🌲
#شعروشاعران
سبک اصفهانی-هندی
جمیله اصفهانی
تذکرهها زادگاه او را اصفهان ، هرات و یزد نوشتهاند. ولی تقیالدین اوحدی که معاصر و مصاحب او بود ، زادگاه او را اصفهان میداند و مینویسد: "الحق به غایت حرّافه ، فهیمه ، ظریفه است". جمیله در جوانی با خواجه حبیبالله ترکه زندگی مشترکی را آغاز کرد. پس از مرگ خواجه مدتها در اصفهان بود ، تا اینکه در زمان اکبرشاه به قصد سیر و سیاحت به هندوستان رفت و در این سفر به دربار اکبر شاه راه یافت و در آن دیار به ثروت رسید. سپس به اصفهان بازگشت و باسرمایهای که فراهم آورده بود به تجارت پرداخت و ظاهراً به عقد اسماعیل بن خواجه میرکخان درآمد. بعضی را نظر بر آن است که بعضی از اشعار خواجه افضل الدین حبیب الله ترکه متخلص به افضل، شوی اول او، از جمیله بوده است.
از وی تعدادی رباعی و غزل بجای مانده است.
اشعار زیر از اوست:
دیگر نه ز غم نه از جنون خواهم خفت
نه زین دل غلطیده به خون خواهم خفت
زین گونه كه بسته نرگست خواب مرا
در گور به حیرتم كه چون خواهم خفت
رندان بساط عشق دُرد آشامند
فارغ ز می لعل و رخ گلفامند
بی منّت بال طایر فردوسند
بیزحمت صیاد اسیر دامند
جز خار غم نرست زگلزار بخت ما
آن هم خلید در جگر لخت لخت ما
گذار آنقدرم در رکاب دولت خویش
که خویش را برقیبان نمایم و بروم
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
#شعروشاعران
سبک اصفهانی-هندی
جمیله اصفهانی
تذکرهها زادگاه او را اصفهان ، هرات و یزد نوشتهاند. ولی تقیالدین اوحدی که معاصر و مصاحب او بود ، زادگاه او را اصفهان میداند و مینویسد: "الحق به غایت حرّافه ، فهیمه ، ظریفه است". جمیله در جوانی با خواجه حبیبالله ترکه زندگی مشترکی را آغاز کرد. پس از مرگ خواجه مدتها در اصفهان بود ، تا اینکه در زمان اکبرشاه به قصد سیر و سیاحت به هندوستان رفت و در این سفر به دربار اکبر شاه راه یافت و در آن دیار به ثروت رسید. سپس به اصفهان بازگشت و باسرمایهای که فراهم آورده بود به تجارت پرداخت و ظاهراً به عقد اسماعیل بن خواجه میرکخان درآمد. بعضی را نظر بر آن است که بعضی از اشعار خواجه افضل الدین حبیب الله ترکه متخلص به افضل، شوی اول او، از جمیله بوده است.
از وی تعدادی رباعی و غزل بجای مانده است.
اشعار زیر از اوست:
دیگر نه ز غم نه از جنون خواهم خفت
نه زین دل غلطیده به خون خواهم خفت
زین گونه كه بسته نرگست خواب مرا
در گور به حیرتم كه چون خواهم خفت
رندان بساط عشق دُرد آشامند
فارغ ز می لعل و رخ گلفامند
بی منّت بال طایر فردوسند
بیزحمت صیاد اسیر دامند
جز خار غم نرست زگلزار بخت ما
آن هم خلید در جگر لخت لخت ما
گذار آنقدرم در رکاب دولت خویش
که خویش را برقیبان نمایم و بروم
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
🌲
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشتهایم
شعر: مولانا بیدل
خط: استاد ملک زاده
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشتهایم
شعر: مولانا بیدل
خط: استاد ملک زاده
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
Forwarded from برکهی کهن (حمید زارعیِ مرودشت)
هرچند به عدل، دینِ حق رهبر بود
جهدِ علما پیروِ حکمِ زر بود
سلطان هرگه که ریخت خونِ پدرش
گفتند: جهاد کردی، او کافر بود!
