.
🔴 به مناسبت انتشارِ ترجمهی جدید از " گروندریسه"
کتابهای زیادی ترجمه کردهام. کتابهایی که چکیدهی شب و روزم، جوانیام، آرمانهایم و جنبشی که به آن تعلق داشته و دارم، هستند و خواهند بود. اما میان این همه کتاب که دست کم بیش از سی و پنج سال از زندگیم را وقف آنها کردم، مارکس و آثارش چیز دیگری است. طعم دیگری دارد با اندیشهی پیرمرد کلنجار رفتن، عطر دیگری دارد از او خواندن و به فارسی برگرداندن. لحظه به لحظه ترجمهی آثارش را به یاد دارم. از وسعت فهم او شگفتزده میشدم، از شدت هیجان اینکه او چه چیزی را میدید و ما نمیبینیم و چگونه بازتاب این دیدن در واژهها نقش میبندد، چگونه استدلالها در ضرباهنگی خوشنوا راههای ناگشوده را میگشاید، نفس در سینهام حبس میکرد: ستیز دائمی با استثمار و سرکوب و هر آنچه کرامت انسان را زیرپا له میکند، تلاش برای فهم مکانیسم حرکت سرمایه و کار در جدال همیشگیشان، درک و فهماندن روند بیگانگی و از خودبیگانگی، همدلی عمیق با انسانها و مبارزات روزمرهشان، بینش گسترده و آرمانخواه از آیندهای هنوز نادیدنی که همچون روحی مسیحایی در پیکر بیروح کتاب دمیده میشود و سرانجام امید، این مشعل پرفروغ که لحظهای در سراسر کتاب خاموش نمیشود... و اینک گروندریسه منتشر شد. حاصل سه سال و نیم کار مشترک من و کمال خسروی، رفیق عزیزم، پیش روی شماست. گروندریسه زندگی است. این زندگی را در آغوش بگیرید.
زندهباد زندگی!
زندهباد تلاشهای عظیم بشریت ستمکش در سراسر تاریخ!
حسن مرتضوی
#حسن_مرتضوی
#کمال_خسروی
#کارل_مارکس
#گروندریسه
@sarkhatism
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
🔴 به مناسبت انتشارِ ترجمهی جدید از " گروندریسه"
کتابهای زیادی ترجمه کردهام. کتابهایی که چکیدهی شب و روزم، جوانیام، آرمانهایم و جنبشی که به آن تعلق داشته و دارم، هستند و خواهند بود. اما میان این همه کتاب که دست کم بیش از سی و پنج سال از زندگیم را وقف آنها کردم، مارکس و آثارش چیز دیگری است. طعم دیگری دارد با اندیشهی پیرمرد کلنجار رفتن، عطر دیگری دارد از او خواندن و به فارسی برگرداندن. لحظه به لحظه ترجمهی آثارش را به یاد دارم. از وسعت فهم او شگفتزده میشدم، از شدت هیجان اینکه او چه چیزی را میدید و ما نمیبینیم و چگونه بازتاب این دیدن در واژهها نقش میبندد، چگونه استدلالها در ضرباهنگی خوشنوا راههای ناگشوده را میگشاید، نفس در سینهام حبس میکرد: ستیز دائمی با استثمار و سرکوب و هر آنچه کرامت انسان را زیرپا له میکند، تلاش برای فهم مکانیسم حرکت سرمایه و کار در جدال همیشگیشان، درک و فهماندن روند بیگانگی و از خودبیگانگی، همدلی عمیق با انسانها و مبارزات روزمرهشان، بینش گسترده و آرمانخواه از آیندهای هنوز نادیدنی که همچون روحی مسیحایی در پیکر بیروح کتاب دمیده میشود و سرانجام امید، این مشعل پرفروغ که لحظهای در سراسر کتاب خاموش نمیشود... و اینک گروندریسه منتشر شد. حاصل سه سال و نیم کار مشترک من و کمال خسروی، رفیق عزیزم، پیش روی شماست. گروندریسه زندگی است. این زندگی را در آغوش بگیرید.
زندهباد زندگی!
زندهباد تلاشهای عظیم بشریت ستمکش در سراسر تاریخ!
حسن مرتضوی
#حسن_مرتضوی
#کمال_خسروی
#کارل_مارکس
#گروندریسه
@sarkhatism
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
Telegram
مدرسه رهایی
«مدرسه رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالتخواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
است. این کانال انعکاس صدای آزادی و عدالت خواهی دانشآموزان و معلمان است و با رویکرد رادیکال و انتقادی به دنبال معرفی آموزش رهاییبخش است.
ما معتقد به اتحاد جنبشهای اجتماعی بر بستر عینی و طبقاتی هستیم.
▫️ مزد و تورم
▫️پالایش گفتمان نقد - یادداشت هفتم
✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر
نوشتهی: کمال خسروی
30 آوریل 2021
🔸 سرمایهداران به کارگران خود توصیه میکنند که بهتر است مزدهایشان بالا نباشد و تا جاییکه امکان دارد از آنچه هست بالاتر نرود. از نظر آنها این توصیه نه از آنروست که مزدهای پائین بهسود سرمایهداران است، بلکه فقط از سرِ خیرخواهی برای خودِ کارگران و بقیهی قاطبهی اهالی و رفاه ملت است. همچنین از نظر آنها، دلایل این توصیه نیز از آفتاب روشنتر است وکارگران هم میتوانند هر روز این واقعیت را بهچشم خود ببینند: دلایلی «علمی»، کاملاً مستند و مستدل و قوی. مهمتر از همه، این دو دلیلِ خیلی روشن: اولاً، اگر مزدها بالا بروند خودبهخود هزینهی تولید اجناس بالا میرود و به این ترتیب قیمت اجناس افزایش مییابد؛ و این طبعاً بهسود کارگران و بقیهی مردم نیست. اگر هم کارگران بخواهند بالاتررفتنِ قیمتها را که تقصیر خودِ آنهاست بهانه کنند و مزد بیشتری بخواهند، این دورِ شیطانی ادامه مییابد و وضع بدتر و بدتر میشود؛ یعنی مزدها بیشتر میشوند، قیمتها بالاتر میروند، کارگران مزد بیشتر طلب میکنند و قیمتها را باز هم بیشتر میکنند. بعلاوه کسانیکه بیکارند و «درآمد»ی ندارند یا مثل بازنشستگان مستمریهای نسبتا ثابتی دارند، بیش از پیش تحت فشار قرار میگیرند؛ و بدیهی است که علت این وضع مزدهای بالا و بالارونده است. ثانیاً، از نظر این سرمایهداران، بقیهی سرمایهداران مثل خودِ اینها لزوماً شریف و خیرخواه نیستند و میتوانند شریر و دزد و کلاش باشند و وقتی ببینند مزدها بالا رفته و کارگران پول بیشتری در جیب دارند، بلافاصله قیمت اجناسشان را بالاتر ببرند: صاحبخانه اجارهاش را بالاتر میبرد، نانوا و قصاب، بی آنکه هزینهی تولیدشان بیشتر شده باشد نان و گوشت را گرانتر میفروشند. کارگران اگر منصف و معقول باشند، با چشمان خود میبینند که این وضع همیشه اتفاق میافتد و میتوانند به آن اعتراف کنند.
🔸 این «خیرخواهی» سرمایهدارانِ مذکور را، که خیلی «خالصانه» و با زبانی عامهفهم طرح شده است، علمای ریز و درشت «علم» اقتصاد (که در این چهل و چندسالهی گذشته، ما متأسفانه بیشتر ریزش را داشتهایم تا درشتش را) در عبارتها و فرمولهای بسیار «علمی» و البته کمتر عامهفهم صورتبندی میکنند، در مقالات و کتابها و رسالههایشان مینویسند و بهقصد تولید علمای عمدتاً ریزِ دیگر، در دانشگاهها تدریسش میکنند...
🔸 بنابراین زیانبخشبودنِ افزایش مزدها، به دو دلیل است که درواقع ربط مستقیمی بههم ندارند. یکی افزایش قیمتها در اثر افزایش هزینهی تولید؛ دوم افزایش قیمتها بهدلیل افزایش تقاضای کل. اِشکال کار در اینجاست که ایندو دلیل، تا جاییکه به سازوکار تشکیل قیمتها مربوط است، در اساس متناقضاند؛ و با اینکه «علم» اقتصادِ عامیانه و مبتذل از دستکم دویست سال پیش نمیخواهد به این تناقض اعتراف کند، باید منصفانه گفت که ناتوانی این «علم» در اعتراف به، و حل آن، لزوماً ناشی از دانش اندک یا خرفتیِ «دانشمندان» نیست، بلکه ناشی از تناقض واقعی شیوهی تولید سرمایهداری و برخاسته از هویت و ماهیت آن است. بدون این تناقض، اساساً سرمایهداری وجود ندارد. ببینیم چرا.
🔸 کالاهای درون سبد معاش، هریک ارزشی دارند و مجموع مقدارِ ارزشهایشان ــ که برابر است با مقدار معینی کارِ اجتماعاً لازم ــ همچنین برابر است با مقدار ارزش کالای دیگری بهنام «نیروی کار»، که با آن مبادله میشود. بنابراین زمانیکه مقدار ارزش نیروی کار وارد مقدار ارزش محصول کار، یا کالا، میشود، چه این مقدار بر حسب زمان کارِ اجتماعاً لازم محاسبه شود و چه بر حسب بیان پولیاش یا قیمت، نمیتواند دو بار در محاسبهی مقدار ارزش محصول نقش ایفا کند. بنابراین «تورم»ی که در قیمت کالاهای سبد معاش لحاظ شده است، نمیتواند یکبارِ دیگر، اینبار بهمثابه مزد، نقش تورمآفرین داشته باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2aB
#روز_جهانی_کارگر
#کمال_خسروی
#مزد #پول #تورم #نقد_اقتصاد_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
▫️پالایش گفتمان نقد - یادداشت هفتم
✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر
نوشتهی: کمال خسروی
30 آوریل 2021
🔸 سرمایهداران به کارگران خود توصیه میکنند که بهتر است مزدهایشان بالا نباشد و تا جاییکه امکان دارد از آنچه هست بالاتر نرود. از نظر آنها این توصیه نه از آنروست که مزدهای پائین بهسود سرمایهداران است، بلکه فقط از سرِ خیرخواهی برای خودِ کارگران و بقیهی قاطبهی اهالی و رفاه ملت است. همچنین از نظر آنها، دلایل این توصیه نیز از آفتاب روشنتر است وکارگران هم میتوانند هر روز این واقعیت را بهچشم خود ببینند: دلایلی «علمی»، کاملاً مستند و مستدل و قوی. مهمتر از همه، این دو دلیلِ خیلی روشن: اولاً، اگر مزدها بالا بروند خودبهخود هزینهی تولید اجناس بالا میرود و به این ترتیب قیمت اجناس افزایش مییابد؛ و این طبعاً بهسود کارگران و بقیهی مردم نیست. اگر هم کارگران بخواهند بالاتررفتنِ قیمتها را که تقصیر خودِ آنهاست بهانه کنند و مزد بیشتری بخواهند، این دورِ شیطانی ادامه مییابد و وضع بدتر و بدتر میشود؛ یعنی مزدها بیشتر میشوند، قیمتها بالاتر میروند، کارگران مزد بیشتر طلب میکنند و قیمتها را باز هم بیشتر میکنند. بعلاوه کسانیکه بیکارند و «درآمد»ی ندارند یا مثل بازنشستگان مستمریهای نسبتا ثابتی دارند، بیش از پیش تحت فشار قرار میگیرند؛ و بدیهی است که علت این وضع مزدهای بالا و بالارونده است. ثانیاً، از نظر این سرمایهداران، بقیهی سرمایهداران مثل خودِ اینها لزوماً شریف و خیرخواه نیستند و میتوانند شریر و دزد و کلاش باشند و وقتی ببینند مزدها بالا رفته و کارگران پول بیشتری در جیب دارند، بلافاصله قیمت اجناسشان را بالاتر ببرند: صاحبخانه اجارهاش را بالاتر میبرد، نانوا و قصاب، بی آنکه هزینهی تولیدشان بیشتر شده باشد نان و گوشت را گرانتر میفروشند. کارگران اگر منصف و معقول باشند، با چشمان خود میبینند که این وضع همیشه اتفاق میافتد و میتوانند به آن اعتراف کنند.
🔸 این «خیرخواهی» سرمایهدارانِ مذکور را، که خیلی «خالصانه» و با زبانی عامهفهم طرح شده است، علمای ریز و درشت «علم» اقتصاد (که در این چهل و چندسالهی گذشته، ما متأسفانه بیشتر ریزش را داشتهایم تا درشتش را) در عبارتها و فرمولهای بسیار «علمی» و البته کمتر عامهفهم صورتبندی میکنند، در مقالات و کتابها و رسالههایشان مینویسند و بهقصد تولید علمای عمدتاً ریزِ دیگر، در دانشگاهها تدریسش میکنند...
🔸 بنابراین زیانبخشبودنِ افزایش مزدها، به دو دلیل است که درواقع ربط مستقیمی بههم ندارند. یکی افزایش قیمتها در اثر افزایش هزینهی تولید؛ دوم افزایش قیمتها بهدلیل افزایش تقاضای کل. اِشکال کار در اینجاست که ایندو دلیل، تا جاییکه به سازوکار تشکیل قیمتها مربوط است، در اساس متناقضاند؛ و با اینکه «علم» اقتصادِ عامیانه و مبتذل از دستکم دویست سال پیش نمیخواهد به این تناقض اعتراف کند، باید منصفانه گفت که ناتوانی این «علم» در اعتراف به، و حل آن، لزوماً ناشی از دانش اندک یا خرفتیِ «دانشمندان» نیست، بلکه ناشی از تناقض واقعی شیوهی تولید سرمایهداری و برخاسته از هویت و ماهیت آن است. بدون این تناقض، اساساً سرمایهداری وجود ندارد. ببینیم چرا.
🔸 کالاهای درون سبد معاش، هریک ارزشی دارند و مجموع مقدارِ ارزشهایشان ــ که برابر است با مقدار معینی کارِ اجتماعاً لازم ــ همچنین برابر است با مقدار ارزش کالای دیگری بهنام «نیروی کار»، که با آن مبادله میشود. بنابراین زمانیکه مقدار ارزش نیروی کار وارد مقدار ارزش محصول کار، یا کالا، میشود، چه این مقدار بر حسب زمان کارِ اجتماعاً لازم محاسبه شود و چه بر حسب بیان پولیاش یا قیمت، نمیتواند دو بار در محاسبهی مقدار ارزش محصول نقش ایفا کند. بنابراین «تورم»ی که در قیمت کالاهای سبد معاش لحاظ شده است، نمیتواند یکبارِ دیگر، اینبار بهمثابه مزد، نقش تورمآفرین داشته باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2aB
#روز_جهانی_کارگر
#کمال_خسروی
#مزد #پول #تورم #نقد_اقتصاد_سیاسی
👇🏽
🖋@naghd_com
🔹🔹🔹
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مزد و تورم
بهمناسبت اول ماه مه، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی کالاهای درون سبد معاش، هریک ارزشی دارند و مجموع مقدارِ ارزشهایشان ــ که برابر است با مقدار معینی کارِ اجتماعاً لازم ــ هم…
▫️ شورا: شکل در مقام محتوا
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
🔹🔹🔹
با لینک زیر عضو کانال معلمان عدالتخواه شوید:
http://tttttt.me/edalatxah
▫️ پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی
به مناسبت سالگرد انقلاب و قیام شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
نوشتهی: کمال خسروی
10 فوریه2022
🔸 نوشتن پیرامون شورا، بهمثابه شکلی از سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، همواره با این بدگمانی همراه است که «دفاع» از این شیوهی سازمانیابی در رقابت یا در تعارض با شیوههای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، مانند اتحادیه یا حزب سیاسی است. اما هدف جُستار پیشِ رو کندوکاو پیرامون سرشتنشانهای شورا یا سازمانیابیِ شورایی و نقش اجتماعی و تاریخی آن است، به یاری مقولهی «شیوهی وجود» و دستگاه مفهومی مارکسی؛ نخست برای روشنکردن وجوه تمایز بنیادینش با شکلهای دیگر سازمانیابی و اهمیت آن در ژرفای پویایِ مبارزهی طبقاتیِ ضدسرمایهداری، و دوم برای تأکید بر این امر، که تقابلهای مصنوعی و نابهنجار بین سازمانیابی شورایی و شکلهای دیگر سازمانیابی اجتماعی و سیاسی، خواسته یا ناخواسته، همین سرشتنشانها را پنهان میکند یا دستکم در ابهام فرو میبرد و با نادیدهگرفتن شرایط اجتماعی و تاریخی مشخصی که ظرف مبارزهی طبقاتی است، به مانعی در برابر مبارزه بدل میشود.
🔸 شورای کارگری بهعنوان دستاوردی از مبارزهی کارگران برای احقاق و تأمین حقوق خود و دفاع از آنها در برابر معارضان، همانا نیروهای اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک سرمایهداران و سرمایهداری ــ از کمون پاریس گرفته تا مبارزهی کارگران در انقلاب روسیه، انقلاب آلمان، اسپانیا، پرتغال یا امریکای جنوبی ــ شکلی است برای این محتوا، یعنی شکلی است برای سازمانیافتگیِ این مبارزه یا نهادینشدنِ آن. از این منظر، شورا با اتحادیه (سندیکا) یا حزب سیاسی، که آنها نیز دستاوردهای بسیار مهم دیگری از همین مبارزهی طبقاتیاند، تفاوتی ندارد. برای شناخت سرشتنشانها و وجوه تمایز بنیادین شورا یا سازمانیابی شورایی، نخست باید اندکی در سازوکار شیوهی تولید سرمایهداری و سازمانیابی مناسبات اجتماعی بر اساس ملزومات این شیوهی تولید تأمل کرد.
🔸 تقریباً همهی گزارشهایِ رویدادهای تاریخیِ پیدایش، مبارزه و سرنوشت شوراها و نیز ارزیابی و واکاوی جامعهشناختی و نظریِ این رویدادها به سه خصیصهی «انکارناپذیر» شوراها اشاره کردهاند و تلازم تقریباً همیشگی این سه خصیصه با گزارش و واکاوی شوراها، آنها را کمابیش به «سرشتنشان»های شورا یا سازمانیابیِ شورایی بدل کرده است. این سه خصیصه عبارتند از نخست: خودانگیختگی در شیوهی تصمیمگیری و اجرای تصمیمها؛ دوم: ظهور شوراها در دورههای بحران، جنگ و گسیختگی و آشفتگیِ سیاسی و اجتماعی در «نظام حاکم»؛ و سوم: قدرت دوگانه.
🔸 آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ بنیادین دیگری نیست؟ آیا تلقی شرایط اجتماعی و تاریخی بحران، جنگ و اوضاع انقلابی بهمثابه شرایط عینیِ پیدایش و فعالیت و مبارزهی شوراها، به این معنا نیست که بنابراین آنها پدیدههایی گذرا هستند و به محض تغییر و فقدان این شرایط عینی، ناپدید خواهند شد؟ آیا غیر از این است که نگاه سوسیالدمکراتها، بهرغم دستافشانیهای صادقانه و غیرصادقانهشان برای شوراها، بر همین نگرش استوار است؟ آیا تلقی «قدرت» شوراها در «قدرت دوگانه» بهمثابه قدرتی سیاسی و بدیل دولت حاکم، تقلیل سرشت بنیادین شوراها به یکی از شکلهای پدیداری آن نیست؟ آیا این نگرش، نهادی را که در ماهیت خویش «نا ـ دولت» است، به همتایی برای دولت بهطور اعم بدل نمیکند، چنانکه مثلاً دولت بورژوایی ابزار سلطهی طبقاتی بورژوازی و دولت کارگری، به همان معنا، ابزار سلطهی طبقاتی پرولتاریا تلقی شود؟ آیا حزبهای سیاسی، با ساخت و بافت سیاسی و ساختار و استخوانبندی تشکیلاتیشان، بدیل مناسبتری برای قدرت سیاسی، در این معنا، نیستند؟
مقولهی «شیوهی وجود» در دستگاه مفهومی مارکسی میتواند در پاسخ به این پرسشها و حل معضل سیاسی و نظری راهگشا باشد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Om
#کمال_خسروی #شورا #حزب_سیاسی #خودانگیختگی #سندیکا #سازمانیابی_شورایی #قدرت_دوگانه
🔹🔹🔹
با لینک زیر عضو کانال معلمان عدالتخواه شوید:
http://tttttt.me/edalatxah
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: شکل در مقام محتوا
پیرامون شیوهی وجودِ سازمانیابی شورایی نوشتهی: کمال خسروی آیا آنچه «خودانگیختگی» نامیده میشود و موضوع تمجید و تقبیح رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک متقابل است، خودْ بیان یا شکل پدیداریِ سرشتنشانِ…
🔴 کار مولد و کار نامولد: گامی به پیش
بازاندیشی نظریهی ارزش ـ بخش چهارم
نوشتهی #کمال_خسروی
4 ژوئن 2018
مفاهیم کار مولد و کار نامولد در گفتمان مارکسیستی به سه ابهام یا شُبهه یا سرانجام کژاندیشی آلودهاند؛ همواره چنین بودهاست؛ هنوز هم هستند. هرچند اینک دهههاست که، بهویژه با روی آوردنِ مارکسیستها به آثار مارکس و پس از انتشار آثاری از او که پیشتر منتشر نشدهبودند، نوشتههایی ارزنده در راه ابهامزدایی، پالایش مفاهیم و پرهیز از این کژاندیشیها کوشیدهاند، اما حتی امروز نیز بهسختی میتوان همنوایی و همراهیِ دریافتی ارجگذارانه و احترامآمیز نسبت به کار مولد و ضرورت آن از یکسو، و زائد و انگلانگاریِ کار نامولد را از سوی دیگر، از این مفاهیم جدا کرد. به سختی میتوان دریافتی را سراغ گرفت که بیاما و اگر، همچون مارکس، کار مولد را کار مولدِ سرمایه و از این رو برای سرمایه و از جایگاه سرمایه بداند و کارگرِ مولدبودن را نه «نیکبختی»، بلکه «بدبختی» تلقی کند.
...درک سنتی از کار مولد و کار نامولد با محدودیتها و تنگنظریهای ناشی از کژاندیشیهای سهگانه، هم در شناختِ ساختوبافت جامعه به نتایجی سترون میرسد و هم از این رو امکان سازمانیابی و کنش سیاسی و انقلابی علیه روابط سرمایه را به ساختهایی فرقهگرایانه با مرزهای عبورناپذیر تقلیل میدهد. گام برداشتن در راه بازاندیشیِ نظریهی ارزش و طرح الگوهای دوگانهی فوق برای کار مولد و کار نامولد ــ آنگاه که در گفتگویی نقادانه، سُفته و پخته شوند ــ میتواند افق شناختِ ساختوبافت جامعه و توانهای انقلابی را بازتر کند و دریچههای تازهای بهسوی امکان سازمانیابی و کنش سیاسی و انقلابی بگشاید.
🔸 متن کامل چهارمین بخش از مجموعه مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» را درلینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-km
#کمال_خسروی #مارکس
#نظریه_ارزش #کار_مولد #کار_نامولد
#مارکسیسم
📌 آقای کمال خسروی از نظریهپردازان مطرح چپ ایرانی است اخیرا ایشان به علت بیماری مدتی از فعالیت کنارهگیری نموده و مشغول درمان خود هستند بیشک حضور و وجود افراد کم نظیری چون آقای خسروی بر غنای تئوریک چپ و نقادی افزودهاست ما امیدواریم ایشان سلامتی خود را بازیابند تا علاقمندان به تفکر و نقادی بتوانند دوباره از تجربیات و دانش وی بهرهمند گردند.
🔹 کانال معلمان عدالتخواه
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
بازاندیشی نظریهی ارزش ـ بخش چهارم
نوشتهی #کمال_خسروی
4 ژوئن 2018
مفاهیم کار مولد و کار نامولد در گفتمان مارکسیستی به سه ابهام یا شُبهه یا سرانجام کژاندیشی آلودهاند؛ همواره چنین بودهاست؛ هنوز هم هستند. هرچند اینک دهههاست که، بهویژه با روی آوردنِ مارکسیستها به آثار مارکس و پس از انتشار آثاری از او که پیشتر منتشر نشدهبودند، نوشتههایی ارزنده در راه ابهامزدایی، پالایش مفاهیم و پرهیز از این کژاندیشیها کوشیدهاند، اما حتی امروز نیز بهسختی میتوان همنوایی و همراهیِ دریافتی ارجگذارانه و احترامآمیز نسبت به کار مولد و ضرورت آن از یکسو، و زائد و انگلانگاریِ کار نامولد را از سوی دیگر، از این مفاهیم جدا کرد. به سختی میتوان دریافتی را سراغ گرفت که بیاما و اگر، همچون مارکس، کار مولد را کار مولدِ سرمایه و از این رو برای سرمایه و از جایگاه سرمایه بداند و کارگرِ مولدبودن را نه «نیکبختی»، بلکه «بدبختی» تلقی کند.
...درک سنتی از کار مولد و کار نامولد با محدودیتها و تنگنظریهای ناشی از کژاندیشیهای سهگانه، هم در شناختِ ساختوبافت جامعه به نتایجی سترون میرسد و هم از این رو امکان سازمانیابی و کنش سیاسی و انقلابی علیه روابط سرمایه را به ساختهایی فرقهگرایانه با مرزهای عبورناپذیر تقلیل میدهد. گام برداشتن در راه بازاندیشیِ نظریهی ارزش و طرح الگوهای دوگانهی فوق برای کار مولد و کار نامولد ــ آنگاه که در گفتگویی نقادانه، سُفته و پخته شوند ــ میتواند افق شناختِ ساختوبافت جامعه و توانهای انقلابی را بازتر کند و دریچههای تازهای بهسوی امکان سازمانیابی و کنش سیاسی و انقلابی بگشاید.
🔸 متن کامل چهارمین بخش از مجموعه مقالات «بازاندیشی نظریهی ارزش» را درلینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-km
#کمال_خسروی #مارکس
#نظریه_ارزش #کار_مولد #کار_نامولد
#مارکسیسم
📌 آقای کمال خسروی از نظریهپردازان مطرح چپ ایرانی است اخیرا ایشان به علت بیماری مدتی از فعالیت کنارهگیری نموده و مشغول درمان خود هستند بیشک حضور و وجود افراد کم نظیری چون آقای خسروی بر غنای تئوریک چپ و نقادی افزودهاست ما امیدواریم ایشان سلامتی خود را بازیابند تا علاقمندان به تفکر و نقادی بتوانند دوباره از تجربیات و دانش وی بهرهمند گردند.
🔹 کانال معلمان عدالتخواه
🔻🔻🔻
به کانال معلمان عدالتخواه بپیوندید و از اخبار صنفی مطلع شوید
#کانال_معلمان_عدالتخواه
🆔 @edalatxah
https://tttttt.me/edalatxah
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار مولد و کار نامولد: گامی به پیش
نوشتهی: کمال خسروی نقطهی عزیمت نظریهی ارزش مارکس برای تعریف و نقد مقولات اقتصادیِ کار مولد و کار نامولد در شیوهی تولید سرمایهداری ــ هرچند با عبور از دهلیز برخی آشفتگیهای استدلالی، روششناختی…
🔴 برای #کمال_خسروی
🔹 نظر مخاطبان سایت #نقد
بیماری نویسنده، نظریهدان مارکسیست و انقلابی برجسته ایرانی بسیاری را در بهت فرو برد، ولی قابل پیشبینی بود.
او که از شیفتگان و تدوینکنندگان پراتیک خودزاینده کارگران ایران است در هر مرحلهی معین از جنبش، راهبردها و سمت و سوی نقد پراتیک را در کتابها و مقالاتش به آنها نشان میداد. این تلاشی سترگ بود که از همان دههی شصت در قالب نشریهای به نام نقد www.naghd .info شروع کرد و هرگز نیاسود.
همان دهه ۶۰ سالهای که ما با همان نگاه سنتی مارکسیسم را ایدئولوژیوار میشناختیم و سر در برف فرو کردهبودیم ، او جزوه نقد منفی، نقد مثبت را منتشر کرد. نسل ما اهمیت این کتاب تکرار نشدنی را درک نکرد. نسل ما متوجه نبود که مارکسیسم آن نبود که ما میشناختیم ، مارکسیسم بهمثابه نقد پیام مدام و مدام خسروی بود.
دو دهه بعد از شاهکارش - مارکسیسم، نقد منفی، نقد مثبت - وقتی مردم فوج فوج دنبال اصلاحطلبی بودند ، ما که درک صحیحی از مارکسیسم نداشتم فقط شعار دادیم که مرغ فقط یک پا دارد مرگ بر ….. و از نقد اصلاحات یا ایدئولوژی طبقه متوسط غافل شدیم.
نتوانستیم با نقدکردن، حداقل حضوری نقادانه کنار مردم داشته باشیم. راستش ما حتی پراتیک و نقش بالنده آن را نمی شناختیم. ما ایدئولوژی را همانطور که ایدئولوگهای سرمایهگذاری گفته بودند فقط ایده میدانستیم ، ایدئولوژی به مشابه چیزی عینی را با کتاب خسروی «نقد ایدئولوژی» شناختیم.
خستگی مفرط امروز او ناشی از ۴۰ سال نوشتن و تحقیق بود که محصولاتش از کتاب تا مقاله در دسترس همه ماست. نقد قدیم را که بخوانیم، ترجمهها و کتابها را که دنبال کنیم ، اثر سایت نقد را در همین چندسال صادقانه بسنجیم. خواهیم دید انجام چنین امور مهمی ساده نبود، کار بسیار میطلبید. بار مسئولیتی که وی برای ادامه راه انقلابیون واقعی و پاسخ به شکست دههی ۶۰ شبانه روز با خود حمل میکرد ، پایانش همین بود.
در سنی که ما داریم کمخوابی سم مهلک است. او این سم را ذره ذره خورد در عوض به جنبش کمونیستتی ایران اعتباری در خور بخشید. این اعتباریست که توانست خلا تاریخی پس از احمدزاده، جزنی و حمید اشرف را پر کند.
بهایی که خسروی برای پاسداری از کار انقلابیون گذشته و فراهمکردن یک مجموعه ارزشمند برای نسل بعد پرداخت، مانند گرامشی، سلامتیاش بود. او فقط یک نظریهدان برجسته نیست یک انقلابی واقعی است. ساکت، بدون هیاهو ،بدون من من کردن و بدون شعاردادن، نوشت و نوشت و گنجی برای چپ ایران باقی گذارد که توشه راهمان خواهد شد، گنجی که در قرن گذشته هرگز کسی به ما نداده بود.
قدردان تلاشهایش هستیم، میدانیم که با اراده قوی بر این بیماری فایق و بازخواهد آمد.
مطلبی که به تولد دوبارهی من منجر شد مقالهای از خسروی به نام نقد و مارکسیسمها بود که در سال ۱۳۷۷ در نشریه قدیمی نقد منتشر شد. بخش پایانی این مقاله همچنان راهنمای نگرشم به پدیدههاست. تکرار هزارباره آن ارزش دارد:
«ماركسيسم چيزی جز ماترياليسم تاريخی و به تعبير روشنتر سراسر چيزی جز نقد نظراً و عملاً توأمانِ اشكال زندگی اجتماعی و تاريخی انسان و از آنجا بيان پراتيک انتقادی و انقلابی نيست. در مرحلهی كنونی زندگی اجتماعی و تاريخی انسان، ماركسيسم چيزی جز پراتيک نقد سرمایهداری نيست…………بنا به اين الگو ماركسيسم نه علم است نه فلسفه. چيز تازهای است كه میتوان بر آن نامی ديگر نهاد: نقد. نامی كه چون خود نيز تازه نيست، بايد نخست از معنای سنتیاش برهنه شود.
يک تمثيل برای ماركسيسم ــ و تأكيد میكنم: نه یک تعريف يا يک الگوی استدلالی، بلكه فقط يک تمثيل برای نشان دادن اين امر كه چهگونه میتوان از مرزهای تعريف علم، فلسفه و ايدئولوژی فراتر رفت ــ میتواند زبان باشد.
اگر فرض كنيم كه علم، فلسفه، اخلاق و هنر هر يک نوعی «زبان» هستند، ماركسيسم زبان ديگری است. زبانها اگرچه مرزی دارند كه آنها را از يكديگر جدا میكند، اما يكتايیشان از آنها دستگاه یا كليت نمیسازد. زبانها برخی به یكديگر نزدیکتر و برخی از ديگری دورترند. ماركسيسم چه بهلحاظ «قواعد» و چه بهلحاظ واژهها و تعابير، مثل همهی زبانهای ديگر است: تغيير میكند، گسترش میيابد، كلماتش معانی جديد پيدا میكنند، كهنه و متروک میشوند. ماركسيسم زبانی است كه ماركسيستها بدان سخن میگويند و زنده و پويا بودنش همانند هر زبانی ديگر، منوط است به پراتيکِ آنهايی كه از آن استفاده میكنند. همانطور كه مثلا گسترش برخی از زبانهای گفتاری، در جهان به تناسب ظرفيت و قدرت روابط سرمایهداری، گسترش و اعتبار يافتهاند، گسترش «زبان» ماركسيسم تابعی است از ظرفيت و قدرت جنبش انقلابی ضد سرمايهداری.»
📌 کانال معلمان عدالتخواه برای این معلم و نقاد رادیکال آرزوی سلامتی و تندرستی میکند.
🔻🔻🔻
🔹 نظر مخاطبان سایت #نقد
بیماری نویسنده، نظریهدان مارکسیست و انقلابی برجسته ایرانی بسیاری را در بهت فرو برد، ولی قابل پیشبینی بود.
او که از شیفتگان و تدوینکنندگان پراتیک خودزاینده کارگران ایران است در هر مرحلهی معین از جنبش، راهبردها و سمت و سوی نقد پراتیک را در کتابها و مقالاتش به آنها نشان میداد. این تلاشی سترگ بود که از همان دههی شصت در قالب نشریهای به نام نقد www.naghd .info شروع کرد و هرگز نیاسود.
همان دهه ۶۰ سالهای که ما با همان نگاه سنتی مارکسیسم را ایدئولوژیوار میشناختیم و سر در برف فرو کردهبودیم ، او جزوه نقد منفی، نقد مثبت را منتشر کرد. نسل ما اهمیت این کتاب تکرار نشدنی را درک نکرد. نسل ما متوجه نبود که مارکسیسم آن نبود که ما میشناختیم ، مارکسیسم بهمثابه نقد پیام مدام و مدام خسروی بود.
دو دهه بعد از شاهکارش - مارکسیسم، نقد منفی، نقد مثبت - وقتی مردم فوج فوج دنبال اصلاحطلبی بودند ، ما که درک صحیحی از مارکسیسم نداشتم فقط شعار دادیم که مرغ فقط یک پا دارد مرگ بر ….. و از نقد اصلاحات یا ایدئولوژی طبقه متوسط غافل شدیم.
نتوانستیم با نقدکردن، حداقل حضوری نقادانه کنار مردم داشته باشیم. راستش ما حتی پراتیک و نقش بالنده آن را نمی شناختیم. ما ایدئولوژی را همانطور که ایدئولوگهای سرمایهگذاری گفته بودند فقط ایده میدانستیم ، ایدئولوژی به مشابه چیزی عینی را با کتاب خسروی «نقد ایدئولوژی» شناختیم.
خستگی مفرط امروز او ناشی از ۴۰ سال نوشتن و تحقیق بود که محصولاتش از کتاب تا مقاله در دسترس همه ماست. نقد قدیم را که بخوانیم، ترجمهها و کتابها را که دنبال کنیم ، اثر سایت نقد را در همین چندسال صادقانه بسنجیم. خواهیم دید انجام چنین امور مهمی ساده نبود، کار بسیار میطلبید. بار مسئولیتی که وی برای ادامه راه انقلابیون واقعی و پاسخ به شکست دههی ۶۰ شبانه روز با خود حمل میکرد ، پایانش همین بود.
در سنی که ما داریم کمخوابی سم مهلک است. او این سم را ذره ذره خورد در عوض به جنبش کمونیستتی ایران اعتباری در خور بخشید. این اعتباریست که توانست خلا تاریخی پس از احمدزاده، جزنی و حمید اشرف را پر کند.
بهایی که خسروی برای پاسداری از کار انقلابیون گذشته و فراهمکردن یک مجموعه ارزشمند برای نسل بعد پرداخت، مانند گرامشی، سلامتیاش بود. او فقط یک نظریهدان برجسته نیست یک انقلابی واقعی است. ساکت، بدون هیاهو ،بدون من من کردن و بدون شعاردادن، نوشت و نوشت و گنجی برای چپ ایران باقی گذارد که توشه راهمان خواهد شد، گنجی که در قرن گذشته هرگز کسی به ما نداده بود.
قدردان تلاشهایش هستیم، میدانیم که با اراده قوی بر این بیماری فایق و بازخواهد آمد.
مطلبی که به تولد دوبارهی من منجر شد مقالهای از خسروی به نام نقد و مارکسیسمها بود که در سال ۱۳۷۷ در نشریه قدیمی نقد منتشر شد. بخش پایانی این مقاله همچنان راهنمای نگرشم به پدیدههاست. تکرار هزارباره آن ارزش دارد:
«ماركسيسم چيزی جز ماترياليسم تاريخی و به تعبير روشنتر سراسر چيزی جز نقد نظراً و عملاً توأمانِ اشكال زندگی اجتماعی و تاريخی انسان و از آنجا بيان پراتيک انتقادی و انقلابی نيست. در مرحلهی كنونی زندگی اجتماعی و تاريخی انسان، ماركسيسم چيزی جز پراتيک نقد سرمایهداری نيست…………بنا به اين الگو ماركسيسم نه علم است نه فلسفه. چيز تازهای است كه میتوان بر آن نامی ديگر نهاد: نقد. نامی كه چون خود نيز تازه نيست، بايد نخست از معنای سنتیاش برهنه شود.
يک تمثيل برای ماركسيسم ــ و تأكيد میكنم: نه یک تعريف يا يک الگوی استدلالی، بلكه فقط يک تمثيل برای نشان دادن اين امر كه چهگونه میتوان از مرزهای تعريف علم، فلسفه و ايدئولوژی فراتر رفت ــ میتواند زبان باشد.
اگر فرض كنيم كه علم، فلسفه، اخلاق و هنر هر يک نوعی «زبان» هستند، ماركسيسم زبان ديگری است. زبانها اگرچه مرزی دارند كه آنها را از يكديگر جدا میكند، اما يكتايیشان از آنها دستگاه یا كليت نمیسازد. زبانها برخی به یكديگر نزدیکتر و برخی از ديگری دورترند. ماركسيسم چه بهلحاظ «قواعد» و چه بهلحاظ واژهها و تعابير، مثل همهی زبانهای ديگر است: تغيير میكند، گسترش میيابد، كلماتش معانی جديد پيدا میكنند، كهنه و متروک میشوند. ماركسيسم زبانی است كه ماركسيستها بدان سخن میگويند و زنده و پويا بودنش همانند هر زبانی ديگر، منوط است به پراتيکِ آنهايی كه از آن استفاده میكنند. همانطور كه مثلا گسترش برخی از زبانهای گفتاری، در جهان به تناسب ظرفيت و قدرت روابط سرمایهداری، گسترش و اعتبار يافتهاند، گسترش «زبان» ماركسيسم تابعی است از ظرفيت و قدرت جنبش انقلابی ضد سرمايهداری.»
📌 کانال معلمان عدالتخواه برای این معلم و نقاد رادیکال آرزوی سلامتی و تندرستی میکند.
🔻🔻🔻
▫️ جنبش انقلابی و مبارزهی طبقاتی
✊🏼 به مناسبت روز جهانی کارگر
30 آوریل 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 در پارهای از ارزیابیها و واکاویهای جنبش انقلابی جاری جای مفاهیم طبقهی اجتماعی و مبارزهی طبقاتی خالی است. از منظر دو نوع نگاه و رویکرد، حتی نفسِ «جاری» و «انقلابیْ» نامیدن این جنبش دور از «واقعبینی» و انکار «واقعیت» تلقی میشود. کوشش این جستار کوتاه:
یک: واکاوی رابطهی انتظار «واقعبینی» از یکسو و غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در اینگونه از ارزیابیها، از سوی دیگر؛ و
دو: طرح پرسشهایی پیرامون نقش و جایگاه طبقهی کارگر و جنبش کارگری در جنبش جاری است.
🔸 نگاه نخست، همانا رویکرد نگرورز/تماشاگر، با نگاه از پنجرهی اتاق کار یا خانه، از راه دور یا نزدیک، یا با نگاه از روزنهی اخبار دنیای مجازی، جاری بودن جنبش را انکار میکند. نگاه دوم، همانا رویکردِ واکاوانه/«جامعهشناختی»، هم در انقلابی نامیدن جنبش تردید دارد و هم در جاری بودن آن. نگاه نگرورز بیواسطه چیزی برای تماشا نمییابد و بناگزیر ادعای جاری بودن جنبش را گریز از «واقعبینی» ارزیابی میکند یا دستکم انتظار اعتراف به افول جنبش را دارد. نگاه واکاوانه باواسطه چیزی برای ارزیابی و واکاوی نمییابد و بناگزیر و بنا بر قیودات یا دستکم دغدغههای پدیدارشناختی، چارهای جز انکار جاریبودن و بهویژه انقلابی بودن جنبش نمیبیند.
🔸 در برابر اینها، رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، از مشروعیت جاری و انقلابی بودن آن، دفاع کند. نگاه از این منظر، نگاهی از درون، نگاه جنبش به خودِ جنبش است و در هر موقعیت و وضعیت، چه تدافعی و تهاجمی و چه منتظر و فرصتجویانه، نمیتواند منکر وجود و جریانِ خودْ باشد. از منظر کارگر یا انسان تهیدستی که از سر فقر کلیه یا قرنیهی چشمش را میفروشد یا از درماندگی مطلق دست به خودکشی میزند، از منظر دانشجو، معلم، پزشک، پرستار، نویسنده، وکیل، روزنامهنگار یا دگراندیشی که در سیاهچالهای رژیمی سرکوبگر و جنایتپیشه زیر شکنجه است، کسیکه یک پایش در خانه و پای دیگرش در زندان است، از منظر زنی که در مبارزهی شجاعانه و روزمره برای بدیهیترین خواست انسانیاش، همانا آزادی پوشش، باید به توهین و تعرض و تجاوز و نقصعضو و حتی مرگ تن دهد، و از منظر آنکه در داغ عزیزانش شب و روز ندارد و در تب و تاب دادخواهی میسوزد، گواهیاش به جاری بودن جنبشْ اعتراف به وجود خود است.
🔸 اخلال و انقطاع در فرآیند تولید و تحقق ارزش صریحاً و دقیقاً به معنای بههمریختن نظم سرمایهدارانهی شیوهی تولید و بازتولیدِ اجتماعی است و حتی اگر آگاهانه برای واژگونی این شیوه از زندگی صورت نگرفته باشد، بیگمان شرط انکار و اجتنابناپذیرِ انقلابی اجتماعی است که میتواند به سپریکردن این شیوهی تولید و بازتولید و این شیوه از زندگی راه ببرد. اینک پرسش این است: در شرایطی که سازمانیابی سیاسی و صورتبندیهای کمابیش روشنِ هویت سیاسی در جنبش کارگری هنوز قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی را ندارد، آیا میتوان گفت که جنبش کارگری، چه از دید پیشروان فعال، باتجربه و آگاه آن و چه بنا بر «غریزه»ی تودهوار طبقاتیاش، آماده و متمایل به شرکت فعال در جنبشی انقلابی نیست که هژمونی جنبش کارگری در آن به صراحت تأمین نشده است؟ بهعبارت دیگر، آیا این هوشیاریِ تجربی، آگاهانه و طبقاتی کارگران نیست که از قربانیشدنِ کارگران برای چشماندازها، برنامهها و آمال طبقات دیگر، و در شرایط کنونی، برای ایدئولوژی «طبقهی متوسط»، پرهیز میکند؟ آیا چنین نیست که جنبش کارگری نمیخواهد هموارکنندهی راه بندبازان و شیادان سیاسی داخل و خارج برای استقرار سازوکار استثماریِ دیگری با برچسبهای «شیک» و «مدرن» باشد، در حالیکه هنوز دستکم امکان در دست گرفتن مهار کار را ندارد؟ آیا حرکتهایی درونپو و طبقاتی برای تدارک آن قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی، دست اندرکار نیستند؟ آیا پیشقدمیِ جنبش معلمان در تدوین و انتشار «منشور بیست» و عدم تمایل یا آمادگی برخی از گروهها و نهادهای دیگر در همراهی با آن ــ هر چند نه لزوماً سراسر سنجیده و بدون فرصت کافی برای بحث و بررسیهای درونی ــ ناشی از یکدستْ نبودنِ جنبش معلمان و دغدغهی کمترِ بخشهایی از آن در عطف به هویت طبقاتی خود، بهلحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ty
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر #یکم_می
#قیام_ژینا #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
✊🏼 به مناسبت روز جهانی کارگر
30 آوریل 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 در پارهای از ارزیابیها و واکاویهای جنبش انقلابی جاری جای مفاهیم طبقهی اجتماعی و مبارزهی طبقاتی خالی است. از منظر دو نوع نگاه و رویکرد، حتی نفسِ «جاری» و «انقلابیْ» نامیدن این جنبش دور از «واقعبینی» و انکار «واقعیت» تلقی میشود. کوشش این جستار کوتاه:
یک: واکاوی رابطهی انتظار «واقعبینی» از یکسو و غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در اینگونه از ارزیابیها، از سوی دیگر؛ و
دو: طرح پرسشهایی پیرامون نقش و جایگاه طبقهی کارگر و جنبش کارگری در جنبش جاری است.
🔸 نگاه نخست، همانا رویکرد نگرورز/تماشاگر، با نگاه از پنجرهی اتاق کار یا خانه، از راه دور یا نزدیک، یا با نگاه از روزنهی اخبار دنیای مجازی، جاری بودن جنبش را انکار میکند. نگاه دوم، همانا رویکردِ واکاوانه/«جامعهشناختی»، هم در انقلابی نامیدن جنبش تردید دارد و هم در جاری بودن آن. نگاه نگرورز بیواسطه چیزی برای تماشا نمییابد و بناگزیر ادعای جاری بودن جنبش را گریز از «واقعبینی» ارزیابی میکند یا دستکم انتظار اعتراف به افول جنبش را دارد. نگاه واکاوانه باواسطه چیزی برای ارزیابی و واکاوی نمییابد و بناگزیر و بنا بر قیودات یا دستکم دغدغههای پدیدارشناختی، چارهای جز انکار جاریبودن و بهویژه انقلابی بودن جنبش نمیبیند.
🔸 در برابر اینها، رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، از مشروعیت جاری و انقلابی بودن آن، دفاع کند. نگاه از این منظر، نگاهی از درون، نگاه جنبش به خودِ جنبش است و در هر موقعیت و وضعیت، چه تدافعی و تهاجمی و چه منتظر و فرصتجویانه، نمیتواند منکر وجود و جریانِ خودْ باشد. از منظر کارگر یا انسان تهیدستی که از سر فقر کلیه یا قرنیهی چشمش را میفروشد یا از درماندگی مطلق دست به خودکشی میزند، از منظر دانشجو، معلم، پزشک، پرستار، نویسنده، وکیل، روزنامهنگار یا دگراندیشی که در سیاهچالهای رژیمی سرکوبگر و جنایتپیشه زیر شکنجه است، کسیکه یک پایش در خانه و پای دیگرش در زندان است، از منظر زنی که در مبارزهی شجاعانه و روزمره برای بدیهیترین خواست انسانیاش، همانا آزادی پوشش، باید به توهین و تعرض و تجاوز و نقصعضو و حتی مرگ تن دهد، و از منظر آنکه در داغ عزیزانش شب و روز ندارد و در تب و تاب دادخواهی میسوزد، گواهیاش به جاری بودن جنبشْ اعتراف به وجود خود است.
🔸 اخلال و انقطاع در فرآیند تولید و تحقق ارزش صریحاً و دقیقاً به معنای بههمریختن نظم سرمایهدارانهی شیوهی تولید و بازتولیدِ اجتماعی است و حتی اگر آگاهانه برای واژگونی این شیوه از زندگی صورت نگرفته باشد، بیگمان شرط انکار و اجتنابناپذیرِ انقلابی اجتماعی است که میتواند به سپریکردن این شیوهی تولید و بازتولید و این شیوه از زندگی راه ببرد. اینک پرسش این است: در شرایطی که سازمانیابی سیاسی و صورتبندیهای کمابیش روشنِ هویت سیاسی در جنبش کارگری هنوز قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی را ندارد، آیا میتوان گفت که جنبش کارگری، چه از دید پیشروان فعال، باتجربه و آگاه آن و چه بنا بر «غریزه»ی تودهوار طبقاتیاش، آماده و متمایل به شرکت فعال در جنبشی انقلابی نیست که هژمونی جنبش کارگری در آن به صراحت تأمین نشده است؟ بهعبارت دیگر، آیا این هوشیاریِ تجربی، آگاهانه و طبقاتی کارگران نیست که از قربانیشدنِ کارگران برای چشماندازها، برنامهها و آمال طبقات دیگر، و در شرایط کنونی، برای ایدئولوژی «طبقهی متوسط»، پرهیز میکند؟ آیا چنین نیست که جنبش کارگری نمیخواهد هموارکنندهی راه بندبازان و شیادان سیاسی داخل و خارج برای استقرار سازوکار استثماریِ دیگری با برچسبهای «شیک» و «مدرن» باشد، در حالیکه هنوز دستکم امکان در دست گرفتن مهار کار را ندارد؟ آیا حرکتهایی درونپو و طبقاتی برای تدارک آن قوام و دوام و انسجام و قدرت لازم و کافی، دست اندرکار نیستند؟ آیا پیشقدمیِ جنبش معلمان در تدوین و انتشار «منشور بیست» و عدم تمایل یا آمادگی برخی از گروهها و نهادهای دیگر در همراهی با آن ــ هر چند نه لزوماً سراسر سنجیده و بدون فرصت کافی برای بحث و بررسیهای درونی ــ ناشی از یکدستْ نبودنِ جنبش معلمان و دغدغهی کمترِ بخشهایی از آن در عطف به هویت طبقاتی خود، بهلحاظ اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، نیست؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3ty
#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر #یکم_می
#قیام_ژینا #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جنبش انقلابی و مبارزهی طبقاتی
به مناسبت روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی رویکرد انتقادی، رویکردی از جایگاه و منظر کنشگر/مداخلهگرِ فعال، میکوشد با واکاوی علل و زمینههای غیبت مفاهیم طبقه و مبارزهی طبقاتی در ارزیابی جنبش، …
Forwarded from نقد
▫️ نقش پویایی خواستها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش پویایی خواستها
پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها نوشتهی: کمال خسروی میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف …
Forwarded from نقد
▫️ فلسطین: کدام واقعیت؟
12 نوامبر 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 غیبت واکاویِ «تاریخی»، غیبت تاریخیت نیست، فقط تلاشی است برای تسلیم نشدن به باجخواهی و خراجگذاری به تقدم و تأخر رویدادها. تلاشی برای بیان صریح حقیقت، بدون نان قرض دادن به داوران مجازیِ محکمههای انتزاعی: بدون محکوم کردن «این» برای کسب مجوزِ محکوم کردنِ «آن». صراحت در انتقاد آشکار از نسلکشی در غزه، از شقاوت و درندهخوییِ دشمنان خونخوار انسان و انسانیت، نیاز به بیمهی «محکوم کردن» جنایت حماس ندارد. کسی که واکاوی حقیقت را به تقدم و تأخر رویدادها تقلیل میدهد، تاریخِ گاهشمارانه را جایگزین تاریخیتِ اجتماعی و تاریخی میکند. در تاریخیتِ این جنگ، کشتار انسانستیزانهی حماس نقشی ایفا نمیکند. برای جنگی که امروز علیه مردم فلسطین و با اسم رمز «حماس»، برای نابودی زندگی و تاریخ فلسطین در جریان است، حماس «نعمتی» است مغتنم، نعمتی که در مالیخولیای جنگافروزان و جنگطلبانِ نژادپرست اسرائیلی، اگر وجود نمیداشت، باید «اختراع» میشد و «غنیمتِ» حضورش به هیچ «تئوریِ توطئه»ای نیاز ندارد. تاریخیتِ این جنگ در حقیقتِ آن است و حقیقتِ آنرا وزیر اسرائیلی به صراحت اعلام میکند: هیروشیمای غزه. نابودیِ یکجا و یکبارهی زندگی فلسطینی در سرزمین فلسطین؛ و آنکه حقیقت نسلکشی را بیان میکند، وقاحت آن را هم دارد که بداند و بگوید که کشته شدنِ چند «گروگان» اسرائیلی و غیراسرائیلی، بهای «نازل» این جنگ و تحقق رویای «سرزمین موعود» است. «هیروشیما»ی غزه، تاریخیتِ این جنگ است، نه تقدم و تأخر رویدادها. ارتش اسرائیل خود را «نیروی دفاعی اسرائیل» مینامد و زبان ژورنالیستیِ رسانهها با دستبوسیِ آستانِ گفتمان اسرائیل، آن را تکرار میکنند. تاریخیتِ این جنگ در تلخیِ همین حقیقت است که این ارتش از بنیاد و از روز نخست، نیروی سرکوب و تجاوز و تعرض بوده است، نه دفاع.
🔸 فرانمودها انتزاعاتی پیکریافته از امر واقعِ اجتماعی و تاریخیاند که جایگزینِ واقعیت میشوند و دستگاه مختصات واقعیت را تعریف میکنند. فرانمودها، جلوهی دروغین حقیقت نیستند، خودِ واقعیتاند. واقعیتِ سرمایهداری، بتوارگیِ کالایی است. رویکردی که بخواهد آنها را بهمثابهی جلوهی دروغینِ حقیقت افشا کند، باید کل مناسباتی را واژگون کند که به واقعیت یافتنِ فرانمودها فرصت و امکان میدهد. ساختن دوگانههای تصنعی، صنعتِ ساختن واقعیت است. در دوگانهی دموکراسی/ارتجاع، واقعیت به دو جبهه تقسیم میشود و اینگونه تقلیل مییابد به: جبههی داعیان و مُبشران و مبلغان دموکراسی، یعنی جبههی نیکان و صاحبان مشروعیت و حقیقت و تمدن از یکسو، و جبههی ارتجاع و دیکتاتوری، یعنی جبههی شریران و اهریمنان و توحش از سوی دیگر. جایگاه مخاطب، نقطهای در این دستگاه مختصات است که فقط در عطف به این دو محور تعریف میشود... سرمشق بمباران غزه، بمباران درسدن در پائیز 1944 بود. در عرض یک شب 773 هواپیمای انگلیسی برای «نابودی نازیها» صدها تُن بمب روی شهری 630 هزار نفری ریختند و 80 هزار انسان را به هلاکت رساندند. روز بعد هواپیماهای امریکایی به شهر حمله کردند و 25 هزار انسان دیگر را کشتند. الگوی محاصرهی غزه، محاصرهی سنندج در بهار 1358، و کشتارها در مریوان، پاوه، مهاباد، قارنا و بسیاری روستاهای دیگر در کردستان است. سرمشق بمباران غزه، بمباران کردها از سوی رژیم صدام در 25 اسفند 1366 است، کشتاری که به یکباره 5 هزار نفر، و از آن میان 2 هزار کودک را هلاک کرد. البته فرق صدام با نتانیاهو این است که صدام زمانی پس از آن، به شکلی فجیع و بنا بر «موازین حقوق بشر»، اعدام شد، اما نتانیاهو ممکن است جایزهی صلح نوبل بگیرد.
