༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ ﷽༻⃘⃕𑁍݊࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
گـزیـده ای از تـاریـخ روستـایمـان مهیـن و بیجنـد
📜 #قسمت_پنجم : " نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا ...! "
با اوج گرفتن جنبش انقلابی مردم در مهرماه سال تحصیلی ۵۸-۵۷ وارد دبیرستان پهلوی شدیم. در کلاسها بیشتر از درس و مشق سخن از خیزش مردم در سراسر کشور و سرانجام آن بود. بیشتر از همه خبر کشتار ارتش و ساواک شاه در میدان ژاله تهران که دو هفته مانده به بازگشایی مدارس روز ۱۷ شهریور ۵۷ رخ داده بود مورد بحث بود. در کلاس ما ده دوازده نفر هم کلاسی در دوران سه ساله راهنمایی بودیم و از دو سال مانده به ۵۷ مخالفتمان با رژیم شاه به تدریج بیشتر و علنیتر میشد.
این نبود جز تحت تاثیر فعالیت پیگیرانه دو نفر از دبیران علوم و ریاضی و حرفهوفن و برخی از زندانیهای سیاسی که در اطراف خانوادهها بودند. و البته تاثیر عمیق که از مسائل اجتماعی اقتصادی از جمله ستم ارباب و خان و ژاندارمری و فقر و محرومیت بوجود آمده بود و در اندیشه و رفتار ما بازتاب داشت.
این تاثیرات اجتماعی، سخن دبیران و آنچه در کتابها میخواندیم را استوار و پذیرفتنی میکرد. البته نفر سومی هم بود ولی مثل آن دو شجاع و پرکار نبود. دبیر علوم و ریاضی ما مثلا به من کتابی میداد و میگفت سه یا چهار روز بعد به فلانی بده و هیچ سوالی از او نپرس.
(بعدها فهمیدیم به دانش آموزانی که فکر میکرد و میدانست در خانواده آنها وابستگی به رژیم و ساواک وجود دارد هیچگاه کتاب نداد).
با این تاثیرات و تشویقها شمار زیادی از همکلاسیها کتابخوان شدیم و عضو کتابخانه المهدی بازار سراب نیز.
اولين کتابی که در سال دوم مقطع راهنمایی پول دادم و خریدم کتاب "ژندهپوشان بشر دوست" اثر رابرت ترسال از کتابفروشی زنده یاد محمد آقا محققی بود. او گفت پسرم بخوان، خوب بخوان.
او انسان بسیار روشن و البته باتجربه بود.
کتابهای کتابخانه المهدی دیگر جوابگوی نیازهای فکری ما نشد و از سال 57 مراجعه نکردیم.
به این ترتیب زمینههای فکری برای اقدام عملی در برابر رژیم شاه بین شماری از دانش آموزان بوجود آمده بود.
اشتباه نکنم بیشتر از یک ماه از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که اعتصابات سراسری در کشور و اعتصاب معلمان و دانش آموزان نیز در مبارزه با رژیم شاه شروع شد.
بعد از ظهر اولین روز اعتصاب که ساعت ۴ تعطیل شدیم، اکثریت دانش آموزان با شعارهای نه چندان مشخص و رادیکال اولین تظاهرات خیابانی را ترتیب دادند.
از دبیرستان خارج شدیم. بعد از چند ده متر حرکت به طرف مرکز شهر با سر و صدای زیاد مقابل سینما رسیدیم. حمله به سینما بدون داخل شدن آغاز شد. تمام شیشههای سینما پایین آورده شد. کسی زخمی نشد. معلوم نشد در یک لحظه آن همه سنگ برای کوبیدن به در و شیشههای سینما از کجا پیدا شد!
هنوز هم آثار برخورد سنگهای آن روز به نمای سینما وجود دارد و دیده میشود.
اولین اقدام انقلابی انجام شد. ادامه تظاهرات به سمت چهارراه بود.
در تقاطع خیابان اصلی و چارقچی بازاری حمله پاسبانهای باتوم به دست به دانش آموزان و شماری از مردمی که به آنان پیوسته بودند آغاز شد. چند نفر از پاسبانها فارس زبان بودند. بین آنها ترک زبان نبود.
تظاهرکنندگان با حمله پاسبانها سه قسمت شدند. دستهای به سمت اورتلی بازار و شماری به سمت چهارراه و دیگران عقب گرد!
حمله و گریز با شعارهای تند هم زمان شد.
من بین دستهای بودم که فرار به سمت بازار را در پیش گرفته بودند.
شعار "مرگ بر شاه" برای اولین بار در بازار سراب طنین انداز شد. شاید حمله پاسبانها خالق این شعار نسبتا زود هنگام شد.
بازار سراب بسیار خلوت بود. بازاریان به محض اطلاع از برپایی تظاهرات تعطیل کرده بودند و شماری از آنان به تظاهرات پیوسته بودند.
طنین "مرگ بر شاه" در امتداد و دالانهای بازار میپیچید. غرور جوانی هم اجازه نمیداد باتوم خوردگان صدای عجز و ناله داشته باشند.
کارمان شده بود تظاهرات، فوتبال و "دلی بازلیخ"(دیوانه بازی)، که در خون خیلی از سرابیها وجود دارد. جماعت دلیباز هیچ قصد توهین و مسخره کردن کسی را ندارند، فقط دنبال اسباب خنده هستند.
نام واقعی او معلوم نبود همه شولان می نامیدند. سوژه تفریح و خنده بود.
شولان حمله را به ده بیست نفر شروع میکرد و جنگ و گریز ساختگی مهیا میشد. فریادهای هوی شولان تا ته خیابان را در مینوردید و طنین انداز میشد. "ددووین بورجین ور شولان" شعار دیگرشان بود که از پدیدهی شولان عاریت گرفته بودند و کاربردی دوگانه داشت!
هیچ کس قصد آزار شولان را نداشت. شولان خودش این را بیشتر از دیگران میفهمید. شولان برای جدی کردن قضیه البته برای اهداف مادی!! گریه و زاری را شروع میکرد که فصل پر شدن جیبهایش فرا میرسید. کسانی که بیشتر از بقیه هوی شولان سر داده بودند پول بیشتری میدادند.
#ادامـه_دارد ... ✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─
گـزیـده ای از تـاریـخ روستـایمـان مهیـن و بیجنـد
📜 #قسمت_پنجم : " نجه بو حسن اوغلی قویمیاجاخ شاهینان موشتهیددر باریشا ...! "
با اوج گرفتن جنبش انقلابی مردم در مهرماه سال تحصیلی ۵۸-۵۷ وارد دبیرستان پهلوی شدیم. در کلاسها بیشتر از درس و مشق سخن از خیزش مردم در سراسر کشور و سرانجام آن بود. بیشتر از همه خبر کشتار ارتش و ساواک شاه در میدان ژاله تهران که دو هفته مانده به بازگشایی مدارس روز ۱۷ شهریور ۵۷ رخ داده بود مورد بحث بود. در کلاس ما ده دوازده نفر هم کلاسی در دوران سه ساله راهنمایی بودیم و از دو سال مانده به ۵۷ مخالفتمان با رژیم شاه به تدریج بیشتر و علنیتر میشد.
این نبود جز تحت تاثیر فعالیت پیگیرانه دو نفر از دبیران علوم و ریاضی و حرفهوفن و برخی از زندانیهای سیاسی که در اطراف خانوادهها بودند. و البته تاثیر عمیق که از مسائل اجتماعی اقتصادی از جمله ستم ارباب و خان و ژاندارمری و فقر و محرومیت بوجود آمده بود و در اندیشه و رفتار ما بازتاب داشت.
این تاثیرات اجتماعی، سخن دبیران و آنچه در کتابها میخواندیم را استوار و پذیرفتنی میکرد. البته نفر سومی هم بود ولی مثل آن دو شجاع و پرکار نبود. دبیر علوم و ریاضی ما مثلا به من کتابی میداد و میگفت سه یا چهار روز بعد به فلانی بده و هیچ سوالی از او نپرس.
(بعدها فهمیدیم به دانش آموزانی که فکر میکرد و میدانست در خانواده آنها وابستگی به رژیم و ساواک وجود دارد هیچگاه کتاب نداد).
با این تاثیرات و تشویقها شمار زیادی از همکلاسیها کتابخوان شدیم و عضو کتابخانه المهدی بازار سراب نیز.
اولين کتابی که در سال دوم مقطع راهنمایی پول دادم و خریدم کتاب "ژندهپوشان بشر دوست" اثر رابرت ترسال از کتابفروشی زنده یاد محمد آقا محققی بود. او گفت پسرم بخوان، خوب بخوان.
او انسان بسیار روشن و البته باتجربه بود.
کتابهای کتابخانه المهدی دیگر جوابگوی نیازهای فکری ما نشد و از سال 57 مراجعه نکردیم.
به این ترتیب زمینههای فکری برای اقدام عملی در برابر رژیم شاه بین شماری از دانش آموزان بوجود آمده بود.
اشتباه نکنم بیشتر از یک ماه از آغاز سال تحصیلی نگذشته بود که اعتصابات سراسری در کشور و اعتصاب معلمان و دانش آموزان نیز در مبارزه با رژیم شاه شروع شد.
بعد از ظهر اولین روز اعتصاب که ساعت ۴ تعطیل شدیم، اکثریت دانش آموزان با شعارهای نه چندان مشخص و رادیکال اولین تظاهرات خیابانی را ترتیب دادند.
از دبیرستان خارج شدیم. بعد از چند ده متر حرکت به طرف مرکز شهر با سر و صدای زیاد مقابل سینما رسیدیم. حمله به سینما بدون داخل شدن آغاز شد. تمام شیشههای سینما پایین آورده شد. کسی زخمی نشد. معلوم نشد در یک لحظه آن همه سنگ برای کوبیدن به در و شیشههای سینما از کجا پیدا شد!
هنوز هم آثار برخورد سنگهای آن روز به نمای سینما وجود دارد و دیده میشود.
اولین اقدام انقلابی انجام شد. ادامه تظاهرات به سمت چهارراه بود.
در تقاطع خیابان اصلی و چارقچی بازاری حمله پاسبانهای باتوم به دست به دانش آموزان و شماری از مردمی که به آنان پیوسته بودند آغاز شد. چند نفر از پاسبانها فارس زبان بودند. بین آنها ترک زبان نبود.
تظاهرکنندگان با حمله پاسبانها سه قسمت شدند. دستهای به سمت اورتلی بازار و شماری به سمت چهارراه و دیگران عقب گرد!
حمله و گریز با شعارهای تند هم زمان شد.
من بین دستهای بودم که فرار به سمت بازار را در پیش گرفته بودند.
شعار "مرگ بر شاه" برای اولین بار در بازار سراب طنین انداز شد. شاید حمله پاسبانها خالق این شعار نسبتا زود هنگام شد.
بازار سراب بسیار خلوت بود. بازاریان به محض اطلاع از برپایی تظاهرات تعطیل کرده بودند و شماری از آنان به تظاهرات پیوسته بودند.
طنین "مرگ بر شاه" در امتداد و دالانهای بازار میپیچید. غرور جوانی هم اجازه نمیداد باتوم خوردگان صدای عجز و ناله داشته باشند.
کارمان شده بود تظاهرات، فوتبال و "دلی بازلیخ"(دیوانه بازی)، که در خون خیلی از سرابیها وجود دارد. جماعت دلیباز هیچ قصد توهین و مسخره کردن کسی را ندارند، فقط دنبال اسباب خنده هستند.
نام واقعی او معلوم نبود همه شولان می نامیدند. سوژه تفریح و خنده بود.
شولان حمله را به ده بیست نفر شروع میکرد و جنگ و گریز ساختگی مهیا میشد. فریادهای هوی شولان تا ته خیابان را در مینوردید و طنین انداز میشد. "ددووین بورجین ور شولان" شعار دیگرشان بود که از پدیدهی شولان عاریت گرفته بودند و کاربردی دوگانه داشت!
هیچ کس قصد آزار شولان را نداشت. شولان خودش این را بیشتر از دیگران میفهمید. شولان برای جدی کردن قضیه البته برای اهداف مادی!! گریه و زاری را شروع میکرد که فصل پر شدن جیبهایش فرا میرسید. کسانی که بیشتر از بقیه هوی شولان سر داده بودند پول بیشتری میدادند.
#ادامـه_دارد ... ✍اسماعیل رافعی
༻⃘⃕⿻⃘꯭ⷷ༻⃘⃕ @BIJANDIHA 𑁍݊༅⊹━┅─