💥کپشن خاص💥
#خرداد بيچاره
هنوز #بهار است،
اما
نه باران دارد
نه شكوفه
مثل من
كه هنوز عاشقم
اما
نه #تو را دارم
نه نشانت را
#راحيل_نيكفر
@CaptionKhaas
#خرداد بيچاره
هنوز #بهار است،
اما
نه باران دارد
نه شكوفه
مثل من
كه هنوز عاشقم
اما
نه #تو را دارم
نه نشانت را
#راحيل_نيكفر
@CaptionKhaas
👍1
✿ کپشن خاص ✿
وقتی عینکی شدم
اولش حس میکردم
یه چیزی مزاحممه
همش یادم میرفت
کجا گذاشتمش
بعضی وقتا هم که اصلن برام مهم نبود
مگر این که چیزی رو نمیتونستم
ببینم میرفتم سراغش
آروم آروم بهش عادت کردم
طوری که وقتی نبود آروم و قرار نداشتم
بعضی وقتا که گمش میکردم
نبودش
خیلی واضح و اعصاب خورد کن بود
قشنگ حس میکردم
یه چیزی کمه
تا این که یه روزی چشمام خوب شد
و نیازی به عینک نداشتم
خیلی سخت بود برام
اولش کلی اعصابم داغون شد
از رو عادت دستم میذاشتم
رو صورتم ولی با نبودش مساوی میشد
انگار یه تیکه از بدنمو برده بودن
ولی آهسته آهسته
با نبودش کنار اومدم
شدم مثله روزای اول
انگار نه انگار که عینکی بوده
تو هم مثل عینک بودی ...
بودنت اصلن برام مهم نبود
بعضی وقتا هم مجبوری میومدم
سراغت
تا این که به بودنت عادت کردم
وقتی نبودی احساس میکردم
یه چیزی کمه
یه چیزی گم شده
آروم آروم بهت وابسته شدم
قلبم بهت عادت کرده بود
وقتی قلبمو تنها گذاشتی
وقتی عوض شدی
وقتی رفتی...
خیلی وحشتناک بود برام
کلافه،
سردرگم،
غمگین،
تنها،
خسته
همه این حسای مذخرفو با هم داشتم
نمیدونم چرا
نمیتونم با نبودت
مثه عینک کنار بیام
نبودنت همه جا حضور داره
#تو_لعنتی_ترین_عینکی_که_میشناسم
#مهزاد_حمدیان🎈
@CaptionKhaas
وقتی عینکی شدم
اولش حس میکردم
یه چیزی مزاحممه
همش یادم میرفت
کجا گذاشتمش
بعضی وقتا هم که اصلن برام مهم نبود
مگر این که چیزی رو نمیتونستم
ببینم میرفتم سراغش
آروم آروم بهش عادت کردم
طوری که وقتی نبود آروم و قرار نداشتم
بعضی وقتا که گمش میکردم
نبودش
خیلی واضح و اعصاب خورد کن بود
قشنگ حس میکردم
یه چیزی کمه
تا این که یه روزی چشمام خوب شد
و نیازی به عینک نداشتم
خیلی سخت بود برام
اولش کلی اعصابم داغون شد
از رو عادت دستم میذاشتم
رو صورتم ولی با نبودش مساوی میشد
انگار یه تیکه از بدنمو برده بودن
ولی آهسته آهسته
با نبودش کنار اومدم
شدم مثله روزای اول
انگار نه انگار که عینکی بوده
تو هم مثل عینک بودی ...
بودنت اصلن برام مهم نبود
بعضی وقتا هم مجبوری میومدم
سراغت
تا این که به بودنت عادت کردم
وقتی نبودی احساس میکردم
یه چیزی کمه
یه چیزی گم شده
آروم آروم بهت وابسته شدم
قلبم بهت عادت کرده بود
وقتی قلبمو تنها گذاشتی
وقتی عوض شدی
وقتی رفتی...