«بیدلِ دهلوی»
ـ @berkeye_kohan ـ
هرچند به عدل، دینِ حق رهبر بود
جهدِ علما پیروِ حکمِ زر بود
سلطان هرگه که ریخت خونِ پدرش
گفتند: جهاد کردی، او کافر بود!
«بیدلِ دهلوی»
ـ @berkeye_kohan ـ
Forwarded from کتابخانه اسلامی و تصوف
Forwarded from کتابخانه اسلامی و تصوف
دیوان واله اصفهانی،محمد کاظم.pdf
18.5 MB
Forwarded from کتابخانه اسلامی و تصوف
Forwarded from کتابخانه اسلامی و تصوف
دیوان واله اصفهانی.PDF
4.7 MB
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
علم و عملی که رو نهادند به من
دکان غروری نگشادند به من
چیزی از عاریت نیندوختهام
دادند به من، آنچه ندادند به من
#جناب_بیدل
@atidpoetry
#روز_دانشجو
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
https://tttttt.me/bagh_saeb
علم و عملی که رو نهادند به من
دکان غروری نگشادند به من
چیزی از عاریت نیندوختهام
دادند به من، آنچه ندادند به من
#جناب_بیدل
@atidpoetry
#روز_دانشجو
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
https://tttttt.me/bagh_saeb
Telegram
باغ صائب
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Forwarded from ایبنا (خبرگزاری کتاب ایران)
در احکامی جداگانه از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛
اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر منصوب شدند
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در احکامی جداگانه، اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر را منصوب کرد.
🆔@ibnaibna
اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر منصوب شدند
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در احکامی جداگانه، اعضای هیات علمی شانزدهمین جشنواره بینالمللی شعر فجر را منصوب کرد.
🆔@ibnaibna
Forwarded from کاغذِ آتشزده
استاد بهمن رافعی بروجنی در گذشت.
همیشه خبر همین قدر کوتاه است اما ارزش همهی این خبرهای کوتاه، یکسان نیست. هر آدمی مجموعهای از رنجها، هنرها، تجربهها، آرزوها، انزواها، شادیها و غمهاست. اما اینکه کدام مسیر و کدام اتفاق، یکی از این ابعاد این منشور پیچیدهای را که انسان نام دارد، پررنگ میکند، چیزی است که در فرآیند و برآیندی نامعلوم و همواره سوالبرانگیز و پس از طی دشواریهای گوناگونی که زندگی نام دارد، مشخص میشود. چه جملهی تودرتویی نوشتم. نمیدانم. گاهی زندگی همین قدر پیچاپیچ میشود. از این جمله در نیامده میفتی در فعل جملهای دیگر که نهادش را نمیدانی و نمیشناسی.
زندگی نه قصه است و نه شعر. زندگی انزوایی است با شکلهای متنوع که هر کسی را به گونهای منعکس میکند و در معرض قضاوت قرار میدهد.
هی مینویسم انزوا و هی یادم میافتد به بهمن رافعی و انزوای خودخواستهاش.
چندسال پیش در رادیو برنامهای تهیه میکردم که در آن به گفتگو با شاعران هماستانی میپرداختیم. اما هیچجور نتوانستم با بهمن رافعی ارتباط بگیرم. شماره تلفنی از زهره اخوانطاهری گرفتم اما انگار هیچ وقت کسی آنطرف خط نبود.
یأس، سوغات دورههای مختلف سیاسی و اجتماعی ایران است که در آثار هنرمندان به علت خلقوخوی حساسی که دارند نمود بیشتری یافته و اثرش را در زندگیشان بازتاب داده است. و آنطور که شنیدهام سیاست و زجرهای ناشی از آن، پیرمرد را در گوشهای از اصفهان به آواز سکوت کشانیده بود؛ الله اعلم.
پارسال به لطف و درخواست ابراهیم اسماعیلی اراضی مطلبی درباره سمبولیسم اجتماعی در اشعار استاد رافعی نوشتم که در روزنامهای هم چاپ شد. اما سمبل اصلی خود او بود؛ اعتراضی خاموش با صدایی که پژواکش را آنهایی که باید، شنیدهاند و بعضیهای دیگر هم که اگر دم گوششان دهل بکوبند باز کر هستند، هنوز به وزوز کردنهای خودشان مشغولند.
