مدرسه‌ رهایی
2.15K subscribers
6.58K photos
2.02K videos
188 files
4.76K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
🔴 امروز دوم خردادماه، خانواده های سه تن از #بازداشت_شدگان_روز
_کارگر توانستند پس از بیست روز قرار ملاقات با ایشان داشته باشند.
از قرار معلوم وضعیت روحی #مرضیه_امیری ،#عاطفه_رنگریز ،#ندا_ناجی بسیار رضایت بخش بوده است.
اما همچنان قرار آزادی ایشان نامشخص است.
همسر #حسن_سعیدی از اعضای سندیکای اتوبوس رانی تهران نیز توانست ایشان را ملاقات کند.
سایر بازداشت شدگان نیز همچنان در زندان اوین به سر می‌برند.

#علیه_فراموشی

🆔 @edalatxah
مدرسه‌ رهایی
🔴امروز شنبه ۱۱ خردادماه ؛ سی روز از دستگیری بازداشت شدگان روز جهانی کارگر میگذرد و از امروز در صورت اعلام نکردن وضعیتشان، ادامه بازداشت غیرقانونی خواهد. خانواده ‌های بازداشت شدگان روبروی زندان اوین جمع شده اند اما تاکنون هیچ پاسخی مبنی بر اعلام وضعیت بازداشت…
#تکمیلی

🔴 خانواده‌های بازداشت شدگان روز جهانی کارگر، امروز به دادسرای اوین مراجعه کردند.
بنا به گفته‌ی بازپرس پرونده به درخواست وزارت اطلاعات، «عاطفه رنگریز» با پایان مدت بازداشت به زندان قرچک ورامین منتقل شده است.
قرار وثیقه‌ی ۱۵۰ میلیون تومانی برای «ناهید خداجو» و قرار وثیقه‌ی آقایان «حسن سعیدی» و «فرهاد شیخی» نیز اعلام شده است.

⚪️ بازداشت «ندا ناجی» ۱۲ روز دیگر تمدید شده است و از وضعیت «مرضیه امیری» اطلاعی در دست نیست.


#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر


@Sarkhatism

🆔 @edalatxah
🔴 دیدار جمعی از فعالین حقوق زنان با خانواده‌ی بازداشت شدگان روز کارگر

امروز دوشنبه ۲۴ تیرماه جمعی از فعالین حقوق زنان با حضور در کنار خانواده #مرضیه_امیری و #ندا_ناجی خواهان آزادی بازداشت شدگان روز کارگر شدند.



#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر

https://tttttt.me/edalatxah
🔴آخرین خبرها از وضعیت «آنیشا اسداللهی» طبق گفته‌ی برادر وی

⚪️ قوه قضاییه چند روز پیش دستورالعمل حفظ کرامت و ارزش‌های انسانی را ابلاغ کرد. در بندی از آن آمده است:
"اجتناب از تمدید قرار بازداشت موقت با هدف فراهم آوردن ادله وقوع جرم برای انتساب بزه به متهم"
سوال: چرا آنیشا را آزاد نمی‌کنید؟

⚪️ ‏به مادر و پدر من مدام زنگ می‌زنند و آنها را تهدید می‌کنند که آنیشا "همکاری" نمی‌کند. چه کسی به یک بازجو این اختیارات را داده؟
این کار غیرقانونی‌ست.
یک‌بار مادر و پدر مرا خواسته‌اند وزارت اطلاعات. گفتم نروید! اما آنها مادر و پدرند، نگران‌اند، رفتند.

⚪️ ‏آنجا به آنها گفته‌اند آنیشا اگر همکاری نکند همچنان در بازداشت موقت خواهد ماند.
این حفظ کرامت انسانی‌ست؟ بازداشت موقت می‌کنید که جرم بتراشید؟ ما باید پیش چه کسی شکایت ببریم؟
مادر من در این چند وقت فقط سه بار صدای دخترش را شنیده (روی هم ده دقیقه!)