خیلی وحشتناک بود برام
کلافه،
سردرگم،
غمگین،
تنها،
خسته
همه این حسای مذخرفو با هم داشتم
نمیدونم چرا
نمیتونم با نبودت
مثه عینک کنار بیام
نبودنت همه جا حضور داره
#تو_لعنتی_ترین_عینکی_که_میشناسم
#مهزاد_حمدیان🎈
@CaptionKhaas
👍1
برای یک انقلاب
گاهی تظاهرات
گاهی شبنامه
و گاه خون لازمست
ولی #تو
فقط کافیست
مرا با اسم کوچک صدا بزنی
#جواد_کرمی
@CaptionKhaas
گاهی تظاهرات
گاهی شبنامه
و گاه خون لازمست
ولی #تو
فقط کافیست
مرا با اسم کوچک صدا بزنی
#جواد_کرمی
@CaptionKhaas
پاییز نزدیک است
دلم یک #تو میخواهد
که دوستتدارمهایم را
با برگهای نارنجی این شهر
به موهایت سنجاق کنم
تا پاییز بهار ما باشد
#محمد_ابوالقاسمی
@CaptionKhaas
دلم یک #تو میخواهد
که دوستتدارمهایم را
با برگهای نارنجی این شهر
به موهایت سنجاق کنم
تا پاییز بهار ما باشد
#محمد_ابوالقاسمی
@CaptionKhaas
✿ کپشن خاص ✿
وقتی عینکی شدم
اولش حس میکردم
یه چیزی مزاحممه
همش یادم میرفت
کجا گذاشتمش
بعضی وقتا هم که اصلن برام مهم نبود
مگر این که چیزی رو نمیتونستم
ببینم میرفتم سراغش
آروم آروم بهش عادت کردم
طوری که وقتی نبود آروم و قرار نداشتم
بعضی وقتا که گمش میکردم
نبودش
خیلی واضح و اعصاب خورد کن بود
قشنگ حس میکردم
یه چیزی کمه
تا این که یه روزی چشمام خوب شد
و نیازی به عینک نداشتم
خیلی سخت بود برام
اولش کلی اعصابم داغون شد
از رو عادت دستم میذاشتم
رو صورتم ولی با نبودش مساوی میشد
انگار یه تیکه از بدنمو برده بودن
ولی آهسته آهسته
با نبودش کنار اومدم
شدم مثله روزای اول
انگار نه انگار که عینکی بوده
تو هم مثل عینک بودی ...
بودنت اصلن برام مهم نبود
بعضی وقتا هم مجبوری میومدم
سراغت
تا این که به بودنت عادت کردم
وقتی نبودی احساس میکردم
یه چیزی کمه
یه چیزی گم شده
آروم آروم بهت وابسته شدم
قلبم بهت عادت کرده بود
وقتی قلبمو تنها گذاشتی
وقتی عوض شدی
وقتی رفتی...
خیلی وحشتناک بود برام
کلافه،
سردرگم،
غمگین،
تنها،
خسته
همه این حسای مذخرفو با هم داشتم
نمیدونم چرا
نمیتونم با نبودت
مثه عینک کنار بیام
نبودنت همه جا حضور داره
#تو_لعنتی_ترین_عینکی_که_میشناسم
#مهزاد_حمدیان🎈
@CaptionKhaas
وقتی عینکی شدم
اولش حس میکردم
یه چیزی مزاحممه
همش یادم میرفت
کجا گذاشتمش
بعضی وقتا هم که اصلن برام مهم نبود
مگر این که چیزی رو نمیتونستم
ببینم میرفتم سراغش
آروم آروم بهش عادت کردم
طوری که وقتی نبود آروم و قرار نداشتم
بعضی وقتا که گمش میکردم
نبودش
خیلی واضح و اعصاب خورد کن بود
قشنگ حس میکردم
یه چیزی کمه
تا این که یه روزی چشمام خوب شد
و نیازی به عینک نداشتم
خیلی سخت بود برام
اولش کلی اعصابم داغون شد
از رو عادت دستم میذاشتم
رو صورتم ولی با نبودش مساوی میشد
انگار یه تیکه از بدنمو برده بودن
ولی آهسته آهسته
با نبودش کنار اومدم
شدم مثله روزای اول
انگار نه انگار که عینکی بوده
تو هم مثل عینک بودی ...
بودنت اصلن برام مهم نبود
بعضی وقتا هم مجبوری میومدم
سراغت
تا این که به بودنت عادت کردم
وقتی نبودی احساس میکردم
یه چیزی کمه
یه چیزی گم شده
آروم آروم بهت وابسته شدم
قلبم بهت عادت کرده بود
وقتی قلبمو تنها گذاشتی
وقتی عوض شدی
وقتی رفتی...
خیلی وحشتناک بود برام
کلافه،
سردرگم،
غمگین،
تنها،
خسته
همه این حسای مذخرفو با هم داشتم
نمیدونم چرا
نمیتونم با نبودت
مثه عینک کنار بیام
نبودنت همه جا حضور داره
#تو_لعنتی_ترین_عینکی_که_میشناسم
#مهزاد_حمدیان🎈
@CaptionKhaas
صبح خميازه مي كشد نبودنت را
كلافه مي شود أز بي حوصلگي هايت
#تو بهانه ي طلوع آفتابي
لبخند نزنى خورشيد خواب مي ماند!