گوشهگیری سمبولیستی او را میتوانم مهمترین علتی بدانم که شاید بسیاری حتی از اهالی ادبیات اسم او را نشنیده باشند هرچند شعرش را حفظ باشند. جفایی را که در حق شعر معروف او
« از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست
گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست»
شد، شاید شما هم شنیده باشید و اگر نشنیدهاید در مطالب همین صفحه میتوانید بیابیدش.
بیهیاهو زیستن، را میتوان از چندین بُعد واکاوی کرد. مزایایی دارد و معایبی. و پیرمرد نیز از این نکته مبرا نبود.
گاهی فکر میکنم زیستن در جغرافیایی کوهستانی و محصور، فرد را چنان نجیب بار میآورد که سااالها سر در جیب مراقبت فرو میبرد و عرصه را برای دیگران میهلد. قطعیتی در این قضیه نیست اما همواره به تأثیر جغرافیا بر روش و منش معتقد بودهام.
و همین جغرافیاست که خود را در «سالهای ابری» وامینماید و مجموعهای از فرهنگ عامه را در قالب شعر گویشی بروجنی، نمودار میکند.
شعر بهمن رافعی مثل هر شاعر دیگری، پستی و بلندی دارد اما اگر جایگیری در ذهن و حافظهی مردم را یکی از عوامل موفقیت هر شاعری بدانیم بیشک بهمن رافعی بروجنی شاعر موفقی بوده است. ابیاتی از او در حافظهی زمان خواهد ماند که نشان دهندهی گسترهی نگرش او به عنوان هنرمندی کنشگر در عرصههای سیاسی، اجتماعی و انسانی است:
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد
یا
در حسرت دیدار تو آوارهترینم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نیست
یا
اگر این ماهیان رنگی نبودند
در این تُنگِ به این تنگی نبودند!
بیستو دوم آذر هزاروچهارصد
کبری موسوی قهفرخی
@mousavighahfarokhi
https://tttttt.me/bagh_saeb
همیشه خبر همین قدر کوتاه است اما ارزش همهی این خبرهای کوتاه، یکسان نیست. هر آدمی مجموعهای از رنجها، هنرها، تجربهها، آرزوها، انزواها، شادیها و غمهاست. اما اینکه کدام مسیر و کدام اتفاق، یکی از این ابعاد این منشور پیچیدهای را که انسان نام دارد، پررنگ میکند، چیزی است که در فرآیند و برآیندی نامعلوم و همواره سوالبرانگیز و پس از طی دشواریهای گوناگونی که زندگی نام دارد، مشخص میشود. چه جملهی تودرتویی نوشتم. نمیدانم. گاهی زندگی همین قدر پیچاپیچ میشود. از این جمله در نیامده میفتی در فعل جملهای دیگر که نهادش را نمیدانی و نمیشناسی.
زندگی نه قصه است و نه شعر. زندگی انزوایی است با شکلهای متنوع که هر کسی را به گونهای منعکس میکند و در معرض قضاوت قرار میدهد.
هی مینویسم انزوا و هی یادم میافتد به بهمن رافعی و انزوای خودخواستهاش.
چندسال پیش در رادیو برنامهای تهیه میکردم که در آن به گفتگو با شاعران هماستانی میپرداختیم. اما هیچجور نتوانستم با بهمن رافعی ارتباط بگیرم. شماره تلفنی از زهره اخوانطاهری گرفتم اما انگار هیچ وقت کسی آنطرف خط نبود.
یأس، سوغات دورههای مختلف سیاسی و اجتماعی ایران است که در آثار هنرمندان به علت خلقوخوی حساسی که دارند نمود بیشتری یافته و اثرش را در زندگیشان بازتاب داده است. و آنطور که شنیدهام سیاست و زجرهای ناشی از آن، پیرمرد را در گوشهای از اصفهان به آواز سکوت کشانیده بود؛ الله اعلم.
