کـاری زیبـا در روستای شیره جین سراب ...
خانواده محترم مرحوم شادروان حاج مرسل شهری در اقدامی خیرانه هزینه مخارج احسان ناهار را به مخارج آبادانی روستا در جهت ساخت سالن ورزشی شیرهجین اختصاص دادند و این عمل خیر توشه آخرت مرحوم واقع شود و قبول حق باشد انشاالله 🙏
روحشان قرین رحمت الهی 🌹
از طرف : شورای اسلامی، دهیاری، ریش سفیدان و اهالی روستای شیره جین ...
🅱 @BIJANDIHA
خانواده محترم مرحوم شادروان حاج مرسل شهری در اقدامی خیرانه هزینه مخارج احسان ناهار را به مخارج آبادانی روستا در جهت ساخت سالن ورزشی شیرهجین اختصاص دادند و این عمل خیر توشه آخرت مرحوم واقع شود و قبول حق باشد انشاالله 🙏
روحشان قرین رحمت الهی 🌹
از طرف : شورای اسلامی، دهیاری، ریش سفیدان و اهالی روستای شیره جین ...
🅱 @BIJANDIHA
بیجنـــدیـهـا
اولیـن عکـس ثبتـ شـده از کـربـلا ۱۵۵ سـال پیـش ... اولیـن عکـس از کـربـلا تـوسط یکـ ایـرانـی "عباسعلی بیگ" بـه دستـورنـاصـرالـدیـن شـاه گـرفتـه شـد ... به دستور ناصرالدین شاه به "عباسعلی بیگ" که از عکاسان عکس خانه همایونی بود ماموریت داده شد تا به عتبات…
👆👆👆
اولیـن عکـس ثبتـ شـده از کـربـلا ۱۵۵ سـال پیـش ...
اولیـن عکـس از کـربـلا تـوسط یکـ ایـرانـی "عباسعلی بیگ" بـه دستـورنـاصـرالـدیـن شـاه گـرفتـه شـد ...
─┅═༅𖣔 @BIJANDIHA 𖣔༅═┅─
اولیـن عکـس ثبتـ شـده از کـربـلا ۱۵۵ سـال پیـش ...
اولیـن عکـس از کـربـلا تـوسط یکـ ایـرانـی "عباسعلی بیگ" بـه دستـورنـاصـرالـدیـن شـاه گـرفتـه شـد ...
─┅═༅𖣔 @BIJANDIHA 𖣔༅═┅─
beejand
<unknown>
شعـرجـدیـد "بـابـا فـرزانـه بیجنـدی"
🔊آنـایـوردوم بیجنــد ...
سـروده حـاج حسیـن فـرامـرزی بیجنـدی معـروف بـه "بـابـا فـرزانـه"
@BIJANDIHA
🔊آنـایـوردوم بیجنــد ...
سـروده حـاج حسیـن فـرامـرزی بیجنـدی معـروف بـه "بـابـا فـرزانـه"
@BIJANDIHA
بیجنـــدیـهـا
🎥 نمـاهنگــ تصـویـری گئـدجکسـن ... سـروده جـدیـد شـاعـرعـزیـزمـان، میکـس شـده بـاعکسهـای امـواتــ شمـاهمشهـریـان عـزیـز ... شعـر و اجـرا : نـادررضـازاده بیجنـدی ✧﴿حتمـامشاهده ڪنید﴾✧ @BIJANDIHA
👆👆👆
🎥 نمـاهنگــ تصـویـری گئـدجکسـن ...
سـروده شـاعـرعـزیـزمـان نـادررضـازاده بیجنـدی میکـس، شـده بـاعکسهـای امـواتــ شمـاهمشهـریـان عـزیـز ...
روح همـه امـواتــ شـاد و یـادشـان گـرامـی بـاد ...
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
🎥 نمـاهنگــ تصـویـری گئـدجکسـن ...
سـروده شـاعـرعـزیـزمـان نـادررضـازاده بیجنـدی میکـس، شـده بـاعکسهـای امـواتــ شمـاهمشهـریـان عـزیـز ...
روح همـه امـواتــ شـاد و یـادشـان گـرامـی بـاد ...