@CaptionKhaas
#روشنک_آرامش
كلافه مي شود أز بي حوصلگي هايت
#تو بهانه ي طلوع آفتابي
لبخند نزنى خورشيد خواب مي ماند!
@CaptionKhaas
#روشنک_آرامش
✿ کپشن خاص ✿
اگر به گذشته فکر کنم
از حسرت ویران میشوم
و اگر به آینده چشم بدوزم
از انتظار، دیوانه!
تنها راه کنار آمدن با دوریِ تو
بودن در زمان حال است
چون #تو
در تمام لحظههای اکنون من
حضور داری
در ابدیتِ من..
#افشین_یداللهی
@CaptionKhaas
اگر به گذشته فکر کنم
از حسرت ویران میشوم
و اگر به آینده چشم بدوزم
از انتظار، دیوانه!
تنها راه کنار آمدن با دوریِ تو
بودن در زمان حال است
چون #تو
در تمام لحظههای اکنون من
حضور داری
در ابدیتِ من..
#افشین_یداللهی
@CaptionKhaas
✿ کپشن خاص ✿
وقتی خدا می خواست #تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصله ای !
این موها
این چشم ها
این چال خنده روی گونه ات...
خودت می فهمی؟
من همه این ها را؛ دوست دارم
@CaptionKhaas
وقتی خدا می خواست #تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصله ای !
این موها
این چشم ها
این چال خنده روی گونه ات...
خودت می فهمی؟
من همه این ها را؛ دوست دارم
@CaptionKhaas
مادرَم میگوید : شب بِه خیر !
و من یاد #تو می افتم! فکر میکُنم کاش میشُد دستت را بگیرم بیاورم به مادرم نشانت بدَهم و بگویم : آن خیر که میگویی چشمهایش شبیه این چَشمها نیست؟ لبهایش و دستان و انگشتان کِشیده اش چطور؟ تا ببیند که تنها تو خیر مطلقی! بعد بنشانمت کنار بسترم و سرم را بگذارم روی پایت . توُ بخندی و بگویی: بچه شده ای؟ و من خوُدم را شبیه به شش سالگی ، شاید هم دورتَر مچاله کُنم ، گونه ام را به پایت فشار بدهم و دستت را بگیرم بگذارم روی موهایم . غر بزنم : امروُز روز سختی داشته ام! دیر به کلاس رسیدِه ام . پولم ته کشیده و برای آنکه تا آخر برج دوام بیاورم باید دست به دامن خُدا بشوم . با رضا دعوایم شده و حوصله ی پایان نامه راهم ندارم . مامان مَرضیه رِ بِه رِ میرود می آید میگوید : پس کی میروی خدمت و من دلم شور میزند . نمیتوانم بگویم میترسم! میترسم بروم ، بیایم و تو رفته باشی! با آن غریبه ! ...
همینطور غر بزنم و تو نگاهم کنی با ان چشمها . با آن تاریکی محض ! و دو نقطه نور وسط مردمک های سیاهت . دست دراز کنی کتاب شاملو را برداری و اولین صفحه ای که باز میشود را بلند بخوانی :
+ شب است و
رویایِ دور دَست توُ نزدیک میشود !
بخوانی و من چشمهایم را ببندم ...بخوابم. به مصرعی که خواندی فکر کنم و رویای دور دستت! به خیال آنکه صبح که برسد ، آفتاب که بزند ، تو آمده باشی ! مادرم میگوید : شَب بِه خیر و من میگویم : شبِ بدون محبوب خیر نمیشود! نگاهم میکند و میگوید جوانِ بیچاره دیوانه شده ای ! کدام محبوب؟ و من در دلم میگویم کاش تو را ببیند ... راستی ! دیروز در آینه خودم را نگاه کردم . پیشانی ام خط افتاده و گوشه چشمهایم را نبودنت پیر کرده ... لطفا زودتر بیا! آدمیزاد نمیداند چند شبِ دیگرش میتواند ، بِه خیر #نشود و دوام بیاورد!
