دلتنگیهای من
80 subscribers
4.77K photos
1.27K videos
99 files
584 links
Download Telegram
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و نهم - بخش سوم






ولی کم کم که تو رو شناختم فهمیدم احساسم داره جدی میشه و چون فکر می کردم تو در این حال و هوا نیستی خودمو کنار می کشیدم.
من تحمل یک شکست دیگه رو نداشتم ؛
مهران چنان ضربه ی سختی بهم زده بود که فکر نمی کردم به این زودی بتونم رنگ خوشحالی رو ببینم؛ تازه سوگل رو پاره تنم رو از دست داده بودم و از همه چیز و همه کس بدم میومد، الانم می ترسم و برای برداشتن هر قدم احتیاط می کنم، دوستی دارم که بهم می گفت: اشتباه مال همه ی آدم هاست ما در لحظات اون کاری رو می کنیم که فکر می کنیم درسته خودتو سرزنش نکن ولی اگر اون کار اشتباه رو دوباره تکرار کردی راه خطا رفتی، و من با تجربه ی تلخی که داشتم نمی خواستم مرتکب این خطا بشم،
احساس کردم احسان متاثر شده، سری جنبوند و گفت: بریم اون طرف جاده نون بگیریم؟
گفتم : بریم.







#ناهید_گلکار
#داستان_آوای_بیصدا 🌾
#قسمت_سی و نهم - بخش چهارم





احسان نون و چند تا نون شیرمال که هنوز داغ بود خرید، و در حالیکه می خواست از من برای رد شدن از جاده مراقبت کنه گفت: آوا چه حس خوبی دارم،
امروز بهترین روز زندگی منه و یک تکیه از سر نون شیرمال رو کند و داد دست من و یک تیکه هم برای خودش و آروم آروم می خوردیم و کنار هم با یک حس عالی راه می رفتیم و حرف می زدیم،
من واقعاً خوشحال بودم ولی بازم اون ترس از دست دادن به دلم افتاده بود که نمی تونستم باهاش مبارزه کنم، که نکنه خواب باشم نکنه احسان رو از دست بدم،
نکنه یک مشکلی پیش بیاد و نتونم با اون زندگی کنم، اما احسان مثل همیشه آروم بود و با یک لبخند شیرین حرف می زد اون می گفت: به هر حال هلاری عجله کرد، نمیخواستم اینطوری بفهمی، اما با اومدن اون مرد و اینکه دیدم چقدر برای بدست آوردن تو اصرار داره نگران شدم که نکنه تو رو از دست بدم،
هلاری می خواست با ایرج خان حرف می زنم ولی من اجازه ندادم و فکر کردم اگر تو راضی نباشی دیگه ما رو توی خونه تون راه نمیدین.







#ناهید_گلکار