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
هـزینـه غـذای مـراسم ختـم "مـرحـوم کـربـلایـی میـر سلیمـان بهشتـی بیجنـدی" از طرف فرزندان ایشان صرف بیمـار سـرطانی بیجنـدی گـردیـد ...
🔸شـادی روحـش ذڪرصلواتـــ ...
┄┅✿ @BIJANDIHA ✿┅┄
🔸شـادی روحـش ذڪرصلواتـــ ...
┄┅✿ @BIJANDIHA ✿┅┄
┄┅◈﴿زمیـن فـروشی در بیجنـد﴾◈┅┄
یک واحد مسکونی حیاط دار و چهار دیواری به متراژ حدودا 400متر، ماشین رو دارای خط تلفن، آب، برق، گاز یک اتاق تازه ساخت به متراژ 50 متر دارای درختان گردو و زردآلو واقع در بیجند کوچه شهید فتوحی روبروی خانه اسلام شاهرخ به قیمت توافقی بفروش میرسد.
☎️ 09148763879
یک واحد مسکونی حیاط دار و چهار دیواری به متراژ حدودا 400متر، ماشین رو دارای خط تلفن، آب، برق، گاز یک اتاق تازه ساخت به متراژ 50 متر دارای درختان گردو و زردآلو واقع در بیجند کوچه شهید فتوحی روبروی خانه اسلام شاهرخ به قیمت توافقی بفروش میرسد.
☎️ 09148763879
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ ﷽༻⃘⃕𑁍݊࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
گـزیـده ای از تـاریـخ روستـایمـان مهیـن و بیجنـد
📜 #قسمت_پنجم : " نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا ...! "
با اوج گرفتن جنبش انقلابی مردم در مهرماه سال تحصیلی ۵۸-۵۷ وارد دبیرستان پهلوی شدیم. در کلاسها بیشتر از درس و مشق سخن از خیزش مردم در سراسر کشور و سرانجام آن بود. بیشتر از همه خبر کشتار ارتش و ساواک شاه در میدان ژاله تهران که دو هفته مانده به بازگشایی مدارس روز ۱۷ شهریور ۵۷ رخ داده بود مورد بحث بود. در کلاس ما ده دوازده نفر هم کلاسی در دوران سه ساله راهنمایی بودیم و از دو سال مانده به ۵۷ مخالفتمان با رژیم شاه به تدریج بیشتر و علنیتر میشد.
این نبود جز تحت تاثیر فعالیت پیگیرانه دو نفر از دبیران علوم و ریاضی و حرفهوفن و برخی از زندانیهای سیاسی که در اطراف خانوادهها بودند. و البته تاثیر عمیق که از مسائل اجتماعی اقتصادی از جمله ستم ارباب و خان و ژاندارمری و فقر و محرومیت بوجود آمده بود و در اندیشه و رفتار ما بازتاب داشت.
این تاثیرات اجتماعی، سخن دبیران و آنچه در کتابها میخواندیم را استوار و پذیرفتنی میکرد. البته نفر سومی هم بود ولی مثل آن دو شجاع و پرکار نبود. دبیر علوم و ریاضی ما مثلا به من کتابی میداد و میگفت سه یا چهار روز بعد به فلانی بده و هیچ سوالی از او نپرس.
(بعدها فهمیدیم به دانش آموزانی که فکر میکرد و میدانست در خانواده آنها وابستگی به رژیم و ساواک وجود دارد هیچگاه کتاب نداد).
با این تاثیرات و تشویقها شمار زیادی از همکلاسیها کتابخوان شدیم و عضو کتابخانه المهدی بازار سراب نیز.
اولين کتابی که در سال دوم مقطع راهنمایی پول دادم و خریدم کتاب "ژندهپوشان بشر دوست" اثر رابرت ترسال از کتابفروشی زنده یاد محمد آقا محققی بود. او گفت پسرم بخوان، خوب بخوان.
او انسان بسیار روشن و البته باتجربه بود.
کتابهای کتابخانه المهدی دیگر جوابگوی نیازهای فکری ما نشد و از سال 57 مراجعه نکردیم.
به این ترتیب زمینههای فکری برای اقدام عملی در برابر رژیم شاه بین شماری از دانش آموزان بوجود آمده بود.
