⭕️ #آب_خوزستان_را_محاصره_کرده
گویی ارتش بعث عراق دوباره هوای جنوب ایران کرده است. مردم مانند آن روزها دوباره مجبوراند ترک دیار کنند. دوباره قرار است خانههایشان را بسپارند به سرنوشت...
سخت است... تکرار روزهای سخت، سخت است...
استاندار خوزستان میگوید:« باوجود هشدارها در مورد سیل، کمتر از 10 درصد از اهالی روستاها اقدام به تخلیه مناطق مسکونی کردند»
#خوزستان_غرق_نمیشود_همان_گونه_که_دفن_نشد
مردم خوزستان شاید خاطره خوبی از ترک خانهها ندارند. آنها دیدهاند در زمان جنگ وقتی خانههایشان را ترک کردند، دیگر آن خانه، خانه قدیمی نشد. شاید آنها دیگر دل به وعدهها نمیدهند.
مردم نگران خانههایشان هستند. خانههایی که با خون دل ساختهاند و ترس این دارند که بروند و سیل، خانه آنها را با خود ببرد. خانهای که ساختن دوبارهاش شبیه یک رویاست.
عقل میگوید وقتی میدانی سیل میآید باید دل از خانه و کاشانه ببری و دل به کوه بسپاری. خودمان را جای مردم این استان درد کشیده بگذاریم. #یک_جان_چقدر_تحمل_درد_دارد. یک آدم چندبار میتواند، خانهاش را ترک کند.
بسیاری از اهالی خوزستان، یک بار زندگی خود را ساخته و با موشکهای صدام آن را از دست داده بودند و حالا دوباره بعد از جنگ قرار است زندگی خود را از دست بدهند.
گاهی کمر شکسته تنها یک بار راست میشود...
آنها آنقدر غم دیدهاند که دوست دارند اینبار ایستاده غرق شوند...
با وجود تمام سختیها، خوزستان اهل مقاومت است. نه ارتش بعث عراق، نه خاک و نه حالا آب نمیتواند کمر این مردم را خم کند.
آب که وحشتناک تر از موشکهای صدام نیست. خوزستان دوام میآورد و حصر آب را میشکند. خوزستان #غم دارد. #درد دارد. #خاک دارد #اما_زنده_میماند_میایستد_خوزستان_غرق_نمیشود_همانگونه_که_دفن_نشد...
🖋مصطفی داننده
#خوزستان_فرزند_ناتنی_ایران
#هموطن_تو_تنها_نیستی
#مسئول_بی_کفایت_استعفا
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
گویی ارتش بعث عراق دوباره هوای جنوب ایران کرده است. مردم مانند آن روزها دوباره مجبوراند ترک دیار کنند. دوباره قرار است خانههایشان را بسپارند به سرنوشت...
سخت است... تکرار روزهای سخت، سخت است...
استاندار خوزستان میگوید:« باوجود هشدارها در مورد سیل، کمتر از 10 درصد از اهالی روستاها اقدام به تخلیه مناطق مسکونی کردند»
#خوزستان_غرق_نمیشود_همان_گونه_که_دفن_نشد
مردم خوزستان شاید خاطره خوبی از ترک خانهها ندارند. آنها دیدهاند در زمان جنگ وقتی خانههایشان را ترک کردند، دیگر آن خانه، خانه قدیمی نشد. شاید آنها دیگر دل به وعدهها نمیدهند.
مردم نگران خانههایشان هستند. خانههایی که با خون دل ساختهاند و ترس این دارند که بروند و سیل، خانه آنها را با خود ببرد. خانهای که ساختن دوبارهاش شبیه یک رویاست.
عقل میگوید وقتی میدانی سیل میآید باید دل از خانه و کاشانه ببری و دل به کوه بسپاری. خودمان را جای مردم این استان درد کشیده بگذاریم. #یک_جان_چقدر_تحمل_درد_دارد. یک آدم چندبار میتواند، خانهاش را ترک کند.
بسیاری از اهالی خوزستان، یک بار زندگی خود را ساخته و با موشکهای صدام آن را از دست داده بودند و حالا دوباره بعد از جنگ قرار است زندگی خود را از دست بدهند.
گاهی کمر شکسته تنها یک بار راست میشود...
آنها آنقدر غم دیدهاند که دوست دارند اینبار ایستاده غرق شوند...
با وجود تمام سختیها، خوزستان اهل مقاومت است. نه ارتش بعث عراق، نه خاک و نه حالا آب نمیتواند کمر این مردم را خم کند.
