دلتنگیهای من
80 subscribers
4.77K photos
1.27K videos
99 files
584 links
Download Telegram
#ایستاده_در_باران
#پارت_182


صندلی ای بیرون کشید و پیوسته با نشستن روی میز ضرب گرفت ، صدای برخورد حلقه اش آهنگ به وجود اومده رو دلنشین تر کرده بود :

_آروم جونی
باید بدونی
جای تو کجای زندگیمه

عشق و جنونش
تب بی امونش
میخوام باشی
اما نه نصف نیمه

خیرم تو چشمات
گیرم تو چشمات
چشمای تو یه راز سر به مهره

فکر میکنم بهت
میچسبه فکرت
شیرینه مثل خواب بعد ظهره

با صدای جوش خوردن آب به خودم اومدم و از خلسه ی شیرین دنیای عشق خارج شدم با همون لبخند عمیق که از قلبم ریشه گرفته بود پرسیدم:

_ عزیزم ، چای میخوری یا نسکافه؟

خوندن رو قطع کرد و با صدای مردونه اش که حسابی آرامش توش موج میزد گفت :

_ نسکافه میخورم ، دستت درد نکنه جون و دلم...

سر تکون دادم:

_خواهش میکنم مرده من فقط یخورده زمان میبره ، ظرف میوه تو یخچال آماده است بردار ببر بیرون تا منم بیام !

با کشی و قوسی به تنش بلند شد و در حین رد شدن از کنارم بوسه ای گذرا بر روی گونه ام نشوند ؛ با یه لبخندِ بزرگ دوتا فنجون نسکافه ی خوش عطر و طعم درست کردم و همراه یه بشقاب بیسکویت کاکائویی توی سینی گذاشتم ، محتوای سینی رو روی عسلی چیدم و در بغلش آروم گرفتم ...

دست هاش و دورم حلقه کرد ، با یه اخم کوچیک بین ابروهای خوش حالتش با دقت به صفحه ی تلویزیون خیره شده بود
و من با یه تبسم خالص به اجزای صورت جذابش جوری دقیق شده بودم که انگاری اولین باره که میبینمش ، با نوای خنده اش دلم ریخت:

_ آرومتر دختر ، رنگ و روم پرید

منم خندیدم و سرتق تر نگاهش کردم ، با دیالوگ بازیگر نگاهم رو ازش گرفتم و به جریان فیلم پیوستم

عشق ...
همینه که تو باشی ، منم باشم
همینه که کنارِ هم از اول شخص و دوم شخصِ مفرد تبدیل بشیم به اول شخصِ جمع ...

با تحسین لب هام رو جمع کردم و انگشتم رو روی دستش نوازش دادم:

_درست میگه ؛ عشق همینه...

ابرو بالا انداخت و در جواب علامت سوالم حرکت دستش رو به قلقک تبدیل کرد ، صدای قهقه ام که بالا گرفت با لذت و صدای خمارش گفت:

_اشتباه نکن ، عشق تویی وروجک ؛ تو...
#ایستاده_در_باران
#پارت_182


صندلی ای بیرون کشید و پیوسته با نشستن روی میز ضرب گرفت ، صدای برخورد حلقه اش آهنگ به وجود اومده رو دلنشین تر کرده بود :

_آروم جونی
باید بدونی
جای تو کجای زندگیمه

عشق و جنونش
تب بی امونش
میخوام باشی
اما نه نصف نیمه

خیرم تو چشمات
گیرم تو چشمات
چشمای تو یه راز سر به مهره

فکر میکنم بهت
میچسبه فکرت
شیرینه مثل خواب بعد ظهره

با صدای جوش خوردن آب به خودم اومدم و از خلسه ی شیرین دنیای عشق خارج شدم با همون لبخند عمیق که از قلبم ریشه گرفته بود پرسیدم:

_ عزیزم ، چای میخوری یا نسکافه؟

خوندن رو قطع کرد و با صدای مردونه اش که حسابی آرامش توش موج میزد گفت :

_ نسکافه میخورم ، دستت درد نکنه جون و دلم...

سر تکون دادم:

_خواهش میکنم مرده من فقط یخورده زمان میبره ، ظرف میوه تو یخچال آماده است بردار ببر بیرون تا منم بیام !

با کشی و قوسی به تنش بلند شد و در حین رد شدن از کنارم بوسه ای گذرا بر روی گونه ام نشوند ؛ با یه لبخندِ بزرگ دوتا فنجون نسکافه ی خوش عطر و طعم درست کردم و همراه یه بشقاب بیسکویت کاکائویی توی سینی گذاشتم ، محتوای سینی رو روی عسلی چیدم و در بغلش آروم گرفتم ...