اشتباه نکنم بیشتر از یک ماه از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که اعتصابات سراسری در کشور و اعتصاب معلمان و دانش آموزان نیز در مبارزه با رژیم شاه شروع شد.
بعد از ظهر اولین روز اعتصاب که ساعت ۴ تعطیل شدیم، اکثریت دانش آموزان با شعارهای نه چندان مشخص و رادیکال اولین تظاهرات خیابانی را ترتیب دادند.
از دبیرستان خارج شدیم. بعد از چند ده متر حرکت به طرف مرکز شهر با سر و صدای زیاد مقابل سینما رسیدیم. حمله به سینما بدون داخل شدن آغاز شد. تمام شیشههای سینما پایین آورده شد. کسی زخمی نشد. معلوم نشد در یک لحظه آن همه سنگ برای کوبیدن به در و شیشههای سینما از کجا پیدا شد!
هنوز هم آثار برخورد سنگهای آن روز به نمای سینما وجود دارد و دیده میشود.
اولین اقدام انقلابی انجام شد. ادامه تظاهرات به سمت چهارراه بود.
در تقاطع خیابان اصلی و چارقچی بازاری حمله پاسبانهای باتوم به دست به دانش آموزان و شماری از مردمی که به آنان پیوسته بودند آغاز شد. چند نفر از پاسبانها فارس زبان بودند. بین آنها ترک زبان نبود.
تظاهرکنندگان با حمله پاسبانها سه قسمت شدند. دستهای به سمت اورتلی بازار و شماری به سمت چهارراه و دیگران عقب گرد!
حمله و گریز با شعارهای تند هم زمان شد.
من بین دستهای بودم که فرار به سمت بازار را در پیش گرفته بودند.
شعار "مرگ بر شاه" برای اولین بار در بازار سراب طنین انداز شد. شاید حمله پاسبانها خالق این شعار نسبتا زود هنگام شد.
بازار سراب بسیار خلوت بود. بازاریان به محض اطلاع از برپایی تظاهرات تعطیل کرده بودند و شماری از آنان به تظاهرات پیوسته بودند.
طنین "مرگ بر شاه" در امتداد و دالانهای بازار میپیچید. غرور جوانی هم اجازه نمیداد باتوم خوردگان صدای عجز و ناله داشته باشند.
کارمان شده بود تظاهرات، فوتبال و "دلی بازلیخ"(دیوانه بازی)، که در خون خیلی از سرابیها وجود دارد. جماعت دلیباز هیچ قصد توهین و مسخره کردن کسی را ندارند، فقط دنبال اسباب خنده هستند.
نام واقعی او معلوم نبود همه شولان می نامیدند. سوژه تفریح و خنده بود.
شولان حمله را به ده بیست نفر شروع میکرد و جنگ و گریز ساختگی مهیا میشد. فریادهای هوی شولان تا ته خیابان را در مینوردید و طنین انداز میشد. "ددووین بورجین ور شولان" شعار دیگرشان بود که از پدیدهی شولان عاریت گرفته بودند و کاربردی دوگانه داشت!
هیچ کس قصد آزار شولان را نداشت. شولان خودش این را بیشتر از دیگران میفهمید. شولان برای جدی کردن قضیه البته برای اهداف مادی!! گریه و زاری را شروع میکرد که فصل پر شدن جیبهایش فرا میرسید. کسانی که بیشتر از بقیه هوی شولان سر داده بودند پول بیشتری میدادند.
#ادامـه_دارد ... ✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
گـزیـده ای از تـاریـخ روستـایمـان مهیـن و بیجنـد
📜 #قسمت_پنجم : " نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا ...! "
با اوج گرفتن جنبش انقلابی مردم در مهرماه سال تحصیلی ۵۸-۵۷ وارد دبیرستان پهلوی شدیم. در کلاسها بیشتر از درس و مشق سخن از خیزش مردم در سراسر کشور و سرانجام آن بود. بیشتر از همه خبر کشتار ارتش و ساواک شاه در میدان ژاله تهران که دو هفته مانده به بازگشایی مدارس روز ۱۷ شهریور ۵۷ رخ داده بود مورد بحث بود. در کلاس ما ده دوازده نفر هم کلاسی در دوران سه ساله راهنمایی بودیم و از دو سال مانده به ۵۷ مخالفتمان با رژیم شاه به تدریج بیشتر و علنیتر میشد.
