باغ صائب
278 subscribers
1.1K photos
99 videos
52 files
477 links
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Download Telegram
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂

علم و عملی که رو نهادند به من
دکان غروری نگشادند به من
چیزی از عاریت نیندوخته‌ام
دادند به من، آنچه ندادند به من

#جناب_بیدل
@atidpoetry

#روز_دانشجو

🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
https://tttttt.me/bagh_saeb
در احکامی جداگانه از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛

اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر منصوب شدند

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در احکامی جداگانه، اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر را منصوب کرد.


🆔@ibnaibna
در تمام عمر اگر یک روز عاشق بوده‌ای
از حساب زندگی روزِ شمار آسوده‌ای

#صائب
استاد بهمن رافعی بروجنی در گذشت.

همیشه خبر همین قدر کوتاه است اما ارزش همه‌ی این خبرهای کوتاه، یکسان نیست. هر آدمی مجموعه‌ای از رنج‌ها، هنرها، تجربه‌ها، آرزوها، انزواها، شادی‌ها و غم‌هاست. اما این‌که کدام مسیر و کدام اتفاق، یکی از این ابعاد این منشور پیچیده‌ای را که انسان نام دارد، پررنگ می‌کند، چیزی است که در فرآیند و برآیندی نامعلوم و همواره سوال‌برانگیز و پس از طی دشواری‌های گوناگونی که زندگی نام دارد، مشخص می‌شود. چه جمله‌ی تودرتویی نوشتم. نمی‌دانم. گاهی زندگی همین قدر پیچاپیچ می‌شود. از این جمله در نیامده میفتی در فعل جمله‌ای دیگر که نهادش را نمی‌دانی و نمی‌شناسی.
زندگی نه قصه است و نه شعر. زندگی انزوایی است با شکل‌های متنوع که هر کسی را به گونه‌ای منعکس می‌کند و در معرض قضاوت قرار می‌دهد.
هی می‌نویسم انزوا و هی یادم می‌افتد به بهمن رافعی و انزوای خودخواسته‌اش.
چندسال پیش در رادیو برنامه‌ای تهیه می‌کردم که در آن به گفتگو با شاعران هم‌استانی می‌پرداختیم. اما هیچ‌جور نتوانستم با بهمن رافعی ارتباط بگیرم. شماره تلفنی از زهره اخوان‌طاهری گرفتم اما انگار هیچ وقت کسی آن‌طرف خط نبود.
یأس، سوغات دوره‌های مختلف سیاسی و اجتماعی ایران است که در آثار هنرمندان به علت خلق‌و‌خوی حساسی که دارند نمود بیشتری یافته و اثرش را در زندگی‌شان بازتاب داده است. و آن‌طور که شنیده‌ام سیاست و زجرهای ناشی از آن، پیرمرد را در گوشه‌ای از اصفهان به آواز سکوت کشانیده بود؛ الله اعلم.

پارسال به لطف و درخواست ابراهیم اسماعیلی اراضی مطلبی درباره سمبولیسم اجتماعی در اشعار استاد رافعی نوشتم که در روزنامه‌ای هم چاپ شد. اما سمبل اصلی خود او بود؛ اعتراضی خاموش با صدایی که پژواکش را آنهایی که باید، شنیده‌اند و بعضی‌های دیگر هم که اگر دم گوششان دهل بکوبند باز کر هستند، هنوز به وزوز کردن‌های خودشان مشغولند.
گوشه‌گیری سمبولیستی او را می‌توانم مهم‌ترین علتی بدانم که شاید بسیاری حتی از اهالی ادبیات اسم او را نشنیده باشند هرچند شعرش را حفظ باشند. جفایی را که در حق شعر معروف او
« از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست
گر هم گله‌ای هست دگر حوصله‌ای نیست»
شد، شاید شما هم شنیده باشید و اگر نشنیده‌اید در مطالب همین صفحه می‌توانید بیابیدش.
بی‌هیاهو زیستن، را می‌توان از چندین بُعد واکاوی کرد. مزایایی دارد و معایبی. و پیرمرد نیز از این نکته مبرا نبود.
گاهی فکر می‌کنم زیستن در جغرافیایی کوهستانی و محصور، فرد را چنان نجیب بار می‌آورد که سااال‌ها سر در جیب مراقبت فرو می‌برد و عرصه را برای دیگران می‌هلد. قطعیتی در این قضیه نیست اما همواره به تأثیر جغرافیا بر روش و منش معتقد بوده‌ام.
و همین جغرافیاست که خود را در «سال‌های ابری» وامی‌نماید و مجموعه‌ای از فرهنگ عامه را در قالب شعر گویشی بروجنی، نمودار می‌کند.
شعر بهمن رافعی مثل هر شاعر دیگری، پستی و بلندی دارد اما اگر جای‌گیری در ذهن و حافظه‌ی مردم را یکی از عوامل موفقیت هر شاعری بدانیم بی‌شک بهمن رافعی بروجنی شاعر موفقی بوده است. ابیاتی از او در حافظه‌ی زمان خواهد ماند که نشان دهنده‌ی گستره‌ی نگرش او به عنوان هنرمندی کنش‌گر در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و انسانی است:

کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می‌ترسد
و حتی ذهن ماهی‌گیر از قلاب می‌ترسد

یا

در حسرت دیدار تو آواره‌ترینم
هرچند که تا منزل تو فاصله‌ای نیست

یا

اگر این ماهیان رنگی نبودند
در این تُنگِ به این تنگی نبودند!