@Captionkhaas
و من یاد #تو می افتم! فکر میکُنم کاش میشُد دستت را بگیرم بیاورم به مادرم نشانت بدَهم و بگویم : آن خیر که میگویی چشمهایش شبیه این چَشمها نیست؟ لبهایش و دستان و انگشتان کِشیده اش چطور؟ تا ببیند که تنها تو خیر مطلقی! بعد بنشانمت کنار بسترم و سرم را بگذارم روی پایت . توُ بخندی و بگویی: بچه شده ای؟ و من خوُدم را شبیه به شش سالگی ، شاید هم دورتَر مچاله کُنم ، گونه ام را به پایت فشار بدهم و دستت را بگیرم بگذارم روی موهایم . غر بزنم : امروُز روز سختی داشته ام! دیر به کلاس رسیدِه ام . پولم ته کشیده و برای آنکه تا آخر برج دوام بیاورم باید دست به دامن خُدا بشوم . با رضا دعوایم شده و حوصله ی پایان نامه راهم ندارم . مامان مَرضیه رِ بِه رِ میرود می آید میگوید : پس کی میروی خدمت و من دلم شور میزند . نمیتوانم بگویم میترسم! میترسم بروم ، بیایم و تو رفته باشی! با آن غریبه ! ...
همینطور غر بزنم و تو نگاهم کنی با ان چشمها . با آن تاریکی محض ! و دو نقطه نور وسط مردمک های سیاهت . دست دراز کنی کتاب شاملو را برداری و اولین صفحه ای که باز میشود را بلند بخوانی :
+ شب است و
رویایِ دور دَست توُ نزدیک میشود !
بخوانی و من چشمهایم را ببندم ...بخوابم. به مصرعی که خواندی فکر کنم و رویای دور دستت! به خیال آنکه صبح که برسد ، آفتاب که بزند ، تو آمده باشی ! مادرم میگوید : شَب بِه خیر و من میگویم : شبِ بدون محبوب خیر نمیشود! نگاهم میکند و میگوید جوانِ بیچاره دیوانه شده ای ! کدام محبوب؟ و من در دلم میگویم کاش تو را ببیند ... راستی ! دیروز در آینه خودم را نگاه کردم . پیشانی ام خط افتاده و گوشه چشمهایم را نبودنت پیر کرده ... لطفا زودتر بیا! آدمیزاد نمیداند چند شبِ دیگرش میتواند ، بِه خیر #نشود و دوام بیاورد!
@Captionkhaas
میگُفت
#تو مِثلِ آذری
مَنم مِثل پـٰاییزم
آذَر که میشه
پاییز تَموم اون غَمو میذاره کِنار
هِی آذَر واسَش دِلبَری میکنه
هِی پٰاییز واسِه خوشگِلیٰاش حَظ میکنه
میگفت: " تو آذری "
وَقتی میـٰای
انگار بِهشت اینجاس... خُودش امـٰا پاییز نموند...
شِنیدی میگن:
"پاییز یهو میاد؟"
هَمونجور که یِهو اومد...
بِه خُودَم اومَدَم دیدَم تَمومِ برگامو ریختَم پـٰاش وَ اون رَفت...
دیدی آذر غَم داره؟
دیدی آذر هی میخواد دِلبَری کنه ولی باز غَم داره؟
واسه اینه که پـٰاییزش خیلی وَقته رَفته...
دقیقاً مثلِ #تو...🍂
@Captionkhaas
#تو مِثلِ آذری
مَنم مِثل پـٰاییزم
آذَر که میشه
پاییز تَموم اون غَمو میذاره کِنار
هِی آذَر واسَش دِلبَری میکنه
هِی پٰاییز واسِه خوشگِلیٰاش حَظ میکنه
میگفت: " تو آذری "
وَقتی میـٰای
انگار بِهشت اینجاس... خُودش امـٰا پاییز نموند...
شِنیدی میگن:
"پاییز یهو میاد؟"
هَمونجور که یِهو اومد...
بِه خُودَم اومَدَم دیدَم تَمومِ برگامو ریختَم پـٰاش وَ اون رَفت...
دیدی آذر غَم داره؟
دیدی آذر هی میخواد دِلبَری کنه ولی باز غَم داره؟
واسه اینه که پـٰاییزش خیلی وَقته رَفته...
دقیقاً مثلِ #تو...🍂
@Captionkhaas
Forwarded from کپشن خـــاص (Zahra|🌙|)
مادرَم میگوید : شب بِه خیر !
و من یاد #تو می افتم! فکر میکُنم کاش میشُد دستت را بگیرم بیاورم به مادرم نشانت بدَهم و بگویم : آن خیر که میگویی چشمهایش شبیه این چَشمها نیست؟ لبهایش و دستان و انگشتان کِشیده اش چطور؟ تا ببیند که تنها تو خیر مطلقی! بعد بنشانمت کنار بسترم و سرم را بگذارم روی پایت . توُ بخندی و بگویی: بچه شده ای؟ و من خوُدم را شبیه به شش سالگی ، شاید هم دورتَر مچاله کُنم ، گونه ام را به پایت فشار بدهم و دستت را بگیرم بگذارم روی موهایم . غر بزنم : امروُز روز سختی داشته ام! دیر به کلاس رسیدِه ام . پولم ته کشیده و برای آنکه تا آخر برج دوام بیاورم باید دست به دامن خُدا بشوم . با رضا دعوایم شده و حوصله ی پایان نامه راهم ندارم . مامان مَرضیه رِ بِه رِ میرود می آید میگوید : پس کی میروی خدمت و من دلم شور میزند . نمیتوانم بگویم میترسم! میترسم بروم ، بیایم و تو رفته باشی! با آن غریبه ! ...