این نبود جز تحت تاثیر فعالیت پیگیرانه دو نفر از دبیران علوم و ریاضی و حرفهوفن و برخی از زندانیهای سیاسی که در اطراف خانوادهها بودند. و البته تاثیر عمیق که از مسائل اجتماعی اقتصادی از جمله ستم ارباب و خان و ژاندارمری و فقر و محرومیت بوجود آمده بود و در اندیشه و رفتار ما بازتاب داشت.
این تاثیرات اجتماعی، سخن دبیران و آنچه در کتابها میخواندیم را استوار و پذیرفتنی میکرد. البته نفر سومی هم بود ولی مثل آن دو شجاع و پرکار نبود. دبیر علوم و ریاضی ما مثلا به من کتابی میداد و میگفت سه یا چهار روز بعد به فلانی بده و هیچ سوالی از او نپرس.
(بعدها فهمیدیم به دانش آموزانی که فکر میکرد و میدانست در خانواده آنها وابستگی به رژیم و ساواک وجود دارد هیچگاه کتاب نداد).
با این تاثیرات و تشویقها شمار زیادی از همکلاسیها کتابخوان شدیم و عضو کتابخانه المهدی بازار سراب نیز.
اولين کتابی که در سال دوم مقطع راهنمایی پول دادم و خریدم کتاب "ژندهپوشان بشر دوست" اثر رابرت ترسال از کتابفروشی زنده یاد محمد آقا محققی بود. او گفت پسرم بخوان، خوب بخوان.
او انسان بسیار روشن و البته باتجربه بود.
کتابهای کتابخانه المهدی دیگر جوابگوی نیازهای فکری ما نشد و از سال 57 مراجعه نکردیم.
به این ترتیب زمینههای فکری برای اقدام عملی در برابر رژیم شاه بین شماری از دانش آموزان بوجود آمده بود.
اشتباه نکنم بیشتر از یک ماه از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که اعتصابات سراسری در کشور و اعتصاب معلمان و دانش آموزان نیز در مبارزه با رژیم شاه شروع شد.
بعد از ظهر اولین روز اعتصاب که ساعت ۴ تعطیل شدیم، اکثریت دانش آموزان با شعارهای نه چندان مشخص و رادیکال اولین تظاهرات خیابانی را ترتیب دادند.
از دبیرستان خارج شدیم. بعد از چند ده متر حرکت به طرف مرکز شهر با سر و صدای زیاد مقابل سینما رسیدیم. حمله به سینما بدون داخل شدن آغاز شد. تمام شیشههای سینما پایین آورده شد. کسی زخمی نشد. معلوم نشد در یک لحظه آن همه سنگ برای کوبیدن به در و شیشههای سینما از کجا پیدا شد!
هنوز هم آثار برخورد سنگهای آن روز به نمای سینما وجود دارد و دیده میشود.
اولین اقدام انقلابی انجام شد. ادامه تظاهرات به سمت چهارراه بود.
در تقاطع خیابان اصلی و چارقچی بازاری حمله پاسبانهای باتوم به دست به دانش آموزان و شماری از مردمی که به آنان پیوسته بودند آغاز شد. چند نفر از پاسبانها فارس زبان بودند. بین آنها ترک زبان نبود.
تظاهرکنندگان با حمله پاسبانها سه قسمت شدند. دستهای به سمت اورتلی بازار و شماری به سمت چهارراه و دیگران عقب گرد!
حمله و گریز با شعارهای تند هم زمان شد.
من بین دستهای بودم که فرار به سمت بازار را در پیش گرفته بودند.
شعار "مرگ بر شاه" برای اولین بار در بازار سراب طنین انداز شد. شاید حمله پاسبانها خالق این شعار نسبتا زود هنگام شد.
بازار سراب بسیار خلوت بود. بازاریان به محض اطلاع از برپایی تظاهرات تعطیل کرده بودند و شماری از آنان به تظاهرات پیوسته بودند.
