#ایستاده_در_باران
#پارت_284*
انگشتهام رو به ترتیب روی دست آهی فرود آوردم و حلقهی دستم بازوهای محکمش رو تصاحب کرد، نفس عمیقی برای رفع اظطراب کشیدم و با آهی همگام شدم...
با نمایان شدن ما یکباره صدای دست و جیغ داخل سالن حکم فرما شد، درحالی که آروم قدم برمیداشتیم از کنار میزها گذر میکردیم و به مهمانها خوشآمد میگفتیم...
وقتی خوشآمد گویی به پایان رسید چراغهای سالن خاموش شدن و تنها دنبالهی نور روی ما دونفر قرار گرفت و موزیک جدید هم پخش شد...
مقابل آهی ایستادم و در حالی که جایدستهام رو روی شونه و کمرش دقیق میکردم لب زدم:
_میترسم پام لیز بخوره
مثل همیشه به قشنگی خندید:
_نه عمرم نگران نباش
و همراه با بلند شدن صدای گوگوش بهم نزدیکتر شد، این آهنگ رو باهم دیگه انتخاب کرده بودیم و یکی از موزیکهای موردعلاقه جفتمون بود...
هردومون آروم تکون میخوردیم و با آهنگ زمزمه میکردیم:
خوابم یا بیدارم تو با منی با من
همراه و همسایه نزدیك تر از پیرهن
باور كنم یا نه هرم نفسهاتو
ایثار تن سوز نجیب دستاتو
بوسهی کوتاهی روی گونه کاشت و توی گردنم نفس کشید:
خوابم یا بیدارم
لمس تنت خواب نیست
این روشنی از توست بگو از آفتاب نیست بگو كه بیدارم بگو كه رویا نیست بگو كه بعد از این
جدایی با ما نیست اینبار من بهش خیره شدم و با تکون دادن سر خوندم:
اگه این فقط یه خوابه تا ابد بذار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم كه با تن زخمی اسیره
عاشق مرگه كه شاید توی دست تو بمیره
دستم رو بالا گرفت و چرخی دور خودم زدم، پشتم قرار گرفت و دو دستش رو دور کمرم چفت کرد:
خوابم یا بیدارم ای اومده از خواب
آغوشتو وا كن قلب منو در یاب
برای خواب من ای بهترین تعبیر
با من مدارا كن ای عشق دامنگیر
من بی تو اندوه سرد زمستونم
پرنده ای زخمی اسیر بارونم
ای مثل من عاشق همتای من محجوب
بمون ، بمون با من ای بهترین ای خوب
لبهای گرمش رو محکم روی لبهام قرار داد و گرم سریع بوسهای به لبهام زد، از خجالت درحال آب شدن بودم و در حینی که نفس نفس میزدم دستش رو گرفتم و در جایگاه مخصوص عروس و داماد ساکن شدیم، چند قلپ آب خوردم که مهرانه خانوم به سمتم اومد و با سرعت رژلبم رو تمدید کرد، ازمون که فاصله گرفت رو به آهی گفتم:
_چه شب به یاد موندنی و قشنگی...
به چشمهام خیره شد :
_خوبه که فیلمبردار ثانیه به ثانیه این شب و ثبت میکنه
خواستم جوابش رو بدم که بار دیگری صدای دست زدن مهمونها بلند شد؛ اشکان و آیدا همراه با چرخی که کیک سه طبقه روش قرار داشت وارد سالن شدن...
لبخندی زدم و به شایسته خانوم گفتم:
_مامانجون ممنون سلیقتون حرف نداره، کیک خیلی خوشگلی شده*
بعد از جایگذاری کیک روی میز مخصوص خودش، اینبار نوبت به رقصیدن شایسته خانوم، آیدا، اشکان، داریوش خانوم، خاله شهره و شوهرش، آرشیدا و عارف رسید...
با خوشی عمیقی به عارف خیره بودم، این بچه هم بعد از کلی غم امشب داشت طعم شاد بودن رو میچشید، همزمان دست میزدم و قربون صدقهاش میرفتم، آهی هم به سمتش رفت و پول ریختن بر سر عارف رو در پیش گرفت که عارف با قهقه بلند داد زد:
_آبجی شماهم بیا
ابرو بالا انداختم که آهی براش توضیح داد زیاد نمیتونم خودم رو خسته کنم و شب درازه و مراسم ادامه داره...
کمی که گذشت، قرار شد آهی و بقیهی مردها سالن خانوم هارو ترک کنن اما با هماهنگی کوتاهی من به جمع اونها پیوستم و دستجمعی با آهنگ جدید رقصیدیم، اینبار آهنگ کی بهتر از تو عارف پلی شده بود...
عارف با ذوق و شوق دست من و آهی رو سفت گرفته بود و ورجه ورجه میکرد، داریوش خان سر شونهام زد و با گرفتن دست آزادم گفت:
_دخترم یکمم باید با پدرشوهرت برقصی
با لبخند به چشمهای مشابه آهی نگاه کردم و با داریوش خان همراه شدم...
آهنگ که به اتمام رسید فیلمبردار دوباره جایگاه رقص رو خالی کرد و پشت میز کیک قرار گرفتیم، برشی که به کیک زدیم آهی چنگالی به کیک زد و تیکهای از کیک رو داخل دهانم گذاشت که از حجم زیاد خامه قیافهام کج و کوله شد، سریع خودم رو جمع و جور کردم و من هم به آهی کیک دادم، گونهام رو بوسید و با گفتن:
_خیلی مراقب همسر خوشگلم باش
و سالن رو ترک کرد
#پارت_284*
انگشتهام رو به ترتیب روی دست آهی فرود آوردم و حلقهی دستم بازوهای محکمش رو تصاحب کرد، نفس عمیقی برای رفع اظطراب کشیدم و با آهی همگام شدم...
