🌻🌻🌻🌻
گزیده قصیده بلند و زیبای صائب در مقام حضرت امام #علی_بن_موسی_الرضا (علیه السلام)
⬇️
این حریم کیست کز جوش ملایک روز بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار؟
کیست یارب شمع این فانوس کز نظاره اش
آب می گردد به گرد دیده ها پروانهوار
این شبستان خوابگاه کیست کز موج صفا
دود شمعش می رباید دل چو زلف مشکبار؟
یارب! این خاک گرامی مغرب خورشید کیست؟
کز فروغش می شود چشم ملایک اشکبار
کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش
می برد از چشم ها چون بوی پیراهن غبار
سرور دنیا و دین سلطان علی موسی الرضا
آن که دارد همچو دل در سینه عالم قرار
جدول بحر رسالت کز وجود فایضش
خاک پاک طوس شد از بحر رحمت مایهدار
آسمان از باغ قدرش غنچهٔ نیلوفری است
یک گل رعناست از گلزار او لیل و نهار
بوی گل در غنچه از خجلت حصاری گشته است
تا نسیم خلق او پیچیده در مغز بهار
تیغ او چون سربرآرد از نیام مشکفام
می شود صبح قیامت از دل شب آشکار
تیغ جوهردار او را گو به چشم خود ببین
آن که گوید برنمی خیزد نهنگ از چشمه سار
همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است
در رضای او رضای حضرت پروردگار
شکوهٔ غربت غریبان را ز خاطر بار بست
در غریبی تا اقامت کرد آن کوه وقار
زهر در انگور تا دادند او را دشمنان
ماند چشم تاک تا روز قیامت اشکبار
تاک را چون مار هر جا سبز شد سر می زنند
تا شد از انگور کام شکرینش زهربار
وه! چه گویم از صفای روضهٔ پرنور او
کز فروغش کور روشن میشود بیاختیار
می توان خواند از صفای کاشی دیوار او
عکس خط سرنوشت خلق را شبهای تار!
روضهٔ پر نور او را زینتی در کار نیست
پنجهٔ خورشید مستغنی است از نقش و نگار
همچو اوراق خزان بال ملایک ریخته است
هر کجا پا مینهی در روضه آن شهریار
می توان رفتن به آسانی به بال قدسیان
از حریم روضهٔ او تا به عرش کردگار
تا غبار آستانش جلوه گر شد، حوریان
از عبیر خلد افشانند زلف مشکبار
هر شب از گردون ز شوق سجدهٔ خاک درش
قدسیان ریزند چون برگ خزان از شاخسار
کشتی نوح است صندوقش که از طوفان غم
هر که در وی دست زد آمد سلامت بر کنار
با کمال بی نیازی مرقد زرین او
می کند با دام سیمین مرغ دلها را شکار
بس که قرآن در حریم او تلاوت می کنند
صفحهٔ بال ملایک می شود قرآن نگار
هر شبی صد بار از موج صفا در روضهاش
در غلط از صبح افتد زاهد شب زنده دار!
حسن خلقش دل نمیبخشید اگر زوار را
آب میشد از شکوهش زَهرهها بی اختیار
از صفای جبهٔ خدام او دلهای شب
می توان کردن تلاوت مصحف خط غبار
از سر گلدستهاش چون نخل ایمن تا سحر
بر خداجویان شود برق تجلی آشکار
از نوای عندلیبان سر گلدستهاش
قدسیان در وجد و حال آیند ازین نیلی حصار
داغ دارد چلچراغ او درخت طور را
این چنین نخلی ندارد یاد چشم روزگار
خضر تردستی که میراب زلال زندگی است
میکند سقایی این آستان را اختیار
می فتد در دست و پای خادمانش آفتاب
تا مگر چون عودسوز آنجا تواند یافت بار
هر که را چون مهر در پا خار راهش بشکند
سوزن عیسی برون آرد ز پایش نوک خار
آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج
فکر صائب چون تواند کرد فضلش را شمار؟
#صائب
#مدیحه
#امام_رضا
◼️ ◼️ ◼️
.....................................
@bagh_saeb 🌲🌲🌲
گزیده قصیده بلند و زیبای صائب در مقام حضرت امام #علی_بن_موسی_الرضا (علیه السلام)
⬇️
این حریم کیست کز جوش ملایک روز بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار؟
کیست یارب شمع این فانوس کز نظاره اش
آب می گردد به گرد دیده ها پروانهوار
این شبستان خوابگاه کیست کز موج صفا
دود شمعش می رباید دل چو زلف مشکبار؟
یارب! این خاک گرامی مغرب خورشید کیست؟
کز فروغش می شود چشم ملایک اشکبار
کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش
می برد از چشم ها چون بوی پیراهن غبار
سرور دنیا و دین سلطان علی موسی الرضا
آن که دارد همچو دل در سینه عالم قرار
جدول بحر رسالت کز وجود فایضش
خاک پاک طوس شد از بحر رحمت مایهدار
آسمان از باغ قدرش غنچهٔ نیلوفری است
یک گل رعناست از گلزار او لیل و نهار
بوی گل در غنچه از خجلت حصاری گشته است
تا نسیم خلق او پیچیده در مغز بهار
تیغ او چون سربرآرد از نیام مشکفام
می شود صبح قیامت از دل شب آشکار
تیغ جوهردار او را گو به چشم خود ببین
آن که گوید برنمی خیزد نهنگ از چشمه سار
همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است
در رضای او رضای حضرت پروردگار
شکوهٔ غربت غریبان را ز خاطر بار بست
در غریبی تا اقامت کرد آن کوه وقار
زهر در انگور تا دادند او را دشمنان
ماند چشم تاک تا روز قیامت اشکبار
تاک را چون مار هر جا سبز شد سر می زنند
تا شد از انگور کام شکرینش زهربار
وه! چه گویم از صفای روضهٔ پرنور او
کز فروغش کور روشن میشود بیاختیار
می توان خواند از صفای کاشی دیوار او
عکس خط سرنوشت خلق را شبهای تار!
روضهٔ پر نور او را زینتی در کار نیست
پنجهٔ خورشید مستغنی است از نقش و نگار
همچو اوراق خزان بال ملایک ریخته است
هر کجا پا مینهی در روضه آن شهریار
می توان رفتن به آسانی به بال قدسیان
از حریم روضهٔ او تا به عرش کردگار
تا غبار آستانش جلوه گر شد، حوریان
از عبیر خلد افشانند زلف مشکبار
هر شب از گردون ز شوق سجدهٔ خاک درش
قدسیان ریزند چون برگ خزان از شاخسار
کشتی نوح است صندوقش که از طوفان غم
هر که در وی دست زد آمد سلامت بر کنار
با کمال بی نیازی مرقد زرین او
می کند با دام سیمین مرغ دلها را شکار
بس که قرآن در حریم او تلاوت می کنند
صفحهٔ بال ملایک می شود قرآن نگار
هر شبی صد بار از موج صفا در روضهاش
در غلط از صبح افتد زاهد شب زنده دار!
حسن خلقش دل نمیبخشید اگر زوار را
آب میشد از شکوهش زَهرهها بی اختیار
از صفای جبهٔ خدام او دلهای شب
می توان کردن تلاوت مصحف خط غبار
از سر گلدستهاش چون نخل ایمن تا سحر
بر خداجویان شود برق تجلی آشکار
از نوای عندلیبان سر گلدستهاش
قدسیان در وجد و حال آیند ازین نیلی حصار
داغ دارد چلچراغ او درخت طور را
این چنین نخلی ندارد یاد چشم روزگار
خضر تردستی که میراب زلال زندگی است
میکند سقایی این آستان را اختیار
می فتد در دست و پای خادمانش آفتاب
تا مگر چون عودسوز آنجا تواند یافت بار
هر که را چون مهر در پا خار راهش بشکند
سوزن عیسی برون آرد ز پایش نوک خار
آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج
فکر صائب چون تواند کرد فضلش را شمار؟
#صائب
#مدیحه
#امام_رضا
◼️ ◼️ ◼️
.....................................
@bagh_saeb 🌲🌲🌲