طنین "مرگ بر شاه" در امتداد و دالانهای بازار میپیچید. غرور جوانی هم اجازه نمیداد باتوم خوردگان صدای عجز و ناله داشته باشند.
کارمان شده بود تظاهرات، فوتبال و "دلی بازلیخ"(دیوانه بازی)، که در خون خیلی از سرابیها وجود دارد. جماعت دلیباز هیچ قصد توهین و مسخره کردن کسی را ندارند، فقط دنبال اسباب خنده هستند.
نام واقعی او معلوم نبود همه شولان می نامیدند. سوژه تفریح و خنده بود.
شولان حمله را به ده بیست نفر شروع میکرد و جنگ و گریز ساختگی مهیا میشد. فریادهای هوی شولان تا ته خیابان را در مینوردید و طنین انداز میشد. "ددووین بورجین ور شولان" شعار دیگرشان بود که از پدیدهی شولان عاریت گرفته بودند و کاربردی دوگانه داشت!
هیچ کس قصد آزار شولان را نداشت. شولان خودش این را بیشتر از دیگران میفهمید. شولان برای جدی کردن قضیه البته برای اهداف مادی!! گریه و زاری را شروع میکرد که فصل پر شدن جیبهایش فرا میرسید. کسانی که بیشتر از بقیه هوی شولان سر داده بودند پول بیشتری میدادند.
#ادامـه_دارد ... ✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ ﷽༻⃘⃕𑁍݊࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
📜 #ادامـه_قسمت_پنجم :
شولان خود "دلی باز" قهاری بود و مردم سراب تا ابد دلیباز ...
آذر ماه سال 57 است تظاهرات مردم در سراسر ایران تقریبا هر روزه است.
انقلاب مردم علیه دیکتاتوری سلطنتی محمدرضا شاه و حضور و دخالت آمریکا و انگلیس در ایران روز به روز با شتاب باورنکردنی اوج می گیرد.
هرچه بهمن ماه نزدیک تر میشد انقلاب اوج بیشتری می گرفت و گسترده تر میشد،نه تنها شاه و دربارش و آمریکا و ... از این شتاب و اوج گیری انقلاب در حیرت و سردرگمی بودند، رهبران انقلاب نیز در حیرت و ناباوری بودند مردم خیابان ها را به تسخیر خود آورده بودند. خواسته های خود را فریاد می زدند و در دیوارها می نوشتند شعارهای انقلاب بیشتر در خیابانها تعیین میشد نه توسط رهبران انقلاب.
تعیین سمت و سوی انقلاب بدست مردم بود. ابتکار عمل از دربار و فرستاده آمریکا _ ژنرال هایزر، که ماموریت کودتای نظامی را داشت، گرفته شد کودتای نظامی نشد. سپس ژنرال هایزر که هم برای ماموریت اعلام بی طرفی ارتش گمارده شد نیز موفق نشد.
بدین ترتیب موضع گیری ها و شکل و کیفیت اعلامیه های رهبری انقلاب که بسیار دقیق و زیرکانه هم بود تابعی از حرکت و خواست مردم شده بود.
مردم روزها در خیابان تظاهرات می کردند و شب ها عمدتا در مساجد در حال بحث در باره حوادث روز و سرنوشت انقلاب بودند.
ماه محرم بود دو سه روز به روزهای تاسوعا و عاشورا مانده بود.
شایع شده بود مردم تهران و شهرهای بزرگ در تدارک بزرگترین و پرجمعیت ترین تظاهرات تاریخی انقلاب هستند.
در روستای ما #بیجند در مسجد رفیع بحث های داغ پیرامون رویدادهای انقلاب میان مردم به پیش می رفت
علی اوغلی شاه پرست بود و تعصب مثال زدنی به شاه و دربارش داشت. به ندرت به مسجد می آمد. چشم دیدن انقلابی ها را نداشت. آنها را در حد دشمن خونی خود هم می پنداشت.
ناگهان با عجله از در وارد شد. نگاه ها بسوی او برگشت.
بی مقدمه و سلام علیک شادمانه گفت:
شاه نان موشتهیددر باریشدی!(شاه با مجتهدها آشتی کرد)
حسن اوغلی که از انقلابی های تندرو بود و بی ملاحظه و اندیشه و با عجله جواب میداد، با صدای بلند و حالت عصبی و پرخاش داد زد :
اولان ایش دییر غیرمومکین دی !
