مدرسه‌ رهایی
2.15K subscribers
6.58K photos
2.02K videos
188 files
4.76K links
«مدرسه‌ رهایی» نام جدید کانال «معلمان عدالت‌خواه»
است. این کانال انعکاس صدای آزادی‌ و عدالت‌ خواهی دانش‌آموزان و معلمان است.

با نگاهی به سایر جنبش‌های
#اجتماعی، #صنفی و #مدنی
____________________________

#مدرسه_رهایی
Download Telegram
💠شعري از #جعفرابراهيمي💠
من یک #معلمم
از آنسوی تاریخ می آیم
از اعماق تاریکی
با چراغی دردست ، با #رشدیه با تکفیر جنگیدیم
با هوارد با سکرویل
درصفوف مشروطه
با مهرتاج رخشان مرز جنسیت را از سواد و آگاهی زدودیم و با #خانعلی خونمان بر سنگفرش خیابان جاری شد ،
با #بهمن_بیگی در کوه و بیابان برای بسط آگاهی و نفی خرافه ها همگام شدیم و
کوچیدیم و با #صمد به دریای آگاهی رسیدیم ،
هان ای ضحاک !
ای همه ظلمت
دوستدار تاریکی
بیهوده می کوشی ،
«این است حدیث ناتمام ما
ایستاده جان دادن !»
🔺🔻🔺
🆔@edalatxah
#برای_جعفرابراهیمی
یک معلم بازنشسته کرمانشاهی

⭕️به پای سرو ایستاده ، از پای ننشینیم!
من #معلمم،
اما من " #جعفر ابراهیمی " نیستم !
او هم معلم است،
با حکمی که" ما " را #معلم نامیدند ، "او" هم ، #معلم است!
با همان مدارس ، با همان ادارات ، با همان وزیر و مدیر و همکاران من و تو . او هم با همان حقوقی که به من و ما می دهند، با همان حقوق ، معلم شد!
اما ما "#جعفرابراهیمی "نیستیم!
او از کدام معلمانی است که ما از آن معلم ،نیستیم؟!
از پرتاب شدن و جان دادن سرایدار، از بام مدرسه محل تدریسش ، دلش به سوی خانواده و بازماندگانش پرتاب می شود، دلنوشته ای برای آرامششان می نویسد وامیدوار به حقی که شاید به بازماندگانش بدهند یا ندهند!
او می نویسد و می گوید، اما ما ...
او به کف خیابان ، به بچه های سرگردانی که زندگی وکلاسشان ،همان کلاف سردرگم کودکان کار خیابانیست هم ،نگاه می کند. دلش ، قلبش و قلمش هم به آنجاها پرتاب می شود تا شاید سهمی از کاستن رنجشان را با آموزش های معلمیش ، عجین کند!
او " #جعفرابراهیمی "است که بخاطر این کارش، نه رتبه بندیش ارتقا می یابد و نه به حکمش ، تقدیرنامه ای افزون می گردد !
او به حقوق دریافتی اکتفا نمی کند ، دل به دریای "حقوق بشر "هم می زند ، تا به اندازه ای که حقوق شهروندانش باید ، بایسته شود و جایگاهی یابد، که باید!
برای پی گیری حقوق بشر"باید از حقوق خود و بچه هایش هم بزند ، تا شاید جامعه ای درخور نام خود و خانواده اش بیابد ."جعفر" دل شیر دارد! معلمی ،دل شیر می خواهد!
مرا به آنچه به نامم آمده راضی می کنند . به حقوقی که می گیرم راضیم کرده اند. به سرشکستگی های اجتماعی بازنشستگیم هم رضایت می دهم، زیرا
به من بازنشسته وشاغلین همکارم گفتند: اگر نمی خواهید وراضی نیستید:در مدرسه باز است ،می توانید بروید!
ما اینگونه راضی شدیم. اینگونه معلم هستیم !؟
"#جعفرابراهیمی" اما ،سوالی پرسید : آیا دخل و خرج ما معلمان ،با هم می خواند ؟ اگر پاسخ تان مثبت است ، می توانید مرا از گفتن ونفس کشیدن باز دارید؟!
هنوز کسی نگفته این دو ، برای معلمان یک اندازه است یا با هم می خواند !
نه دولتمردی، نه بی دولتی ، نه مردی ،نه نامردی ، از میانشان پاسخی نداشت و آنچه نا پاسخ بود فقط نامرادی است و ناکامی برای #معلمان ومردمان روزگار "جعفر"!
پیش از آنکه پاسخی دهند ، نفسش را، جان نفسش را به شیشه افکندند، تا اگر پرسشی هست ،فقط پاسخ پرسش مهر باشد و بس!
به او طعنه زدند که این هایی را که "جعفر" می پرسد که پرسش نیست ! این ها که کار معلمی نیست ! این ها زیاده خواهی است ،این ها خارج از قانون است، این ها در خدمت دشمنان بودن است و یا الان که وقت این حرف ها نیست، دیروز نبوده ، فردا هم نخواهد بود !
هر چه هست همان است که ما می گوییم و از شما فقط اطاعت!
آری من و ما معلمیم.با همه آنچه برای " #جعفرابراهیمی " بوده. اما جعفر...
باری او را چندین بار به خاموشی واداشتند ، به محبسه انداخته ، بارها راه نفسش را به شماره انداختند ، چندین بار گلویش را با داغی دشنه آشنا کردند!
این بی خردان چه ها نکردند که او پرسش نکند ! به رنجش زخمه ها زدند تا از همکارانش برنجد ! شاید خسته شود ، یا از معلمی به شاگردی " رام ومطیع " آرامش بکنند ! امانشد .
تا آنکه تنش ، جان شریفش به ناخوش احوالی دردی مزمن گرفتار شد . خوشحال شدند که جسمش هم خسته از تکاپو می افتد، اما غافل از افکار بلندش ، که دیگر دراختیارش نبود! بیش از این آرمان هایش ،آرزوی هر #معلم آزاده ای شده بود.
در این روزها ،که حساب دخل وخرجمان یکی نیست، در این روزها که شان و منزلتمان ، یکی نیست ، دراین وانفسایی که هیچ چیز سر جای خودش نیست ، شاید خیلی عادیست که جای معلم زندان باشد ، اما باور کنید ، که باور نکنیم :
جای #معلم زندان است؟!
می دانیم سال هاست که دیگر "یک با یک برابر نیست " !
اما بدانیم وباید که جای "جعفر " زندان نیست!
یکماه بی خبر از آن همه شور و صدا ، تنهایش گذاشته ایم ، با جاهلان و ملازمان قداره بند بیدادگاه ، با مارهای افعی هزار سر،تنهایش گذاشته ایم ، اما گرچه ما " #جعفرابراهیمی " نیستیم!اما معلمیم و رسم ما معلمان نیست که در این آوردگاه نابرابر ، تنهایش بگذاریم.
او به نام و حرمت" معلمی" به پای ما ایستاده است. ما به حرمت نام خودمان ،به قد ایستادنش بایستیم و تا رهاییش، از پای ننشینیم.
ما "جعفر ابراهیمی " نیستیم !
اما برای او که راضی به "حقارت تحمیلی به نام معلمیش "نبود ، ما هم راضی نباشیم.
ما همه معلمیم ، " #جعفرابراهیمی" یکی از ما.

🆔 @edalatxah