بیست‌و دوم آذر هزاروچهارصد

کبری موسوی قهفرخی

@mousavighahfarokhi

https://tttttt.me/bagh_saeb
Forwarded from بهمن رافعی
شهپر شاه هوا ، اوج گرفت 

زاغ را دیده بر او مانده شگفت 

سوی بالا شد و بالاتر شد 

راست با مهر فلک ، همسر شد 

لحظه‎ یی چند بر این لوح کبود 

نقطه ‎یی بود و سپس هیچ نبود


جناب استاد بهمن رافعی بروجنی در گذشت.

در سوگ خسرو درویشان، نمی شود سخن گفت، تنها می توان سکوت کرد.
هماهنگ سکوت و سکون همیشگی که در بستر جان دریایی اش جاری بود...


@bahmanrafeii
Forwarded from بهمن رافعی
تسلیت 😞🖤
Forwarded from باغ صائب
🌲

ستاره‌ای قلم سرخ بر مدار کشید
ستاره ها همه گفتند: شاهکار کشید

تمام معنی پرواز نیست موج عبور
خوش آن پرنده که پر سوی بی‌حصار کشید

مسیح تاک مگر در بسیط خاک چه دید
که بی‌حضور خزان خویش را به دار کشید؟

چه جرم رفت که اجرام را فسون جهان
به رشته رشتهٔ زنجیری از مدار کشید؟

حضور خار مگر در حریم گل کم بود
که دور باغ، زمان سیم خار دار کشید؟

مگر که واهمه از خشم رود و دریا داشت
که دور خاک حصاری ز کوهسار کشید؟

چرا به پنجره ها پردهٔ سکوت آویخت؟
صفای آینه در پردهٔ غبار کشید

فریب بزمِ ولی‌نعمت بهار مخور
که باغ را به خزان داد و خود کنار کشید

چه آتشی به زمستان جان «بهمن» ریخت
که از دو چشمهٔ چشمش دو جویبار کشید؟


از مجموعه غزل " اگر این ماهیان رنگی نبودند "

#بهمن_رافعی_بروجنی

@bahmanrafeii

🌲
--------------------
@bagh_saeb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲

میلاد عیسی مسیح علیه السلام گرامی باد

فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا
وَ جَعَلَنی‏ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا
وَ بَرًّا بِوالِدَتی‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنی‏ جَبَّاراً شَقِیًّا
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا
آیات ۲۹ تا ۳۳ سوره مریم

صائب تبریزی:

غنچه چون عیسی به گفتار آماده است از مهد شاخ
گل چو مریم مهر خاموشی به لب بنهاده است

مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد
با لب گویا دل گویا نمی دارد کسی 

چه مطلب خوشتر از پاس نفس اهل بصیرت را
سخن را عیسی ما از لب مریم نمی گیرد

معنی از دعوی گفتار قلم را لب بست
عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد

تا نبندی ز سخن لب نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد

@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
🌲

خیال سروقدی امشبم در آغوش است
که دل ز لذت آن تا به حشر مدهوش است

کدام ترک به گلزار میرود کز بیم
زسایه گل و سنبل چمن زره پوش است

همیشه صاحب دولت لب از سخن بسته است
چراغ هر که فروزان تر است خاموش است

نظر به کوه بدخشان نیفکند از ناز
سبوی باده کسی را که زینت دوش است

زجوش لاله بدامان بیستون «باقر»!
هنوز خون شهیدان عشق در جوش است

باقر اصفهانی

@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
Forwarded from خاکستر ققنوس
ماييم كه ناله نخل بى‌حاصل ماست
صد خرمن تخم آرزو در گِل ماست
تاريكىِ شمع بزم ما از كه بُوَد؟
چون رشته ز آه ما و موم از دل ماست.
▫️▪️▫️▪️
در مجمر دل سوخته عودِ نفَسم
آفاقْ فرو گرفته دود نفسم
چون رشتۀ ظلمتى كه بر نور تند
بر صبح تنيده تار و پود نفسم.
▫️▪️▫️▪️
تا كى گردى سپهر! دولاب نه‌اى
دارى ز چه اضطراب، سيماب نه‌اى
دست از حركت بدار، جنبش تا چند
گهوارۀ كودكانِ همخواب نه‌اى.