همینطور غر بزنم و تو نگاهم کنی با ان چشمها . با آن تاریکی محض ! و دو نقطه نور وسط مردمک های سیاهت . دست دراز کنی کتاب شاملو را برداری و اولین صفحه ای که باز میشود را بلند بخوانی :
+ شب است و
رویایِ دور دَست توُ نزدیک میشود !
بخوانی و من چشمهایم را ببندم ...بخوابم. به مصرعی که خواندی فکر کنم و رویای دور دستت! به خیال آنکه صبح که برسد ، آفتاب که بزند ، تو آمده باشی ! مادرم میگوید : شَب بِه خیر و من میگویم : شبِ بدون محبوب خیر نمیشود! نگاهم میکند و میگوید جوانِ بیچاره دیوانه شده ای ! کدام محبوب؟ و من در دلم میگویم کاش تو را ببیند ... راستی ! دیروز در آینه خودم را نگاه کردم . پیشانی ام خط افتاده و گوشه چشمهایم را نبودنت پیر کرده ... لطفا زودتر بیا! آدمیزاد نمیداند چند شبِ دیگرش میتواند ، بِه خیر #نشود و دوام بیاورد!
@Captionkhaas
و من یاد #تو می افتم! فکر میکُنم کاش میشُد دستت را بگیرم بیاورم به مادرم نشانت بدَهم و بگویم : آن خیر که میگویی چشمهایش شبیه این چَشمها نیست؟ لبهایش و دستان و انگشتان کِشیده اش چطور؟ تا ببیند که تنها تو خیر مطلقی! بعد بنشانمت کنار بسترم و سرم را بگذارم روی پایت . توُ بخندی و بگویی: بچه شده ای؟ و من خوُدم را شبیه به شش سالگی ، شاید هم دورتَر مچاله کُنم ، گونه ام را به پایت فشار بدهم و دستت را بگیرم بگذارم روی موهایم . غر بزنم : امروُز روز سختی داشته ام! دیر به کلاس رسیدِه ام . پولم ته کشیده و برای آنکه تا آخر برج دوام بیاورم باید دست به دامن خُدا بشوم . با رضا دعوایم شده و حوصله ی پایان نامه راهم ندارم . مامان مَرضیه رِ بِه رِ میرود می آید میگوید : پس کی میروی خدمت و من دلم شور میزند . نمیتوانم بگویم میترسم! میترسم بروم ، بیایم و تو رفته باشی! با آن غریبه ! ...
همینطور غر بزنم و تو نگاهم کنی با ان چشمها . با آن تاریکی محض ! و دو نقطه نور وسط مردمک های سیاهت . دست دراز کنی کتاب شاملو را برداری و اولین صفحه ای که باز میشود را بلند بخوانی :
+ شب است و
رویایِ دور دَست توُ نزدیک میشود !
بخوانی و من چشمهایم را ببندم ...بخوابم. به مصرعی که خواندی فکر کنم و رویای دور دستت! به خیال آنکه صبح که برسد ، آفتاب که بزند ، تو آمده باشی ! مادرم میگوید : شَب بِه خیر و من میگویم : شبِ بدون محبوب خیر نمیشود! نگاهم میکند و میگوید جوانِ بیچاره دیوانه شده ای ! کدام محبوب؟ و من در دلم میگویم کاش تو را ببیند ... راستی ! دیروز در آینه خودم را نگاه کردم . پیشانی ام خط افتاده و گوشه چشمهایم را نبودنت پیر کرده ... لطفا زودتر بیا! آدمیزاد نمیداند چند شبِ دیگرش میتواند ، بِه خیر #نشود و دوام بیاورد!
@Captionkhaas
باید کسی باشد
که تمامِ خستگی هایت
نرسیده به آغوشش
در گرمای صدایش
ذوب شود ؛
با #تو هستم؛
باید باشی
#لیلا_مقربی
@captionkhaas
که تمامِ خستگی هایت
نرسیده به آغوشش
در گرمای صدایش
ذوب شود ؛
با #تو هستم؛
باید باشی
#لیلا_مقربی
@captionkhaas
❤🔥18👍3👌3💔2