@asheghanehaye_fatima
اين آخرين حرف منـست: "از عشق بيزارم"
ميخواهم از اول بگـويـم: "دوستت دارم
#یاسر_یسنا
اين آخرين حرف منـست: "از عشق بيزارم"
ميخواهم از اول بگـويـم: "دوستت دارم
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
تن میدهی به همین بختِ سوخته
مـیبـازمـت به تـنِ زخـمـی خودم
با افـتـخـار به یـک جـنـگِ بـاختـه
ای کاش در بـغـلـت دفن میشدم
#یاسر_یسنا
تن میدهی به همین بختِ سوخته
مـیبـازمـت به تـنِ زخـمـی خودم
با افـتـخـار به یـک جـنـگِ بـاختـه
ای کاش در بـغـلـت دفن میشدم
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
مـردي شبيه من درون توست زنـداني
در من زني تنها شبيه توست.. ميداني؟
با نفرتي که توي آغوش تو لم داده...
با نفرتي که در دهان شهـر افتاده
#یاسر_یسنا
مـردي شبيه من درون توست زنـداني
در من زني تنها شبيه توست.. ميداني؟
با نفرتي که توي آغوش تو لم داده...
با نفرتي که در دهان شهـر افتاده
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
بغلم کن! که من از خسته شدن خستهتـرم
که تو معنی تـب سـرد مـرا مـیفهمـی
دوووود شو دانهی دُردانهی اسفنـد، که تو
فـصل ماتـم زدهی زرد مـرا میفهمـی
درد من فاصله و این همه تنهایی نیست...
دردم اینست که... تو درد مـرا میفهمـی
که فـقط تو...
...که فـقط...
درد مرا میفهمــی؟؟؟!!
#یاسر_یسنا
بغلم کن! که من از خسته شدن خستهتـرم
که تو معنی تـب سـرد مـرا مـیفهمـی
دوووود شو دانهی دُردانهی اسفنـد، که تو
فـصل ماتـم زدهی زرد مـرا میفهمـی
درد من فاصله و این همه تنهایی نیست...
دردم اینست که... تو درد مـرا میفهمـی
که فـقط تو...
...که فـقط...
درد مرا میفهمــی؟؟؟!!
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
رو به من، روزنهای بسته شد از لبهایت
رو به تـو، پنـجرهای باز شد از دیـوارم
سهم تو جوهر پـس دادهی خودکارت بود
سهم من پـاکت خالی شدهی سیـگارم
نـنوشتی که بدانم که "به یادم هستی..."
سرفه کردم، که بفهمی که "تو را کم دارم"
جوهر و دوووود شدم، لای دوتا انـگشتت
لُختم از لختـِگی خون، وسط تختی که...
ریـختـی روی بدن لـرزگی هـر شب من
مـرد بـدبخت، کنـار زن ِ خوشبختی که...
بـغلم کن! که بخوابم که "بخوابم" یعنی:
مـردن ِ راحتـم از زنـدگی سختـی که...
قـرص خوابآورمو حل شدهام در کابوس
این همان حال خرابیست که هر شب دارم
دارم از "هرچه" به یاد "همه چی" میافتم
نگرانـم نشو! حسی است که اغلب دارم
مینویسم که حواسم به خودم پرت شود
اسم تو! اسم تو! وردیست که بر لب دارم
بـه هـدر رفتـگیام، از همهی ثانیهها
از همین خاطرههایی که خودت ساختهای
باز افتــادهام از فاصـلهها در یـادت...
که مـرا از سر آغـوش خـود انداختـهای
بـه هـوایت، نفـس جاده را مـیبـندم
شعر بودی که به هر قافیـهام باختـهای
دیگـر از دلخوشی خاطره هـم مـیترسم
که کسی نیست.. کسی نیست.. کسی پهلویم
آن ور ِ آیـنـه دنـبال چـه مـیگردم باز؟
در چـروکیـدن ِ بـغضـی وسط ابـرویـم
انتـظاری که مرا میکشد از آغوشت
صبر کن! حرف خودت را بهخودت میگویم!
بغلم کن! که من از خسته شدن خستهتـرم
که تو معنی تـب سـرد مـرا مـیفهمـی
دوووود شو دانهی دُردانهی اسفنـد، که تو
فـصل ماتـم زدهی زرد مـرا میفهمـی
درد من فاصله و این همه تنهایی نیست...
دردم اینست که تو... درد مـرا میفهمـی
که فـقط تو...
...که فـقط...