پارسال به لطف و درخواست ابراهیم اسماعیلی اراضی مطلبی درباره سمبولیسم اجتماعی در اشعار استاد رافعی نوشتم که در روزنامهای هم چاپ شد. اما سمبل اصلی خود او بود؛ اعتراضی خاموش با صدایی که پژواکش را آنهایی که باید، شنیدهاند و بعضیهای دیگر هم که اگر دم گوششان دهل بکوبند باز کر هستند، هنوز به وزوز کردنهای خودشان مشغولند.
گوشهگیری سمبولیستی او را میتوانم مهمترین علتی بدانم که شاید بسیاری حتی از اهالی ادبیات اسم او را نشنیده باشند هرچند شعرش را حفظ باشند. جفایی را که در حق شعر معروف او
« از دست عزیزان چه بگویم گلهای نیست
گر هم گلهای هست دگر حوصلهای نیست»
شد، شاید شما هم شنیده باشید و اگر نشنیدهاید در مطالب همین صفحه میتوانید بیابیدش.
بیهیاهو زیستن، را میتوان از چندین بُعد واکاوی کرد. مزایایی دارد و معایبی. و پیرمرد نیز از این نکته مبرا نبود.
گاهی فکر میکنم زیستن در جغرافیایی کوهستانی و محصور، فرد را چنان نجیب بار میآورد که سااالها سر در جیب مراقبت فرو میبرد و عرصه را برای دیگران میهلد. قطعیتی در این قضیه نیست اما همواره به تأثیر جغرافیا بر روش و منش معتقد بودهام.
و همین جغرافیاست که خود را در «سالهای ابری» وامینماید و مجموعهای از فرهنگ عامه را در قالب شعر گویشی بروجنی، نمودار میکند.
شعر بهمن رافعی مثل هر شاعر دیگری، پستی و بلندی دارد اما اگر جایگیری در ذهن و حافظهی مردم را یکی از عوامل موفقیت هر شاعری بدانیم بیشک بهمن رافعی بروجنی شاعر موفقی بوده است. ابیاتی از او در حافظهی زمان خواهد ماند که نشان دهندهی گسترهی نگرش او به عنوان هنرمندی کنشگر در عرصههای سیاسی، اجتماعی و انسانی است:
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب میترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد
یا
در حسرت دیدار تو آوارهترینم
هرچند که تا منزل تو فاصلهای نیست
یا
اگر این ماهیان رنگی نبودند
در این تُنگِ به این تنگی نبودند!
بیستو دوم آذر هزاروچهارصد
کبری موسوی قهفرخی
@mousavighahfarokhi
https://tttttt.me/bagh_saeb
Telegram
باغ صائب
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Forwarded from بهمن رافعی
شهپر شاه هوا ، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک ، همسر شد
لحظه یی چند بر این لوح کبود
نقطه یی بود و سپس هیچ نبود
جناب استاد بهمن رافعی بروجنی در گذشت.
در سوگ خسرو درویشان، نمی شود سخن گفت، تنها می توان سکوت کرد.
هماهنگ سکوت و سکون همیشگی که در بستر جان دریایی اش جاری بود...
@bahmanrafeii
زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلک ، همسر شد
لحظه یی چند بر این لوح کبود
نقطه یی بود و سپس هیچ نبود
جناب استاد بهمن رافعی بروجنی در گذشت.
در سوگ خسرو درویشان، نمی شود سخن گفت، تنها می توان سکوت کرد.
هماهنگ سکوت و سکون همیشگی که در بستر جان دریایی اش جاری بود...
@bahmanrafeii
به پیش آنکه ندارد #سوادِ عشق، سلیم!