بی نه سوزدی مشه ... ؟! (این چه حرفیست ؟!)
هاردان چیخاردیبسان ؟!(از کجا درآوردی ؟!)
علی اوغلی چند قدم از در فاصله گرفته بود و پیروزمندانه به دایره مردم نزدیک شده بود.
ایستاد هاج و واج ماند.
حسن اوغلی کاخ آرزوهای او را با "نشدنی" گفتن فرو ریخته بود اکنون در نظر او یگانه مانع حل اختلافات شاه و مملکت و جهان حسن اوغلی بود. چشم هایش از حدقه بیرون آمده بود و دهانش تا نیمه باز بود با لب و لوچه آویزان
داد زد و گفت : کیشی قوی باریشسین نار دای!
(مرد! بگذار آشتی کنند)
نه دیسن آخی ؟!
(چرا نمی گذاری ؟!)
سلطانعلی بئ اوغلو مشد علی در این میان آتش بیار معرکه شد.
مشد علی بسیار شوخ و خنده رو بود. کوچک ترین دعوا و درگیری با کسی از او دیده نشد. خیلی باهوش و کاردان بود. زیرک و بسیار نکته سنج و بسیار مرموز و حیله گر بود. در عین حال مردانگی مثال زدنی داشت.
پدر جد مشد علی / میرزا علی اکبر بیگ از ملّاکان بزرگ روستا و از طایفه دوُدانئ لار بوده است.
سال ها قبل از دوران سرهنگ حاج آل قلی خان/ علیقلی خان پدر امیر تومان حاج اسماعیل خان سرابی کشت و کار و زمین های وسیعی با خدم و حشم زبانزد داشته اند.
منطقه وسیع چند هکتاری از روستای بیجند یک مثلث در داخل تلاقی سه کوچه محل خانه و زندگی میرزه عل اهبر بئ بوده است.
از داشلی بولاق تا کارخانه روغن کشی تا جئنغئ حیطی.
از سرگذشت آنها کسی خبر ندارد. مردم تنها یک حرف افسانه گون در سینه دارند.
میگویند میرزه عل اهبر بئ اون ایکی آتچیلارینان ایتگین گتدی گلمه دی / میرزا علی اکبر بیگ با دوازده اسب سوار مسلح اش به سفر رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند. همین.
به کدام سفر و کجا رفتند و برنگشتند معلوم نیست.
سلطانعلی بئ اوغلو مشد علی با آن طبع شوخ و مرموزی که داشت و هیچ کار و علاقه ی به انقلاب و شاه و خمینی نداشت ولی همیشه با انقلابی ها بود، نمی خواست سوژه خنده را از دست بدهد.
قیافه جدی به خود گرفت و رو به حسن اوغلی گفت : قارداش ! علی اوغلی دوز دییر دای.
قویون مملکت دوزلسین دای.
(بگذارید کار مملکت درست شود خب)
نه دیسوز ؟
(حرفتان چیست ؟)
نیه قویمئسوز باریشیخ اولا ؟
(چرا نمیگذارید آشتی شود ؟)
علی اوغلی امیدوار به صلح و صفا که حسن اوغلی کاخ آرزویش را ویران کرده بود، از شدت استرس، شوخ و مرموزی مشد علی از یادش گریخته بود.
علی اوغلی کمی تشجیع شد و با ناامیدی اضافه کرد :
نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا قویمور هآ پییی ...
(حسن اوغلی نمی گذارد بین شاه و مجتهدها آشتی شود نمی گذارد ...)
"نام های علی اوغلی و حسن اوغلی مجازی بودند"
✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
📜 #ادامـه_قسمت_پنجم :
شولان خود "دلی باز" قهاری بود و مردم سراب تا ابد دلیباز ...
آذر ماه سال 57 است تظاهرات مردم در سراسر ایران تقریبا هر روزه است.
انقلاب مردم علیه دیکتاتوری سلطنتی محمدرضا شاه و حضور و دخالت آمریکا و انگلیس در ایران روز به روز با شتاب باورنکردنی اوج می گیرد.