درد مرا میفهمــی؟
#یاسر_یسنا
رو به من، روزنهای بسته شد از لبهایت
رو به تـو، پنـجرهای باز شد از دیـوارم
سهم تو جوهر پـس دادهی خودکارت بود
سهم من پـاکت خالی شدهی سیـگارم
نـنوشتی که بدانم که "به یادم هستی..."
سرفه کردم، که بفهمی که "تو را کم دارم"
جوهر و دوووود شدم، لای دوتا انـگشتت
لُختم از لختـِگی خون، وسط تختی که...
ریـختـی روی بدن لـرزگی هـر شب من
مـرد بـدبخت، کنـار زن ِ خوشبختی که...
بـغلم کن! که بخوابم که "بخوابم" یعنی:
مـردن ِ راحتـم از زنـدگی سختـی که...
قـرص خوابآورمو حل شدهام در کابوس
این همان حال خرابیست که هر شب دارم
دارم از "هرچه" به یاد "همه چی" میافتم
نگرانـم نشو! حسی است که اغلب دارم
مینویسم که حواسم به خودم پرت شود
اسم تو! اسم تو! وردیست که بر لب دارم
بـه هـدر رفتـگیام، از همهی ثانیهها
از همین خاطرههایی که خودت ساختهای
باز افتــادهام از فاصـلهها در یـادت...
که مـرا از سر آغـوش خـود انداختـهای
بـه هـوایت، نفـس جاده را مـیبـندم
شعر بودی که به هر قافیـهام باختـهای
دیگـر از دلخوشی خاطره هـم مـیترسم
که کسی نیست.. کسی نیست.. کسی پهلویم
آن ور ِ آیـنـه دنـبال چـه مـیگردم باز؟
در چـروکیـدن ِ بـغضـی وسط ابـرویـم
انتـظاری که مرا میکشد از آغوشت
صبر کن! حرف خودت را بهخودت میگویم!
بغلم کن! که من از خسته شدن خستهتـرم
که تو معنی تـب سـرد مـرا مـیفهمـی
دوووود شو دانهی دُردانهی اسفنـد، که تو
فـصل ماتـم زدهی زرد مـرا میفهمـی
درد من فاصله و این همه تنهایی نیست...
دردم اینست که تو... درد مـرا میفهمـی
که فـقط تو...
...که فـقط...
درد مرا میفهمــی؟
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
...
تلخی صبح را به هم خوردم
توی فنجانِ چایِ شیرینم
اتفاقی چرا نمی افتد؟
کورسویی چرا نمی بینم
مثل شعرِ سپید بی وزنم
مثل بغض ِ سکوت، سنگینم
گریه کن تا بیافتم از چشمت
تا ته ِ قصه دردناک شود
بلکه با دستمالِ کاغذی ات
خاطراتِ گذشته پاک شود
گریه کن، گریه کن عزیز دلم
تا که غم، از غمت هلاک شود
تلخیِ صبح های بی من را
توی فنجان چای، شیرین کن
شوقِ آبی ترین لباست را
تن ِ این روزهای غمگین کن
زندگی را دوباره جشن بگیر
خانه را با سکوت تزئین کن
ساده بودم که ساده رد بشوى
رفتم از دست و رفتى از دستم
توی قاب سیاهِ آیینه
خنده ی گریه آوری هستم
باید از حالِ تو بهم بخورم
که به حسی که نیست دل بستم
منم و دستهای رو شده ام
من و یک مشتِ پوچ در پشتم
تازگی ها جهان خلاصه شده
توی خودکار... لای انگشتم
زنده بودن ادامه دارد با
حس ِ خوبی که در خودم کشتم
یک نفر آمد و نوشت "هنوز" !
یادم انداخت زندگی خوب است
من هنوز از ادامه می ترسم
آه! ترسو همیشه مغلوب است
اولِ قصه بود و فهمیدم
آخر قصه باز آشوب است...
ـ
ـ
| #یاسر_یسنا|
...