با نمایان شدن ما یکباره صدای دست و جیغ داخل سالن حکم فرما شد، درحالی که آروم قدم برمیداشتیم از کنار میزها گذر میکردیم و به مهمانها خوشآمد میگفتیم...
وقتی خوشآمد گویی به پایان رسید چراغهای سالن خاموش شدن و تنها دنبالهی نور روی ما دونفر قرار گرفت و موزیک جدید هم پخش شد...
مقابل آهی ایستادم و در حالی که جایدستهام رو روی شونه و کمرش دقیق میکردم لب زدم:
_میترسم پام لیز بخوره
مثل همیشه به قشنگی خندید:
_نه عمرم نگران نباش
و همراه با بلند شدن صدای گوگوش بهم نزدیکتر شد، این آهنگ رو باهم دیگه انتخاب کرده بودیم و یکی از موزیکهای موردعلاقه جفتمون بود...
هردومون آروم تکون میخوردیم و با آهنگ زمزمه میکردیم:
خوابم یا بیدارم تو با منی با من
همراه و همسایه نزدیك تر از پیرهن
باور كنم یا نه هرم نفسهاتو
ایثار تن سوز نجیب دستاتو
بوسهی کوتاهی روی گونه کاشت و توی گردنم نفس کشید:
خوابم یا بیدارم
لمس تنت خواب نیست
این روشنی از توست بگو از آفتاب نیست بگو كه بیدارم بگو كه رویا نیست بگو كه بعد از این
جدایی با ما نیست اینبار من بهش خیره شدم و با تکون دادن سر خوندم:
اگه این فقط یه خوابه تا ابد بذار بخوابم
بذار آفتاب شم و تو خواب از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم كه با تن زخمی اسیره
عاشق مرگه كه شاید توی دست تو بمیره
دستم رو بالا گرفت و چرخی دور خودم زدم، پشتم قرار گرفت و دو دستش رو دور کمرم چفت کرد:
خوابم یا بیدارم ای اومده از خواب
آغوشتو وا كن قلب منو در یاب
برای خواب من ای بهترین تعبیر
با من مدارا كن ای عشق دامنگیر
من بی تو اندوه سرد زمستونم
پرنده ای زخمی اسیر بارونم
ای مثل من عاشق همتای من محجوب
بمون ، بمون با من ای بهترین ای خوب
لبهای گرمش رو محکم روی لبهام قرار داد و گرم سریع بوسهای به لبهام زد، از خجالت درحال آب شدن بودم و در حینی که نفس نفس میزدم دستش رو گرفتم و در جایگاه مخصوص عروس و داماد ساکن شدیم، چند قلپ آب خوردم که مهرانه خانوم به سمتم اومد و با سرعت رژلبم رو تمدید کرد، ازمون که فاصله گرفت رو به آهی گفتم:
_چه شب به یاد موندنی و قشنگی...
به چشمهام خیره شد :
_خوبه که فیلمبردار ثانیه به ثانیه این شب و ثبت میکنه
خواستم جوابش رو بدم که بار دیگری صدای دست زدن مهمونها بلند شد؛ اشکان و آیدا همراه با چرخی که کیک سه طبقه روش قرار داشت وارد سالن شدن...
لبخندی زدم و به شایسته خانوم گفتم:
_مامانجون ممنون سلیقتون حرف نداره، کیک خیلی خوشگلی شده*
بعد از جایگذاری کیک روی میز مخصوص خودش، اینبار نوبت به رقصیدن شایسته خانوم، آیدا، اشکان، داریوش خانوم، خاله شهره و شوهرش، آرشیدا و عارف رسید...
با خوشی عمیقی به عارف خیره بودم، این بچه هم بعد از کلی غم امشب داشت طعم شاد بودن رو میچشید، همزمان دست میزدم و قربون صدقهاش میرفتم، آهی هم به سمتش رفت و پول ریختن بر سر عارف رو در پیش گرفت که عارف با قهقه بلند داد زد:
_آبجی شماهم بیا
ابرو بالا انداختم که آهی براش توضیح داد زیاد نمیتونم خودم رو خسته کنم و شب درازه و مراسم ادامه داره...
کمی که گذشت، قرار شد آهی و بقیهی مردها سالن خانوم هارو ترک کنن اما با هماهنگی کوتاهی من به جمع اونها پیوستم و دستجمعی با آهنگ جدید رقصیدیم، اینبار آهنگ کی بهتر از تو عارف پلی شده بود...
عارف با ذوق و شوق دست من و آهی رو سفت گرفته بود و ورجه ورجه میکرد، داریوش خان سر شونهام زد و با گرفتن دست آزادم گفت:
_دخترم یکمم باید با پدرشوهرت برقصی
با لبخند به چشمهای مشابه آهی نگاه کردم و با داریوش خان همراه شدم...
آهنگ که به اتمام رسید فیلمبردار دوباره جایگاه رقص رو خالی کرد و پشت میز کیک قرار گرفتیم، برشی که به کیک زدیم آهی چنگالی به کیک زد و تیکهای از کیک رو داخل دهانم گذاشت که از حجم زیاد خامه قیافهام کج و کوله شد، سریع خودم رو جمع و جور کردم و من هم به آهی کیک دادم، گونهام رو بوسید و با گفتن:
_خیلی مراقب همسر خوشگلم باش
و سالن رو ترک کرد