته بود: پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست.
#چهل_روزنه
بیست و یک
خدا ما را بس است؛ و او بهترین حامی ماست.
✨سوره آل عمران آیه ۱۷۳
+دیشب در صفحهٔ آیه مدیا خواندم که برای حَسْبُنَا اللَّهُ نوشته بود: پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست.
#چهل_روزنه
بیست و یک
❤8💯3
هربار میآیم ترمینال نشده که یکی از این دادزنها نیاید استقبالم و نپرسد: مشهد؟
حالا هم که مرد جوانی دارد اعلام میکند مسافرای دو و نیم مشهد جا نمونن و گروهی مرد به سمت در خروجی پا تند میکنند.
جوان ازشان میپرسد شما همون گروه شونزده نفرهاین؟
آنکه جلوتر است جواب میدهد آره.
من؟ به موقعیتشان غبطه میخورم.
حالا هم که مرد جوانی دارد اعلام میکند مسافرای دو و نیم مشهد جا نمونن و گروهی مرد به سمت در خروجی پا تند میکنند.
جوان ازشان میپرسد شما همون گروه شونزده نفرهاین؟
آنکه جلوتر است جواب میدهد آره.
من؟ به موقعیتشان غبطه میخورم.
❤6
ده روز پیش تماس گرفتند برای برنامهٔ «روایت مادرانگی» روایت بنویسیم و تأکید کردند ۲۶ام قم باشیم برای روایتخوانی. حین گفتگو یک آن از ذهنم گذشت من قرار است این تاریخ بروم پیش مادرم. چه کنم؟ با خودم گفتم چون برای شهادت حضرت زهراست بمان و بنویس. زبانم داشت با خانم نفری حرف میزد و خیالم پیش چطور آمدن مادرم به قم بود.
فردایش پیام دادند که شکل برنامه تغییر کرده و نوشتن لغو شد.
بلیت گرفتم و با مادرم برنامهٔ سه روزهٔ روضهخوانیمان را هماهنگ کردیم.
#دا
فردایش پیام دادند که شکل برنامه تغییر کرده و نوشتن لغو شد.
بلیت گرفتم و با مادرم برنامهٔ سه روزهٔ روضهخوانیمان را هماهنگ کردیم.
#دا
❤10