کتاب لیلی و مجنون، رسالهی عربیست
#سلیم_تهرانی
@voque_hendi
🌲
---------------------------
https://tttttt.me/bagh_saeb
کتاب لیلی و مجنون، رسالهی عربیست
#سلیم_تهرانی
@voque_hendi
🌲
---------------------------
https://tttttt.me/bagh_saeb
Telegram
باغ صائب
کانال اختصاصی صائب شناسی، سبک هندی/ اصفهانی و شعر اصفهان
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
نشانی باغ صائب در تلگرام👇
Forwarded from باغ صائب
🌲
ستارهای قلم سرخ بر مدار کشید
ستاره ها همه گفتند: شاهکار کشید
تمام معنی پرواز نیست موج عبور
خوش آن پرنده که پر سوی بیحصار کشید
مسیح تاک مگر در بسیط خاک چه دید
که بیحضور خزان خویش را به دار کشید؟
چه جرم رفت که اجرام را فسون جهان
به رشته رشتهٔ زنجیری از مدار کشید؟
حضور خار مگر در حریم گل کم بود
که دور باغ، زمان سیم خار دار کشید؟
مگر که واهمه از خشم رود و دریا داشت
که دور خاک حصاری ز کوهسار کشید؟
چرا به پنجره ها پردهٔ سکوت آویخت؟
صفای آینه در پردهٔ غبار کشید
فریب بزمِ ولینعمت بهار مخور
که باغ را به خزان داد و خود کنار کشید
چه آتشی به زمستان جان «بهمن» ریخت
که از دو چشمهٔ چشمش دو جویبار کشید؟
از مجموعه غزل " اگر این ماهیان رنگی نبودند "
#بهمن_رافعی_بروجنی
@bahmanrafeii
🌲
--------------------
@bagh_saeb
ستارهای قلم سرخ بر مدار کشید
ستاره ها همه گفتند: شاهکار کشید
تمام معنی پرواز نیست موج عبور
خوش آن پرنده که پر سوی بیحصار کشید
مسیح تاک مگر در بسیط خاک چه دید
که بیحضور خزان خویش را به دار کشید؟
چه جرم رفت که اجرام را فسون جهان
به رشته رشتهٔ زنجیری از مدار کشید؟
حضور خار مگر در حریم گل کم بود
که دور باغ، زمان سیم خار دار کشید؟
مگر که واهمه از خشم رود و دریا داشت
که دور خاک حصاری ز کوهسار کشید؟
چرا به پنجره ها پردهٔ سکوت آویخت؟
صفای آینه در پردهٔ غبار کشید
فریب بزمِ ولینعمت بهار مخور
که باغ را به خزان داد و خود کنار کشید
چه آتشی به زمستان جان «بهمن» ریخت
که از دو چشمهٔ چشمش دو جویبار کشید؟
از مجموعه غزل " اگر این ماهیان رنگی نبودند "
#بهمن_رافعی_بروجنی
@bahmanrafeii
🌲
--------------------
@bagh_saeb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌲
میلاد عیسی مسیح علیه السلام گرامی باد
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا
وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا
وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا
آیات ۲۹ تا ۳۳ سوره مریم
صائب تبریزی:
غنچه چون عیسی به گفتار آماده است از مهد شاخ
گل چو مریم مهر خاموشی به لب بنهاده است
مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد
با لب گویا دل گویا نمی دارد کسی
چه مطلب خوشتر از پاس نفس اهل بصیرت را
سخن را عیسی ما از لب مریم نمی گیرد
معنی از دعوی گفتار قلم را لب بست
عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد
تا نبندی ز سخن لب نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
میلاد عیسی مسیح علیه السلام گرامی باد
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا
وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا
وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا
آیات ۲۹ تا ۳۳ سوره مریم
صائب تبریزی:
غنچه چون عیسی به گفتار آماده است از مهد شاخ
گل چو مریم مهر خاموشی به لب بنهاده است
مریم خاموش عیسی را به گفتار آورد
با لب گویا دل گویا نمی دارد کسی
چه مطلب خوشتر از پاس نفس اهل بصیرت را
سخن را عیسی ما از لب مریم نمی گیرد
معنی از دعوی گفتار قلم را لب بست
عیسی این مهر خموشی به لب مریم زد
تا نبندی ز سخن لب نشود دل گویا
نطق عیسی ثمر روزه مریم باشد
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
🌲
خیال سروقدی امشبم در آغوش است
که دل ز لذت آن تا به حشر مدهوش است
کدام ترک به گلزار میرود کز بیم
زسایه گل و سنبل چمن زره پوش است
همیشه صاحب دولت لب از سخن بسته است
چراغ هر که فروزان تر است خاموش است
نظر به کوه بدخشان نیفکند از ناز
سبوی باده کسی را که زینت دوش است
زجوش لاله بدامان بیستون «باقر»!