🔸 دوگانهها، در تقسیم نقشها، فقط «اَبَرانسان»های مختار بر سرنوشتِ «دیگران» را نمیسازند، بلکه با انسانزدایی و چیزگون کردنِ مخالفان برای حذف و نابودی آنها، مشروعیت و حقانیت میآفرینند. ژنرالهای اسرائیلی میگویند فلسطینیها را باید کشت، چون آنها انسان نیستند. وارونهی این دستگاهِ دوگانه در روایت و از منظر «محور مقاومتیِ» آن، در ماهیت امر کوچکترین تغییری ایجاد نمیکند. فقط صفتها و محمولها و انتسابها جای خود را تغییر میدهند و همراهان و همدستان جابهجا میشوند. آنسو، غرب و استعمار و «امپریالیسم»، اینسو، جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و جبههی«مقاومت». واقعیت، جایی جز این دو گردابِ وهن و ابتذال ندارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3LJ
#کمال_خسروی #فلسطین #غزه #فرانمود #رویکرد_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
12 نوامبر 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 غیبت واکاویِ «تاریخی»، غیبت تاریخیت نیست، فقط تلاشی است برای تسلیم نشدن به باجخواهی و خراجگذاری به تقدم و تأخر رویدادها. تلاشی برای بیان صریح حقیقت، بدون نان قرض دادن به داوران مجازیِ محکمههای انتزاعی: بدون محکوم کردن «این» برای کسب مجوزِ محکوم کردنِ «آن». صراحت در انتقاد آشکار از نسلکشی در غزه، از شقاوت و درندهخوییِ دشمنان خونخوار انسان و انسانیت، نیاز به بیمهی «محکوم کردن» جنایت حماس ندارد. کسی که واکاوی حقیقت را به تقدم و تأخر رویدادها تقلیل میدهد، تاریخِ گاهشمارانه را جایگزین تاریخیتِ اجتماعی و تاریخی میکند. در تاریخیتِ این جنگ، کشتار انسانستیزانهی حماس نقشی ایفا نمیکند. برای جنگی که امروز علیه مردم فلسطین و با اسم رمز «حماس»، برای نابودی زندگی و تاریخ فلسطین در جریان است، حماس «نعمتی» است مغتنم، نعمتی که در مالیخولیای جنگافروزان و جنگطلبانِ نژادپرست اسرائیلی، اگر وجود نمیداشت، باید «اختراع» میشد و «غنیمتِ» حضورش به هیچ «تئوریِ توطئه»ای نیاز ندارد. تاریخیتِ این جنگ در حقیقتِ آن است و حقیقتِ آنرا وزیر اسرائیلی به صراحت اعلام میکند: هیروشیمای غزه. نابودیِ یکجا و یکبارهی زندگی فلسطینی در سرزمین فلسطین؛ و آنکه حقیقت نسلکشی را بیان میکند، وقاحت آن را هم دارد که بداند و بگوید که کشته شدنِ چند «گروگان» اسرائیلی و غیراسرائیلی، بهای «نازل» این جنگ و تحقق رویای «سرزمین موعود» است. «هیروشیما»ی غزه، تاریخیتِ این جنگ است، نه تقدم و تأخر رویدادها. ارتش اسرائیل خود را «نیروی دفاعی اسرائیل» مینامد و زبان ژورنالیستیِ رسانهها با دستبوسیِ آستانِ گفتمان اسرائیل، آن را تکرار میکنند. تاریخیتِ این جنگ در تلخیِ همین حقیقت است که این ارتش از بنیاد و از روز نخست، نیروی سرکوب و تجاوز و تعرض بوده است، نه دفاع.
🔸 فرانمودها انتزاعاتی پیکریافته از امر واقعِ اجتماعی و تاریخیاند که جایگزینِ واقعیت میشوند و دستگاه مختصات واقعیت را تعریف میکنند. فرانمودها، جلوهی دروغین حقیقت نیستند، خودِ واقعیتاند. واقعیتِ سرمایهداری، بتوارگیِ کالایی است. رویکردی که بخواهد آنها را بهمثابهی جلوهی دروغینِ حقیقت افشا کند، باید کل مناسباتی را واژگون کند که به واقعیت یافتنِ فرانمودها فرصت و امکان میدهد. ساختن دوگانههای تصنعی، صنعتِ ساختن واقعیت است. در دوگانهی دموکراسی/ارتجاع، واقعیت به دو جبهه تقسیم میشود و اینگونه تقلیل مییابد به: جبههی داعیان و مُبشران و مبلغان دموکراسی، یعنی جبههی نیکان و صاحبان مشروعیت و حقیقت و تمدن از یکسو، و جبههی ارتجاع و دیکتاتوری، یعنی جبههی شریران و اهریمنان و توحش از سوی دیگر. جایگاه مخاطب، نقطهای در این دستگاه مختصات است که فقط در عطف به این دو محور تعریف میشود... سرمشق بمباران غزه، بمباران درسدن در پائیز 1944 بود. در عرض یک شب 773 هواپیمای انگلیسی برای «نابودی نازیها» صدها تُن بمب روی شهری 630 هزار نفری ریختند و 80 هزار انسان را به هلاکت رساندند. روز بعد هواپیماهای امریکایی به شهر حمله کردند و 25 هزار انسان دیگر را کشتند. الگوی محاصرهی غزه، محاصرهی سنندج در بهار 1358، و کشتارها در مریوان، پاوه، مهاباد، قارنا و بسیاری روستاهای دیگر در کردستان است. سرمشق بمباران غزه، بمباران کردها از سوی رژیم صدام در 25 اسفند 1366 است، کشتاری که به یکباره 5 هزار نفر، و از آن میان 2 هزار کودک را هلاک کرد. البته فرق صدام با نتانیاهو این است که صدام زمانی پس از آن، به شکلی فجیع و بنا بر «موازین حقوق بشر»، اعدام شد، اما نتانیاهو ممکن است جایزهی صلح نوبل بگیرد.
🔸 دوگانهها، در تقسیم نقشها، فقط «اَبَرانسان»های مختار بر سرنوشتِ «دیگران» را نمیسازند، بلکه با انسانزدایی و چیزگون کردنِ مخالفان برای حذف و نابودی آنها، مشروعیت و حقانیت میآفرینند. ژنرالهای اسرائیلی میگویند فلسطینیها را باید کشت، چون آنها انسان نیستند. وارونهی این دستگاهِ دوگانه در روایت و از منظر «محور مقاومتیِ» آن، در ماهیت امر کوچکترین تغییری ایجاد نمیکند. فقط صفتها و محمولها و انتسابها جای خود را تغییر میدهند و همراهان و همدستان جابهجا میشوند. آنسو، غرب و استعمار و «امپریالیسم»، اینسو، جمهوری اسلامی و داعش و طالبان و جبههی«مقاومت». واقعیت، جایی جز این دو گردابِ وهن و ابتذال ندارد...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3LJ
#کمال_خسروی #فلسطین #غزه #فرانمود #رویکرد_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
فلسطین: کدام واقعیت؟
نوشتهی: کمال خسروی اینکه امروز، نیروهایی ارتجاعی مانند حماس پرچم مبارزه برای آرمان فلسطین را بهدست میگیرند ــ حتی اگر آنها را پارهای همسرشت با دشمنی ندانیم که داعیهی مبارزه با آن را دارند ـ…
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
نقد مارکسیسم غیرسیاسی
#کمال_خسروی
از متن:
مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد. مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
https://naghd.com/2024/04/30/نقد-مارکسیسم-غیرسیاسی/
@naghd_com
@Blackfishvoice1
#کمال_خسروی
از متن:
مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یکسان تلقی میشود. گمانی نیست که ایندو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاههای مفهومیِ دانشرشتههای علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسبوکار رایج این علوم، بیشتر کاربردی ایدئولوژیک-ابزاری دارد و میتواند در مقام صورت تامِ «علم بهمثابهی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی بهعهده گیرد و بهمیانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد. مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و بهرغم نامش، مستقیماً بهمثابهی ایدئولوژی عمل میکند و بیمیانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» میتواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهشهای نظری در حوزههای گوناگون فلسفی، جامعهشناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ میکوشد با بهره گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با سادهسازیهای عوامانهی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربهای در مبارزهی سیاسی-ایدئولوژیک بسازد. در حالی که راهکارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسبکارِ بیدانش در عمل به آنها میرسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسبکار در بازار مبارزهی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نمایندهی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.