آب که وحشتناک تر از موشکهای صدام نیست. خوزستان دوام میآورد و حصر آب را میشکند. خوزستان #غم دارد. #درد دارد. #خاک دارد #اما_زنده_میماند_میایستد_خوزستان_غرق_نمیشود_همانگونه_که_دفن_نشد...
🖋مصطفی داننده
#خوزستان_فرزند_ناتنی_ایران
#هموطن_تو_تنها_نیستی
#مسئول_بی_کفایت_استعفا
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
خوزستان...
آه ای جلگه ی جنوبی ام !
ای زادگاهِ، نخلهای استوار،
نه باد حریفت بود،
نه آتشِ جنگ !
نه سوزش آفتاب
نه گردو غبار !
زورشان به تووو نرسید !
سَرت را زیرِ آب کردند...
#خوزستان_مظلوم
#جنگ
#آوارگی
#خاک
#سیل
#بی_کفایتی_مسئولین
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
آه ای جلگه ی جنوبی ام !
ای زادگاهِ، نخلهای استوار،
نه باد حریفت بود،
نه آتشِ جنگ !
نه سوزش آفتاب
نه گردو غبار !
زورشان به تووو نرسید !
سَرت را زیرِ آب کردند...
#خوزستان_مظلوم
#جنگ
#آوارگی
#خاک
#سیل
#بی_کفایتی_مسئولین
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
🔴رنجنامه سپیده کاشانی؛ فعال محیط زیست که از بهمن ۱۳۹۶ تاکنون در زندان است:
صفحه۱:
من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم.
امروز ۵ سال از محکومیت ۶ سالهام به پایان رسید. در این ۵ سال به #پروندهسازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز میگویم، امروز مینویسم، برای کشورم، برای #زنان_هموطنم. برای #جوانان. برای تمام #زخم_خوردههای_بیعدالتی. تمام این مدت تشنه کلام حق بودم و اجرای عدالت، انتظار کشیدم سخت و طولانی و جان فرسا.
قصد داشتیم از معدود کسانی باشیم که برای وطن بمانیم. از #طبیعت و #خاک و #شرفمان محافظت کنیم. در عمل، نه با شعار. ۲۵ سال از عمر و جوانی مان را در راه حفاظت از میهن صرف کردیم. گنبد و ترکمن صحرا، گلستان، ارس، ارومیه، طبس، بافق، مسجدسلیمان، شوشتر، هجیج، ملکان فرزندانمان شدند. تا اینکه در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد #اطلاعات_سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ دستگیر و زندانی شدیم. روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگینترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را میلرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.
من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر.
میگویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجههای هولناک و بازجوییها و طرحهای از پیش تعیین شده برای گرفتن #اعترافات_دروغین بودم.
برخود لازم دیدم که بخشی از فشارها و شکنجهها را بازگو کنم که تا حدی عمق درد و رنجی را که کشیدم تصویر کنم. شاید چراغ راهی باشد در این شب سیه:
۱. یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی سوره یس را با صوت میخواند سوره که تمام میشود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خستهام را میخواند. من او را نمیبینم با چشم بند به سمت دیوار نشستهام، خودش میگوید روحانی است. حکم اعدام هومن است! همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را میبوید و میپرستد و میشناسد. باور کرده بودم. هر روز و هر لحظه فکر میکردم چوبهای برپا میشود و بازجو آنچه گفته عملی میکند. زیر چهارپایه میزند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بیجان #کاووس_سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمیکنم. به کار نکرده اعتراف نمیکنم. اعدامم کنید. بازجو موبایلش را به من میدهد #فیلم_جسد_بیجان_و_شریف_کاووس را نشان میدهد. مریم در اطرافش مویه میکرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بیحال و بیرمق و بیامید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه.
۲- بازجوییهای طولانی و همراه با داد و بیداد و #فحاشی ، #هتک_حرمت، دروغ #تهدید، #تهمت، #تفتیش_عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من #کلیمی_بهایی مخفی هستم.
۳-ساعتها ایستاده بازجویی میشدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم.
۴- دائما و ساعتهای متوالی از پلههای ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم میکرد.
۵- در اتاق تاریک بازجویی میشدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو میشنیدم.
۶- در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی میشدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو میگفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمیکنیم. تصور آن حد از خشونت که میتوانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah
صفحه۱:
من سپیده کاشانی هستم، یک عاشق، عاشق وطن، عاشق خانواده و عاشق هومن عزیزم.
امروز ۵ سال از محکومیت ۶ سالهام به پایان رسید. در این ۵ سال به #پروندهسازی و سناریوی ساختگی اعتراض نکردم و زبان در کام کشیدم ولی امروز میگویم، امروز مینویسم، برای کشورم، برای #زنان_هموطنم. برای #جوانان. برای تمام #زخم_خوردههای_بیعدالتی. تمام این مدت تشنه کلام حق بودم و اجرای عدالت، انتظار کشیدم سخت و طولانی و جان فرسا.
قصد داشتیم از معدود کسانی باشیم که برای وطن بمانیم. از #طبیعت و #خاک و #شرفمان محافظت کنیم. در عمل، نه با شعار. ۲۵ سال از عمر و جوانی مان را در راه حفاظت از میهن صرف کردیم. گنبد و ترکمن صحرا، گلستان، ارس، ارومیه، طبس، بافق، مسجدسلیمان، شوشتر، هجیج، ملکان فرزندانمان شدند. تا اینکه در ۴ بهمن ۱۳۹۶ توسط افراد #اطلاعات_سپاه بطور وحشیانه و با خدعه و نیرنگ دستگیر و زندانی شدیم. روزهای اول مضطرب و پریشان انتظار کشیدیم. در انتظار روشن شدن حقیقت و در پی آن عذرخواهی و آزادی. امروز ۵ سال از آن تاریخ گذشته. حقیقت کتمان شده، سناریو ساخته شده و سنگینترین و هولناکترین اتهامی که پشت هر انسان شریفی را میلرزاند به ما نسبت داده شده. اتهام جاسوسی.
من همانقدر جاسوس هستم که جوانان عزیز وطن قاتل و آشوبگر.
میگویم تا بدانید من نیز (همچون آنان) تحت فشارها، شکنجههای هولناک و بازجوییها و طرحهای از پیش تعیین شده برای گرفتن #اعترافات_دروغین بودم.
برخود لازم دیدم که بخشی از فشارها و شکنجهها را بازگو کنم که تا حدی عمق درد و رنجی را که کشیدم تصویر کنم. شاید چراغ راهی باشد در این شب سیه:
۱. یس والقرآن الحکیم. بازجو ابتدای هر بازجویی سوره یس را با صوت میخواند سوره که تمام میشود یک به ظاهر روحانی حکم اعدام هومن جوکار جان خستهام را میخواند. من او را نمیبینم با چشم بند به سمت دیوار نشستهام، خودش میگوید روحانی است. حکم اعدام هومن است! همین جا؟ در همین اتاق؟ کی؟ هومن من. هومن مادرش. همان هومنی که وجب به وجب این خاک را میبوید و میپرستد و میشناسد. باور کرده بودم. هر روز و هر لحظه فکر میکردم چوبهای برپا میشود و بازجو آنچه گفته عملی میکند. زیر چهارپایه میزند و تمام. در آن فضای ناامن و پر اضطراب مطلقا دور از ذهن نبود. مگر اتفاق نیفتاده بود؟ مگر عکس جسم بیجان #کاووس_سیدامامی را به من نشان نداده بود؟ باور نکردم. ممکن نبود کاووس مرده باشد. او پر از شور زندگی و امید بود. نه او زنده است. کاووس نمرده. من اعتراف نمیکنم. به کار نکرده اعتراف نمیکنم. اعدامم کنید. بازجو موبایلش را به من میدهد #فیلم_جسد_بیجان_و_شریف_کاووس را نشان میدهد. مریم در اطرافش مویه میکرد و او را صدا میزد کاووسی بلند شو کاووسی جوابمو بده. بیحال و بیرمق و بیامید به سلولم بازگشتم. بازجو گفت فیلم بعد جسد هومنه.
۲- بازجوییهای طولانی و همراه با داد و بیداد و #فحاشی ، #هتک_حرمت، دروغ #تهدید، #تهمت، #تفتیش_عقاید بود. بازجو اصرار داشت که من #کلیمی_بهایی مخفی هستم.
۳-ساعتها ایستاده بازجویی میشدم. حتی اجازه نداشتم سرم را به دیوار تکیه بدهم.
۴- دائما و ساعتهای متوالی از پلههای ترسناک بازجویی مجبور به بالا و پایین شدنم میکرد.
۵- در اتاق تاریک بازجویی میشدم. صدای ترسناک بازجو را از بلندگو میشنیدم.
۶- در اتاقی که در و دیوار آن خونی بود بازجویی میشدم. نکند این خون هومن باشد یا خون سام یا امیرحسین و طاهر یا آقای طاهباز، بازجو میگفت شاید شما رو نزنیم ولی به پسرها رحم نمیکنیم. تصور آن حد از خشونت که میتوانستند در مورد هومن و بقیه عزیزانم اعمال کنند کشنده بود.
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نه_به_جمهوری_اعدامی
#زن_زندگی_آزادی
🔻🔻🔻
🆔 @edalatxah