⚪️ ‏یک‌بار هم هفته‌ی پیش مادرم را در اوین به دیدار آنیشا بردند. البته نه در روزهای ملاقات، بلکه خیلی ناگهانی، تا به آنیشا بگوید که همکاری کند. او هم این را بهانه کرد تا چند دقیقه‌ی کوتاه دخترش را ببیند. ببینید کار ما به کجا رسیده است که مادر برای دیدار دخترش باید به آب و آتش بزند.

⚪️ ‏آنیشا هم می‌گوید من همکاری‌ای ندارم چرا که بی‌دلیل بازداشت موقت شده‌ام و جرمی مرتکب نشده‌ام. ما هم این را می‌دانیم.
ای مدعیان قضا و عدالت!
ای در ظاهر دل‌نگرانان کرامت مراجعین!
بازداشت موقت بر خلاف اصل برابری سلاح‌هاست.

⚪️ ‏به موجب این اصل دو طرف دعوا یعنی متهم و مقام تعقیب باید از امکانات برابر جهت دفاع از خود بهره‌مند باشند. مگر اثبات ادعا با مدعی نیست؟ او را بدون مدرک گرفته‌اید و حالا از او می‌خواهید بگوید مجرم است؟
چرا این روند غیرقانونی کریه را پایان نمی‌دهید؟

⚪️ ‏مگر زمان بازداشت موقت ۳۰ روزه‌ی آنیشا به پایان نرسید؟ چرا آزادش نمی‌کنید؟
چرا امروز مادر و پدر مرا به دفتر بازپرس راه ندادید؟
مگر طبق قانون نباید مدت تمدید بازداشت موقت را بدانند؟
سرآخر اینکه نگویید که نگفتیم:
عدل کن عدل که گفتند حکیمان جهان
مملکت بی‌مدد عدل نماند بر جای.

«از صفحه‌ی توییتر علی اسداللهی»

#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر


🆔 @edalatxah
🔴 ندا ناجی در صدمین روز بازداشت خود از زندان قرچک به بند نسوان اوین منتقل شد.