https://naghd.com/2024/04/30/نقد-مارکسیسم-غیرسیاسی/
@naghd_com
@Blackfishvoice1
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقد مارکسیسم غیرسیاسی
برخی نتایج و ادعانامهای در آستانهی روز جهانی کارگر نوشتهی: کمال خسروی آنگاه که قدرت سیاسی همچون امری بدیهیْ ناپیدا و ناملموس میشود، نیرویی که میتواند این قدرت را به چالش بکشد، یعنی قدرت انقل…
Forwarded from نقد
▫️ گردش پول
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم
22 دسامبر 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 همانگونه که کِنِهی پیر پیشاپیش تصور میکرد، برای فهم فرآیند بازتولید اجتماعیای که در تصرف جامعه است، باید علاوه بر ابزار تولید و مصرفْ مبلغ معینی از پول را نیز مفروض گرفت. در اینجا پرسشی دوگانه طرح میشود: این مبلغ از پول باید در دستان چه کسی و چه مقدار باشد؟ در مورد نکتهی نخست، جای هیچ گمانی در این واقعیت نیست که کارگران مزدبگیر مزدشان را در قالب پول دریافت میکنند تا از اینطریق بتوانند لوازم معاششان را خریداری کنند. از بُعد اجتماعیْ فرآیند بازتولید به آنجا منجر میشود که کارگران صرفاً حوالههایی برای ذخیرهی معینی از لوازم معاش دریافت میکنند که به آنها تخصیص یافته است، درست مانند هر جامعهی دیگر، فارغ از شکل اجتماعی تولیدش. اما این اوضاع و احوال که تحت آن کارکنندگان در اینجا لوازم معاششان را نه بهطور مستقیم، بلکه از طریق مبادلهی کالاها بهدست میآورند بههمان اندازه برای شکلگیری تولید سرمایهدارانه بنیادین است که نیروی کار آنها نیز نه بهطور مستقیم و نه بر پایهی رابطهی سلطهی شخصی، بلکه از طریق مبادلهی کالایی ــ همانا فروش نیروی کار ــ در اختیار صاحبان ابزار تولید قرار میگیرد. فروش نیروی کار و خرید آزادانهی لوازم معاش از سوی کارگران، وجه وجودیِ تعیینکننده و کلیدیِ تولید سرمایهدارانه است. هردوی این وجوه در شکل پولیِ سرمایهی متغیر بیانْ و بهمیانجی آن وساطت میشوند.
🔸 اگر دیسهنمای مارکسیِ بازتولید را با جدول اقتصادی کِنِه مقایسه کنیم، بلافاصله شباهت و تفاوت آنها بهچشم میخورد. هر دو دیسهنما که بازتابدهندهی سیر تحول اقتصاد ملی یا اقتصاد سیاسی کلاسیکاند، یگانه تلاشهایی برای بازنمایی دقیق هرجومرجی ظاهری هستند که کل حرکت تولید و مصرف سرمایهدارانه را در گرهخوردگی متقابلش با تجزیه شدن به تولیدکنندگان خصوصی و مصرفکنندگان بیشُمار بازمینمایانند. هردوی آنها بهمریختگیِ سردرگم حرکت سرمایههای منفرد را به پیوستارهای سادهای تقلیل میدهند که در آنها امکان وجود و تحول و تطور جامعهی سرمایهداری، بهرغم سازوکار نامنتظم و پُرهرجومرجش، ریشه دارد. بهعبارت دیگر، هردوی آنها وجوه مضاعفی را که شالودهی کل حرکت اجتماعی سرمایه است، متحد میکنند: اینکه حرکت مذکور همهنگام در مقام حرکت سرمایه، تولید و تصرف ارزش اضافی، و در مقام حرکت اجتماعی، تولید و مصرف ضروریات عینیِ وجود تمدن انسانی است. در هردو، گردش محصولات بهمثابهی گردش کالاْ کل فرآیند را وساطت میکند و در هردو، حرکت پول فقط تالیِ بیان ظاهری حرکتی است که در رویهی بیرونیِ حرکت گردشِ کالایی صورت میگیرد.
🔸 اما در تشریح این خطوط عمده، فاصلهای ژرف بین آنها وجود دارد. درست است که جدول کِنِه تولید ارزش اضافی را به لنگرگاهی برای کل تولید بدل میکند، اما ارزش اضافی را در شکل خامسرانه و فئودالیِ رانت زمین میفهمد و بنابراین جزئی از شکل را همچون تمامیت آن تلقی میکند. جدول کِنِه همچنین تمایزهای عینی در تودهی محصول کل را به لنگرگاه دیگری برای بازتولید اجتماعی بدل میکند، اما آنرا در قالب تضاد و تقابلی خامسرانه بین انواع محصولات کشاورزی و مانوفاکتوری میفهمد و بنابراین تمایزهای ظاهری بین موادی را که انسانِ کارکننده با آنها سروکار دارد، بهعنوان مقولههای بنیادین فرآیند کار انسانی بهطور اعم تلقی میکند. نزد مارکس تولید ارزش اضافی در شکل ناب و عامش، همانا در شکل مطلق تولید سرمایه، دریافت میشود. همهنگام شرایط عینی و جاودانهی تولید در تمایز بنیادین بین وسائل تولید و وسائل مصرف مورد نظر قرار میگیرند و رابطهی آنها با یکدیگر به تناسب دقیق ارزشیِ آنها قابل ارجاع است...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4tL
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#پول
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم
22 دسامبر 2024
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 همانگونه که کِنِهی پیر پیشاپیش تصور میکرد، برای فهم فرآیند بازتولید اجتماعیای که در تصرف جامعه است، باید علاوه بر ابزار تولید و مصرفْ مبلغ معینی از پول را نیز مفروض گرفت. در اینجا پرسشی دوگانه طرح میشود: این مبلغ از پول باید در دستان چه کسی و چه مقدار باشد؟ در مورد نکتهی نخست، جای هیچ گمانی در این واقعیت نیست که کارگران مزدبگیر مزدشان را در قالب پول دریافت میکنند تا از اینطریق بتوانند لوازم معاششان را خریداری کنند. از بُعد اجتماعیْ فرآیند بازتولید به آنجا منجر میشود که کارگران صرفاً حوالههایی برای ذخیرهی معینی از لوازم معاش دریافت میکنند که به آنها تخصیص یافته است، درست مانند هر جامعهی دیگر، فارغ از شکل اجتماعی تولیدش. اما این اوضاع و احوال که تحت آن کارکنندگان در اینجا لوازم معاششان را نه بهطور مستقیم، بلکه از طریق مبادلهی کالاها بهدست میآورند بههمان اندازه برای شکلگیری تولید سرمایهدارانه بنیادین است که نیروی کار آنها نیز نه بهطور مستقیم و نه بر پایهی رابطهی سلطهی شخصی، بلکه از طریق مبادلهی کالایی ــ همانا فروش نیروی کار ــ در اختیار صاحبان ابزار تولید قرار میگیرد. فروش نیروی کار و خرید آزادانهی لوازم معاش از سوی کارگران، وجه وجودیِ تعیینکننده و کلیدیِ تولید سرمایهدارانه است. هردوی این وجوه در شکل پولیِ سرمایهی متغیر بیانْ و بهمیانجی آن وساطت میشوند.
🔸 اگر دیسهنمای مارکسیِ بازتولید را با جدول اقتصادی کِنِه مقایسه کنیم، بلافاصله شباهت و تفاوت آنها بهچشم میخورد. هر دو دیسهنما که بازتابدهندهی سیر تحول اقتصاد ملی یا اقتصاد سیاسی کلاسیکاند، یگانه تلاشهایی برای بازنمایی دقیق هرجومرجی ظاهری هستند که کل حرکت تولید و مصرف سرمایهدارانه را در گرهخوردگی متقابلش با تجزیه شدن به تولیدکنندگان خصوصی و مصرفکنندگان بیشُمار بازمینمایانند. هردوی آنها بهمریختگیِ سردرگم حرکت سرمایههای منفرد را به پیوستارهای سادهای تقلیل میدهند که در آنها امکان وجود و تحول و تطور جامعهی سرمایهداری، بهرغم سازوکار نامنتظم و پُرهرجومرجش، ریشه دارد. بهعبارت دیگر، هردوی آنها وجوه مضاعفی را که شالودهی کل حرکت اجتماعی سرمایه است، متحد میکنند: اینکه حرکت مذکور همهنگام در مقام حرکت سرمایه، تولید و تصرف ارزش اضافی، و در مقام حرکت اجتماعی، تولید و مصرف ضروریات عینیِ وجود تمدن انسانی است. در هردو، گردش محصولات بهمثابهی گردش کالاْ کل فرآیند را وساطت میکند و در هردو، حرکت پول فقط تالیِ بیان ظاهری حرکتی است که در رویهی بیرونیِ حرکت گردشِ کالایی صورت میگیرد.
🔸 اما در تشریح این خطوط عمده، فاصلهای ژرف بین آنها وجود دارد. درست است که جدول کِنِه تولید ارزش اضافی را به لنگرگاهی برای کل تولید بدل میکند، اما ارزش اضافی را در شکل خامسرانه و فئودالیِ رانت زمین میفهمد و بنابراین جزئی از شکل را همچون تمامیت آن تلقی میکند. جدول کِنِه همچنین تمایزهای عینی در تودهی محصول کل را به لنگرگاه دیگری برای بازتولید اجتماعی بدل میکند، اما آنرا در قالب تضاد و تقابلی خامسرانه بین انواع محصولات کشاورزی و مانوفاکتوری میفهمد و بنابراین تمایزهای ظاهری بین موادی را که انسانِ کارکننده با آنها سروکار دارد، بهعنوان مقولههای بنیادین فرآیند کار انسانی بهطور اعم تلقی میکند. نزد مارکس تولید ارزش اضافی در شکل ناب و عامش، همانا در شکل مطلق تولید سرمایه، دریافت میشود. همهنگام شرایط عینی و جاودانهی تولید در تمایز بنیادین بین وسائل تولید و وسائل مصرف مورد نظر قرار میگیرند و رابطهی آنها با یکدیگر به تناسب دقیق ارزشیِ آنها قابل ارجاع است...
🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4tL
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#پول
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گردش پول
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل پنجم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی برای ثبت و درک مقولههای بنیادینِ تولید سرمایهدارانه، مانند ارزش و ارزش اضافی، در حرکت زنده و در مقام فرآیند بازتولید …