تلخی صبح را به هم خوردم
توی فنجانِ چایِ شیرینم
اتفاقی چرا نمی افتد؟
کورسویی چرا نمی بینم
مثل شعرِ سپید بی وزنم
مثل بغض ِ سکوت، سنگینم
گریه کن تا بیافتم از چشمت
تا ته ِ قصه دردناک شود
بلکه با دستمالِ کاغذی ات
خاطراتِ گذشته پاک شود
گریه کن، گریه کن عزیز دلم
تا که غم، از غمت هلاک شود
تلخیِ صبح های بی من را
توی فنجان چای، شیرین کن
شوقِ آبی ترین لباست را
تن ِ این روزهای غمگین کن
زندگی را دوباره جشن بگیر
خانه را با سکوت تزئین کن
ساده بودم که ساده رد بشوى
رفتم از دست و رفتى از دستم
توی قاب سیاهِ آیینه
خنده ی گریه آوری هستم
باید از حالِ تو بهم بخورم
که به حسی که نیست دل بستم
منم و دستهای رو شده ام
من و یک مشتِ پوچ در پشتم
تازگی ها جهان خلاصه شده
توی خودکار... لای انگشتم
زنده بودن ادامه دارد با
حس ِ خوبی که در خودم کشتم
یک نفر آمد و نوشت "هنوز" !
یادم انداخت زندگی خوب است
من هنوز از ادامه می ترسم
آه! ترسو همیشه مغلوب است
اولِ قصه بود و فهمیدم
آخر قصه باز آشوب است...
ـ
ـ
| #یاسر_یسنا|
@asheghanehaye_fatima
ﻗـﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏﺁﻭﺭﻣﻮ ﺣﻞ ﺷﺪﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﻮﺱ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺧﺮﺍﺑﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ "ﻫﺮﭼﻪ " ﺑﻪ ﯾﺎﺩ " ﻫﻤﻪ ﭼﯽ " ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧـﻢ ﻧﺸﻮ ! ﺣﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺕ ﺷﻮﺩ
ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ! ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ! ﻭﺭﺩﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺭﻡ
#یاسر_یسنا
ﻗـﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏﺁﻭﺭﻣﻮ ﺣﻞ ﺷﺪﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﻮﺱ
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺧﺮﺍﺑﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ "ﻫﺮﭼﻪ " ﺑﻪ ﯾﺎﺩ " ﻫﻤﻪ ﭼﯽ " ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧـﻢ ﻧﺸﻮ ! ﺣﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺕ ﺷﻮﺩ
ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ! ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ! ﻭﺭﺩﯼﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺍﺭﻡ
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
در بین چیزهای اضافه
در من زنی ست گیج و کلافه
با نقشه ی فرار به کافه
تا بلکه بار ِ این همه غم را…
باید دوباره تر بنشینم
تا انتهای… نقطه بچینم
یا اینکه بشکنم و بریزم
با بغض ِ شعر، خون قلم را…
از سطرهای خالی دفتر
از شعرهای گریه درآور
از چیزهای خاطره انگیز
میخواهم انتقام خودم را…
از تو که واقعی و محالی
از تو که توی فکر و خیالی
یک اتفاق ِ روشنی اما
افتاده ای به روز ِ سیاهم
باید شبیه معجزه باشم
از زندگی و مرگ بپاشم
آنقدر از ادامه بترسم
تا بلکه انتقام ِ تو را هم…
از بالش و لحاف بگیرم
از عین و شین و قاف بگیرم
با جای خالی تو برقصم
از عکسهات بوسه بخواهم
ساکسیفون ِ فرشته ی صورم
ماهور ِ بزم جشن و سرورم
در دستگاه ِ خسته ی شورم
یک گوشه ی مجاز ندارم
تنهاتر از همیشه ی شهرم
با کوچه های خاطره قهرم
تنها، اگر خیال ِ تو باشد،
به هیچ کس نیاز ندارم
از این بهشت گمشده در غم
من را ببر به قعر جهنم
ابلیس عشق! وسوسه ام کن
اینبار اعتراض ندارم
بر باد رفته، بود و نبودم
خسته ست، خسته! کل وجودم
سیگار می کشم که خیالت
از ابرهای خانه ببارد
تو پنج نقطه توی سه حرفی
یک حس ِ داغ، در شب ِ برفی
شعری که توی بغض ِ صدایش
شهرام ِ شاد ِ شب پره دارد
با عشق، توی جنگ و گریزم
یک مشت چیز ِ ضد و نقیضم
از یاد میروی تو عزیزم
اما اگر دلم بگذارد…
تو.. تو… تو! اشتباه ِ بزرگی
تو! توبه توبه توبه ی گرگی
من نقطه نقطه نقطه ی ضعفم
یک جای این معادله لنگ است!