هرچه بهمن ماه نزدیک تر میشد انقلاب اوج بیشتری می گرفت و گسترده تر میشد،نه تنها شاه و دربارش و آمریکا و ... از این شتاب و اوج گیری انقلاب در حیرت و سردرگمی بودند، رهبران انقلاب نیز در حیرت و ناباوری بودند مردم خیابان ها را به تسخیر خود آورده بودند. خواسته های خود را فریاد می زدند و در دیوارها می نوشتند شعارهای انقلاب بیشتر در خیابانها تعیین میشد نه توسط رهبران انقلاب.
تعیین سمت و سوی انقلاب بدست مردم بود. ابتکار عمل از دربار و فرستاده آمریکا _ ژنرال هایزر، که ماموریت کودتای نظامی را داشت، گرفته شد کودتای نظامی نشد. سپس ژنرال هایزر که هم برای ماموریت اعلام بی طرفی ارتش گمارده شد نیز موفق نشد.
بدین ترتیب موضع گیری ها و شکل و کیفیت اعلامیه های رهبری انقلاب که بسیار دقیق و زیرکانه هم بود تابعی از حرکت و خواست مردم شده بود.
مردم روزها در خیابان تظاهرات می کردند و شب ها عمدتا در مساجد در حال بحث در باره حوادث روز و سرنوشت انقلاب بودند.
ماه محرم بود دو سه روز به روزهای تاسوعا و عاشورا مانده بود.
شایع شده بود مردم تهران و شهرهای بزرگ در تدارک بزرگترین و پرجمعیت ترین تظاهرات تاریخی انقلاب هستند.
در روستای ما #بیجند در مسجد رفیع بحث های داغ پیرامون رویدادهای انقلاب میان مردم به پیش می رفت
علی اوغلی شاه پرست بود و تعصب مثال زدنی به شاه و دربارش داشت. به ندرت به مسجد می آمد. چشم دیدن انقلابی ها را نداشت. آنها را در حد دشمن خونی خود هم می پنداشت.
ناگهان با عجله از در وارد شد. نگاه ها بسوی او برگشت.
بی مقدمه و سلام علیک شادمانه گفت:
شاه نان موشتهیددر باریشدی!(شاه با مجتهدها آشتی کرد)
حسن اوغلی که از انقلابی های تندرو بود و بی ملاحظه و اندیشه و با عجله جواب میداد، با صدای بلند و حالت عصبی و پرخاش داد زد :
اولان ایش دییر غیرمومکین دی !
بی نه سوزدی مشه ... ؟! (این چه حرفیست ؟!)
هاردان چیخاردیبسان ؟!(از کجا درآوردی ؟!)
علی اوغلی چند قدم از در فاصله گرفته بود و پیروزمندانه به دایره مردم نزدیک شده بود.
ایستاد هاج و واج ماند.
حسن اوغلی کاخ آرزوهای او را با "نشدنی" گفتن فرو ریخته بود اکنون در نظر او یگانه مانع حل اختلافات شاه و مملکت و جهان حسن اوغلی بود. چشم هایش از حدقه بیرون آمده بود و دهانش تا نیمه باز بود با لب و لوچه آویزان
داد زد و گفت : کیشی قوی باریشسین نار دای!
(مرد! بگذار آشتی کنند)
نه دیسن آخی ؟!
(چرا نمی گذاری ؟!)
سلطانعلی بئ اوغلو مشد علی در این میان آتش بیار معرکه شد.
مشد علی بسیار شوخ و خنده رو بود. کوچک ترین دعوا و درگیری با کسی از او دیده نشد. خیلی باهوش و کاردان بود. زیرک و بسیار نکته سنج و بسیار مرموز و حیله گر بود. در عین حال مردانگی مثال زدنی داشت.
پدر جد مشد علی / میرزا علی اکبر بیگ از ملّاکان بزرگ روستا و از طایفه دوُدانئ لار بوده است.
سال ها قبل از دوران سرهنگ حاج آل قلی خان/ علیقلی خان پدر امیر تومان حاج اسماعیل خان سرابی کشت و کار و زمین های وسیعی با خدم و حشم زبانزد داشته اند.