#طالب_آملی

#من‌هم‌شمعی‌روشن‌خواهم‌کرد
#فراموش_نمی‌کنیم
#PS752

@Khakestare_ghoghnoos
Forwarded from تَزاحُمِ خیال (ڪ.شجیـراتے)
از هوا مرغان فارغبال روزی می‌خورند
در قفس هم رزق ما بی‌طالعان آماده نیست


#صائب‌تبریزی
عکس: پل کابلی اهواز و مرغان مهاجری که مهمان چند روزه این شهر هستن
Forwarded from جواد زهتاب
🔷

ایام اگر شبیه همیشه به کام نیست
دل بدمکن! که هیچ شبی مستدام نیست

گیرم یکی‌دوجرعه به بدمستی‌ات گذشت
این دور، هم به کام تو! اما مدام نیست

یارانِ نیمه‌کاره، رفیقانِ نیمه‌راه
حتی کسی به دشمنی‌اش هم تمام نیست

عشق است هرچه می‌رسد از دوستان، ولی
همواره عشق نیز علیه‌السلام نیست

گفتی که دوستی...  چه بگویم زیادتر؟
آن‌قدر اندک است که در یک کلام: نیست
!

(جوادزهتاب)



https://tttttt.me/Javad_Zehtab
🌲

#شعروشاعران
سبک اصفهانی-هندی

امینای رودسری

شاعر قرن یازدهم هجری و منشی میرزاصالح (برادرزاده ٔ اسکندربیک منشی) وزیر حاکم لاهیجان بود.
صاحب تذکرهٔ نصرآبادی می نویسد: غزلی که با ردیف «افتادگی» به اسم «امینای دقاق یزدی» بزبانها افتاده از «امینای رودسری» است :

خاکساری، طور و ما موسی، عصا، افتادگی
 وحی با خاموشی و معراج ما، افتادگی

 حاصل افتادگی از سرو پرسیدیم، گفت:
 ابتدا گردن فرازی، انتها، افتادگی

 کعبه از ما در گذشت از شوق استقبال ما
 حَبَّذا بی دست و پایی، مرحبا، افتادگی

 هر کجا گم گشت ره، گفتیم: یا آوارگی!
 هر کجا لغزید پا، گفتیم: یا افتادگی!

@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
✳️ کشور خورشید
🔷 آشنایی با افغانستان
🔻 سلسله برنامه‌های زندهٔ اینستاگرامی
🔹 محمدکاظم کاظمی و زینب بیات

🔻نشست ۲۱، پنج‌شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰
🔻 ساعت ۲۲ به وقت ایران
🔸 از اینستاگرام محمدکاظم کاظمی
instagram.com/mkazemkazemi

✳️ موضوع این نشست
🔻 پنجشیر و مفاخر آن

✳️ مهمان ویژهٔ این برنامه
🔻 نجیب بارور، شاعر

#کشور_خورشید
#پنجشیر
@mkazemkazemi
🌲

ابیاتی با مضمون قالی و نقش قالی در ابیات شاعران طرز تازه (سبک اصفهانی و هندی)

نزاکت آنقدر دارد که در وقت خرامیدن
توان از پشت پایش دید نقش روی قالی را

صائب

زبان بازی به شمع بی ادب بگذار در مجلس
به بزم حال چون آیی شمار نقش قالی کن

صائب

نسیم دامن او گر وزد گاه خرامیدن
سحر بی پرده گردد غنچه تصویر قالی را

بیدل

چه امکان است «بیدل» ! منعم از غفلت برون آید
هجوم خواب خرگوش است یکسر شیر قالی را

بیدل دهلوی

شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را
نمود رنگ و بو از پشم باشد شیر قالی را

حزین لاهیجی

ز راحت بیش بینند اهل خواری پایمالی را
بجز افتادگی تعبیر نبود خواب قالی را

جویای تبریزی

گل امید من تا کی به بزمش
شود پامال چون گل های قالی

سلیم تهرانی

لاله گون کرده رخ از شرم به رقص آمده است
عرقش نقش طراز گل قالی شده است

اسیر شهرستانی

آنچنان از نگهم سر ز حیا پیش افکند
که توان از گل قالی عرق شرم گرفت

واعظ قزوینی

نبیند پهلویم در خواب هم رویِ نهالی را
بخواباند تنم از ناتوانی خوابِ قالی را

میرزاحسن مالمیری

فراغتی به نيستان بوريا دارم...
مباد راه در اين بيشه شير قالی را

غنی کشمیری

تلاش کام ز آسودگان نمی‌آيد
به صيد پنجه‌زدن کار شير قالی نيست

آزاد بلگرامی

حصاری عافیت را نیست از افتادگی بهتر
نباشد بیمِ آسیب خزان گلهای قالی را

فطرت مشهدی

رگ گل کرده آن گلچهره هر تار نهالی را
از این اندیشه گلها داغ شد بر سینه قالی را

ریاضی لاهوری

ز مرد بوریا تا مرد مسند فرق بسیار است
تفاوتهاست از شیر نیستان شیر قالی را

میر محمد محسن تته

از عِلم های قالی اصلاح حال میکن
تا رمزهای حالی دانی ز نقش قالی

سیف فرغانی (شاعر سبک عراقی)

پریده رنگ تر از خاطرات عمر من اند
مگر خزان زده سیب و ترنج قالی را ؟

حسین منزوی (شاعر معاصر)

@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
Forwarded from بهمن رافعی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آواز خوانی استاد ملک مسعودی در مراسم چهلم استاد بهمن رافعی 🖤

@bahmanrafeii