#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر

🆔 @edalatxah
🔴 ‍ نامه‌ی #عاطفه_رنگریز از زندان قرچک

‍ «آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد؟ آیا دوباره روی لیوان‌ها خواهم رقصید؟»۱ آیا می‌شود در سالن پنج اندرزگاه یک قرچک نوشت؟ بعید می‌دانم! به قولی قرچک نام مستعار جهنم است.
حال که دارم می‌نویسم بر تخت طبقه سومی نشسته‌ام که پاهایم رنده رنده شد از بس که بالا رفته‌ام «از نردبانی که ارتفاع حقیری دارد.» تختی که به رفیقم می‌گویم بیا برویم توی قبرهایمان و تختی که زیر پاهایمان یک باکس و یک ساک است. و ما از بس که جا برای نشستن نداریم در کابینمان، خودمان را به اینجا می‌کشانیم. آیا می‌شود نوشت؟ بعید می‌دانم. در اینجا ده بند است و هر بند به طور تقریبی صدوبیست تا صدوپنجاه نفر جمعیت دارد. به جز بند مادران یا بندی که سرنوشت کودکانش از همان ابتدا محکوم به شکست است. کودکانی که نه شب را می‌بینند، و نه پدر را، و نه بیرون را، و نه پارک ملی را و نه چیزهای ملی شده را! و اما می‌بینند درهای بسته و قفل‌های بسیاری را و آیا کودکان اینجا خواب ستاره‌ی قرمز را می‌بینند؟!
در بندِ پنج، یازده کابین است و در هر کابین چهار تخت سه‌طبقه‌ای که دوازده نفر در آن سوار قطار مرگ شده‌اند و در مسیر برزخی به انتظار یک ابلاغیه، اعزام و یا انتقال هستند تا شاید دمی پیاده شوند و درها برایشان گشوده شود. من سوار بر یکی از این واگن‌ها (کابین‌های قطار ایستاده‌ی مرگ و تعلیقی) پیش به سوی ناکجاآباد تلاش دارم که بنویسم اما بعید می‌دانم که واژه‌هایم بتوانند مسافران اینجا را دیدنی کنند. زیرا بیرون مرده است و «هیچ‌کس به قطار ایستاده‌ی مرگ نگاه نمی‌کند.»۲ واگن‌ها توسط دو دیوار که یک‌ونیم متر از سقف فاصله دارند، محاصره شده‌ است و حدود هشت متر جا برای خوردن و آشامیدن و زیستن. یعنی در همین هشت متر دوازده نفر با باروبندیلشان باید خود را در آنجا جا بدهند. این مسافرانِ به قصد ناکجاآباد و باروبندیلی که ظروف پلاستیکی و بشقاب‌های ملامین و انواع و اقسام کنسروها و نگهدارنده‌ها و لباس‌های بوتیک اینجاست که سه‌لاپهنا حساب می‌شود.
آیا درست است که دهان بگشایم و از مسافران اینجا بگویم؟ و نورهای مداوم مهتابی‌ها که چشم‌هایمان را می‌زند و صداهایی که گوش‌هایمان را کر می‌کند: پِیج‌های مداوم، تهدیدها، هشدارها و شماره‌های آماری که صبح و عصر، ما را از هواخوری به بند می‌کشاند. زمان ناهار که فرا می‌رسد بوی برنج سویا بلند می‌شود و باید با یک ظرف در صف بایستی و بعدْ شستن و… . اینجا شستن ظروف و لباس‌ها از اعمال شاقه به شمار می‌آید و از همین رو کارگرهایی هستند که به بهای ناچیزی گردن به این اعمال می‌‌نهند. آب شور این بیایان نیز مدام دریغ می‌شود از برزخیان اینجا. و حمام اینجا مرا می‌برد به عصر اتاق‌‌های گاز.
آیا می‌توانم بنویسم؟ بعید می‌دانم. مسافران از هجمه‌ی زیادشان درهم می‌لولند و با پرینتشان هل داده‌شده‌اند به این قطار و من در این قطار ایستاده‌ی مرگ، زمان را از یاد برده‌ام. و گویی ساعت یک‌بار نواخت و در بند باز شد و دیگر ایستاد و ایستاد. و ساعت مدام دهن‌کجی می‌کند بر ما! و راستی اینجا ممنوع است دوتا شدن، سه تا شدن، بی‌شمار شدن. بیشتر مسافران باید خود را به کارگاه‌های اشتغال (کار اجباری) بسپارند که زمانِ ایستاده بر دوششان را فراموش کنند تا بتوانند بیست دقیقه زمان بخرند که به بیرون وصل شوند و حرکت رخ دهد و در پایان فقط می‌توانم بگویم «من راز فصل‌ها را می‌دانم و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم. نجات دهنده در گور خفته است.»

۹۸.۸.۲۴زندان قرچک


#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر #زندان_قرچک

https://tttttt.me/edalatxah
🔴 طبق ابلاغیه شعبه ۳۶ دادگاه انقلاب، دادگاه تجدید نظر #عاطفه_رنگریز فردا سه شنبه ۳۰ مهرماه ساعت ۱۱ برگزار خواهد شد.

تعجیل در برگزاری دادگاه امکان بررسی و تنظیم لایحه تکمیلی توسط وکیل را از بین برده است.

عاطفه رنگریز در یازده اردیبهشت ماه در تجمع قانونی روز جهانی کارگر دستگیر شد و تا کنون بارها با رویه‌های غیرقانونی و فراقانونی مواجه شده و اکنون شش روز است که در زندان قرچک دست به اعتصاب غذا زده است.

حکم بدوی وی ۱۱ سال و نیم زندان و ۷۴ ضربه شلاق است.

#بازداشت_شدگان_روز_جهانی_کارگر


🔻🔻🔻
🔻🔻🔻🔻
🔹 #کانال_معلمان_عدالتخواه

🆔 @edalatxah