منطقه وسیع چند هکتاری از روستای بیجند یک مثلث در داخل تلاقی سه کوچه محل خانه و زندگی میرزه عل اهبر بئ بوده است.
از داشلی بولاق تا کارخانه روغن کشی تا جئنغئ حیطی.
از سرگذشت آنها کسی خبر ندارد. مردم تنها یک حرف افسانه گون در سینه دارند.
میگویند میرزه عل اهبر بئ اون ایکی آتچیلارینان ایتگین گتدی گلمه دی / میرزا علی اکبر بیگ با دوازده اسب سوار مسلح اش به سفر رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند. همین.
به کدام سفر و کجا رفتند و برنگشتند معلوم نیست.
سلطانعلی بئ اوغلو مشد علی با آن طبع شوخ و مرموزی که داشت و هیچ کار و علاقه ی به انقلاب و شاه و خمینی نداشت ولی همیشه با انقلابی ها بود، نمی خواست سوژه خنده را از دست بدهد.
قیافه جدی به خود گرفت و رو به حسن اوغلی گفت : قارداش ! علی اوغلی دوز دییر دای.
قویون مملکت دوزلسین دای.
(بگذارید کار مملکت درست شود خب)
نه دیسوز ؟
(حرفتان چیست ؟)
نیه قویمئسوز باریشیخ اولا ؟
(چرا نمیگذارید آشتی شود ؟)
علی اوغلی امیدوار به صلح و صفا که حسن اوغلی کاخ آرزویش را ویران کرده بود، از شدت استرس، شوخ و مرموزی مشد علی از یادش گریخته بود.
علی اوغلی کمی تشجیع شد و با ناامیدی اضافه کرد :
نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا قویمور هآ پییی ...
(حسن اوغلی نمی گذارد بین شاه و مجتهدها آشتی شود نمی گذارد ...)
"نام های علی اوغلی و حسن اوغلی مجازی بودند"
✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
⭕️تعـداد شهـدای غـزه از ۴۰ هـزار نفـر گـذشت ...
🇵🇸وزارت بهداشت غزه : بیش از ۴۰ هزار نفر فلسطینی از ۷ اکتبر تاکنون به شهادت رسیدهاند که ۳۳ درصد از شهدا کودکان و ۱۸ درصد زنان بوده اند.
🅱 @BIJANDIHA
🇵🇸وزارت بهداشت غزه : بیش از ۴۰ هزار نفر فلسطینی از ۷ اکتبر تاکنون به شهادت رسیدهاند که ۳۳ درصد از شهدا کودکان و ۱۸ درصد زنان بوده اند.
🅱 @BIJANDIHA
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نماینده سراب نصیرپور : تعهد آقای پزشکیان ایجاب میکند در کابینه پیشنهادی تجدیدنظر کند ...
⭕️نماینده مردم شهرستان سراب در مخالفت با کلیات برنامه و خطمشی کابینه دولت چهاردهم :
♦️آیا کابینه پیشنهادی آقای پزشکیان تحقق وعده رئیس جمهور مبنی بر ایجاد تغییر مورد متوجه مردم را دارد؟
♦️آقای پزشکیان باید در ترکیب کابینه و توانایی افراد دقت بیشتری میکردند ...
🅱 @BIJANDIHA
⭕️نماینده مردم شهرستان سراب در مخالفت با کلیات برنامه و خطمشی کابینه دولت چهاردهم :
♦️آیا کابینه پیشنهادی آقای پزشکیان تحقق وعده رئیس جمهور مبنی بر ایجاد تغییر مورد متوجه مردم را دارد؟
♦️آقای پزشکیان باید در ترکیب کابینه و توانایی افراد دقت بیشتری میکردند ...
🅱 @BIJANDIHA
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥پـزشکیـان : مـن بلـد نیستـم زیـاد حـرف بـزنـم
♦️بلد نیستم حرف بزنم چیزهایی هم که باید از روی کاغذ بخوانم بدتر خراب میکنم ...
🅱 @BIJANDIHA
♦️بلد نیستم حرف بزنم چیزهایی هم که باید از روی کاغذ بخوانم بدتر خراب میکنم ...
🅱 @BIJANDIHA