هنوز خون شهیدان عشق در جوش است
باقر اصفهانی
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
خیال سروقدی امشبم در آغوش است
که دل ز لذت آن تا به حشر مدهوش است
کدام ترک به گلزار میرود کز بیم
زسایه گل و سنبل چمن زره پوش است
همیشه صاحب دولت لب از سخن بسته است
چراغ هر که فروزان تر است خاموش است
نظر به کوه بدخشان نیفکند از ناز
سبوی باده کسی را که زینت دوش است
زجوش لاله بدامان بیستون «باقر»!
هنوز خون شهیدان عشق در جوش است
باقر اصفهانی
@bagh_saeb
---------------------
🌲🌲🌲
Forwarded from خاکستر ققنوس
ماييم كه ناله نخل بىحاصل ماست
صد خرمن تخم آرزو در گِل ماست
تاريكىِ شمع بزم ما از كه بُوَد؟
چون رشته ز آه ما و موم از دل ماست.
▫️▪️▫️▪️
در مجمر دل سوخته عودِ نفَسم
آفاقْ فرو گرفته دود نفسم
چون رشتۀ ظلمتى كه بر نور تند
بر صبح تنيده تار و پود نفسم.
▫️▪️▫️▪️
تا كى گردى سپهر! دولاب نهاى
دارى ز چه اضطراب، سيماب نهاى
دست از حركت بدار، جنبش تا چند
گهوارۀ كودكانِ همخواب نهاى.
#طالب_آملی
#منهمشمعیروشنخواهمکرد
#فراموش_نمیکنیم
#PS752
@Khakestare_ghoghnoos
صد خرمن تخم آرزو در گِل ماست
تاريكىِ شمع بزم ما از كه بُوَد؟
چون رشته ز آه ما و موم از دل ماست.
▫️▪️▫️▪️
در مجمر دل سوخته عودِ نفَسم
آفاقْ فرو گرفته دود نفسم
چون رشتۀ ظلمتى كه بر نور تند
بر صبح تنيده تار و پود نفسم.
▫️▪️▫️▪️
تا كى گردى سپهر! دولاب نهاى
دارى ز چه اضطراب، سيماب نهاى
دست از حركت بدار، جنبش تا چند
گهوارۀ كودكانِ همخواب نهاى.
#طالب_آملی
#منهمشمعیروشنخواهمکرد
#فراموش_نمیکنیم
#PS752
@Khakestare_ghoghnoos
Forwarded from تَزاحُمِ خیال (ڪ.شجیـراتے)
از هوا مرغان فارغبال روزی میخورند
در قفس هم رزق ما بیطالعان آماده نیست
#صائبتبریزی
عکس: پل کابلی اهواز و مرغان مهاجری که مهمان چند روزه این شهر هستن
در قفس هم رزق ما بیطالعان آماده نیست
#صائبتبریزی
عکس: پل کابلی اهواز و مرغان مهاجری که مهمان چند روزه این شهر هستن
Forwarded from جواد زهتاب
🔷
ایام اگر شبیه همیشه به کام نیست
دل بدمکن! که هیچ شبی مستدام نیست
گیرم یکیدوجرعه به بدمستیات گذشت
این دور، هم به کام تو! اما مدام نیست
یارانِ نیمهکاره، رفیقانِ نیمهراه
حتی کسی به دشمنیاش هم تمام نیست
عشق است هرچه میرسد از دوستان، ولی
همواره عشق نیز علیهالسلام نیست
گفتی که دوستی... چه بگویم زیادتر؟
آنقدر اندک است که در یک کلام: نیست!
(جوادزهتاب)
https://tttttt.me/Javad_Zehtab
ایام اگر شبیه همیشه به کام نیست
دل بدمکن! که هیچ شبی مستدام نیست
گیرم یکیدوجرعه به بدمستیات گذشت
این دور، هم به کام تو! اما مدام نیست
یارانِ نیمهکاره، رفیقانِ نیمهراه
حتی کسی به دشمنیاش هم تمام نیست
عشق است هرچه میرسد از دوستان، ولی
همواره عشق نیز علیهالسلام نیست
گفتی که دوستی... چه بگویم زیادتر؟
آنقدر اندک است که در یک کلام: نیست!
(جوادزهتاب)
https://tttttt.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر