باغ صائب
278 subscribers
1.1K photos
99 videos
52 files
477 links
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Download Telegram
#شعررتبه_ی_اول_کنگره_گوهری_ازمخزن_سرالهی
در سینه ام دوید غمی ناگهان چرا؟
اشکم چکید بر در این آستان چرا؟
ای آسمان ! بگو که در این تربت غریب
افتاده است تکّه ای از کهکشان چرا؟
بانوی زینبیّه ی نصف جهان ! بگو
معصومه در قم است و تو در اصفهان چرا؟
تو زینبی و راحت روح ابوالحسن !
در مشهد است جای تو در ارزَنان چرا؟
گیرم که آمدی تو به این شهر بی رضا
مهر سکوت را زده ای بر زبان چرا؟
گیرم فلک به آل علی بست راه را
آخر به این پرنده ی بی آشیان چرا؟
در حسرت رضا جگرت تکه تکه سوخت
رحمی اگر نکرد زمین ، آسمان چرا؟
ای نقش نقش چادر زهرا به چادرت
ماندی غریب گوشه ی نقش جهان چرا؟
بانو اگر جهان به مقام تو پی نبرد
حرفی نبود ، مردم نصف جهان چرا؟
هی رود می زند که زمانی نگه نداشت
زاینده رود حرمت این میهمان چرا؟
از هم گسیخت سلسله ی آل یا و سین
هر گوشه سوخت شمعی از آن کاروان چرا؟
از دود مان حضرت خورشید قرن هاست
گیرم نیامدند ، امام زمان چرا؟
این شهر با حضور تو معنا گرفته است
یعنی که بوی امّ ابیها گرفته است
زهرا ز پاره های تنش ارمغان گذاشت
زینب همان گلی است که در اصفهان گذاشت
آورد از مدینه به ایران ، یکی یکی
هر گوشه یک مسافر از آن کاروان گذاشت
از اصفهان و مشهد و شیراز تا به قم
هر جا برای گم شدگان یک نشان گذاشت
هر گوشه یک ستاره و یک ماه و آخرش
خورشید را برای خراسانیان گذاشت
دروازه ی مدینه ز مشهد شروع شد
تا ثامن الحجج قدمش را درآن گذاشت
می خواست تا که نصف جهان زینبی شوند
زهرا چه منّتی به سر اصفهان گذاشت
این شد که خاک نصف جهان سرمه خیز شد
این سرمه را به چشم تمام جهان گذاشت
اُخت الرّضا سلاله ی خورشید هفتمش
دردانه گوهری است که در " اَرزنان " گذاشت
ایران سر بلند ! برای نجات تو
تا روز حشر ، فاطمه پا در میان گذاشت
" کشفُ الخَبیّة "، قبر تو را آشکار کرد 1
پا روی آفتاب مگر می توان گذاشت؟
سبز آمدی و سبز گذشتی ، قدم به چشم
تقدیر اگر بهار تو را با خزان گذاشت
تنها زمین نصیب تو داغ رضا نکرد
این داغ را به سینه ی هفت آسمان گذاشت
چیزی برای عرض ارادت نداشتم
دنیا برای من که همین یک زبان گذاشت
عالم پر از زراری زهرای اطهر است
ایران من که خانه ی موسی بن جعفر است

1- کشف الخبیّة عن مقبرة الزینبیّة تألیف آقا میرزا محمد علی معلّم حبیب آبادی

#عباس_شاه_زیدی_خروش_اصفهانی
@yek_joreh_ghazal

@baghsaeb 🌲🌲🌲
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

نبضم به دست قافیه‌ای ناگهانی است
گاهی غزل شبیه جنون‌های آنی است

گاهی غزل روایت پیدای داغهاست
گاهی غزل حکایت دردی نهانی است

شاعر پیمبری است که بی جبرئیل هم
باورکنید روی زمین آسمانی است

شیرین‌تر از لب تو کتابی نخوانده‌ام
باقی تمام لقلقه‌های زبانی است

من فکر می‌کنم که بلندای گیسویت
تنها غزل _قصیدهٔ آخر زمانی است

ای روزگار پیر! کمی حق بده به من
تنها وسیله‌ای که ندارم جوانی است

آب حیات، مفتِ همانها که خورده‌اند!
ما قائلیم مرگ همان زندگانی است

در انزوای نصف جهان خاک می‌خورم
مانند آن کتاب که قدرش نهانی است

ای عشق! مانده‌ام که بگویم کجایی‌ام
بیهوده گفته‌اند: خروش، اصفهانی است!

#عباس_شاه_زیدی (خروش)

@bagh_saeb 🌲🌲🌲
🌲

از تمامی ، گوشه ی نصف جهان افتاده ایم
ما بهاریم و در آغوش خزان افتاده ایم

روزگار قدردانان سخن افسانه شد
از بد قسمت در این دور و زمان افتاده ایم

خلق گاه از اصل می افتند  و گاه از اسب و ما
نه از این افتاده ایم و نه از آن افتاده ایم

زودتر از ما سبکباران معنی می رسند
از گرانی آخر این کاروان  افتاده ایم

سر کشیدند از سبک مغزی چرا ؟ روشن نشد
ما که بر سرها شبیه سایبان افتاده ایم

یا غنی گفتیم و مفتون " غنی" بودیم ، اگر
گوشه ی کشمیر عزلت بی نشان افتاده ایم

این که در من می دمد هر روز مضمون های ناب
روح خاقانی است ، دنبال همان افتاده ایم

تابِ ما را ابر " مُدّ ظلّهٌ العالي " نداشت
بسکه چون باران ز چشم آسمان افتاده ایم

عیب ما این است در چشمان خیلی ها ، چرا؟
چون سخن روی زبان دیگران افتاده ایم

حال ما را از پل خواجو بپرس این روزها
از نفس چون #زنده_رود اصفهان افتادیم

نیست دست ما "خروش" این بیقراری های ما
مثل موج از این کران تا آن کران افتاده ایم

#عباس_شاه_زیدی
#خروش
#غزل
@yek_joreh_ghazal

🌲
https://tttttt.me/bagh_saeb