ترکیب یاس و دلخوشی ام کن
با دستهات خودکشی ام کن
لشکرکشی بکن به تن من
خون کن! که عشق صحنه ی جنگ است
در من زنی ست گیج و کلافه
کز کرده است گوشه ی کافه
پر می شود از آه، دهانش
وقتی دلم برای تو تنگ است
تا کی بگویم از دل ِ تنگم؟
با دشمنی که نیست بجنگم
از زندگی پُر است تفنگم
تا مرگ را نشانه بگیرم
من بغض گه گدار جنوبم
باران بی دلیل شمالم
سیلی شوم، به راه بیفتم؟
یا اینکه دانه دانه بگیرم؟
میپیچم از خودم به خیابان
در مغز سکته کرده ی تهران
باید که از ته ته قلبم
تصمیم عاقلانه بگیرم…
#یاسر_یسنا
در بین چیزهای اضافه
در من زنی ست گیج و کلافه
با نقشه ی فرار به کافه
تا بلکه بار ِ این همه غم را…
باید دوباره تر بنشینم
تا انتهای… نقطه بچینم
یا اینکه بشکنم و بریزم
با بغض ِ شعر، خون قلم را…
از سطرهای خالی دفتر
از شعرهای گریه درآور
از چیزهای خاطره انگیز
میخواهم انتقام خودم را…
از تو که واقعی و محالی
از تو که توی فکر و خیالی
یک اتفاق ِ روشنی اما
افتاده ای به روز ِ سیاهم
باید شبیه معجزه باشم
از زندگی و مرگ بپاشم
آنقدر از ادامه بترسم
تا بلکه انتقام ِ تو را هم…
از بالش و لحاف بگیرم
از عین و شین و قاف بگیرم
با جای خالی تو برقصم
از عکسهات بوسه بخواهم
ساکسیفون ِ فرشته ی صورم
ماهور ِ بزم جشن و سرورم
در دستگاه ِ خسته ی شورم
یک گوشه ی مجاز ندارم
تنهاتر از همیشه ی شهرم
با کوچه های خاطره قهرم
تنها، اگر خیال ِ تو باشد،
به هیچ کس نیاز ندارم
از این بهشت گمشده در غم
من را ببر به قعر جهنم
ابلیس عشق! وسوسه ام کن
اینبار اعتراض ندارم
بر باد رفته، بود و نبودم
خسته ست، خسته! کل وجودم
سیگار می کشم که خیالت
از ابرهای خانه ببارد
تو پنج نقطه توی سه حرفی
یک حس ِ داغ، در شب ِ برفی
شعری که توی بغض ِ صدایش
شهرام ِ شاد ِ شب پره دارد
با عشق، توی جنگ و گریزم
یک مشت چیز ِ ضد و نقیضم
از یاد میروی تو عزیزم
اما اگر دلم بگذارد…
تو.. تو… تو! اشتباه ِ بزرگی
تو! توبه توبه توبه ی گرگی
من نقطه نقطه نقطه ی ضعفم
یک جای این معادله لنگ است!
ترکیب یاس و دلخوشی ام کن
با دستهات خودکشی ام کن
لشکرکشی بکن به تن من
خون کن! که عشق صحنه ی جنگ است
در من زنی ست گیج و کلافه
کز کرده است گوشه ی کافه
پر می شود از آه، دهانش
وقتی دلم برای تو تنگ است
تا کی بگویم از دل ِ تنگم؟
با دشمنی که نیست بجنگم
از زندگی پُر است تفنگم
تا مرگ را نشانه بگیرم
من بغض گه گدار جنوبم
باران بی دلیل شمالم
سیلی شوم، به راه بیفتم؟
یا اینکه دانه دانه بگیرم؟
میپیچم از خودم به خیابان
در مغز سکته کرده ی تهران
باید که از ته ته قلبم
تصمیم عاقلانه بگیرم…
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
میتواند تمام دلخوشی ام
الکلِ چند درصدی باشد
عشق هم توی رخت خوابی در،
خانه های مجردی باشد
زندگی بعدِ تو عزیز دلم؛
می تواند به این بدی باشد
#یاسر_یسنا
میتواند تمام دلخوشی ام
الکلِ چند درصدی باشد
عشق هم توی رخت خوابی در،
خانه های مجردی باشد
زندگی بعدِ تو عزیز دلم؛
می تواند به این بدی باشد
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
قصه را از کجا شروع کنم؟
توی این حس ِ درهم و بر هم؟
از "یکی بود ِ" باورم که تویی
یا منی که "یکی نبود ِ" تو ام
قصه را از کجا شروع کنم؟
از خدای ندیده ی دهنی؟
از خودم که پرنده ی قفسم...
یا تو که گنبد کبود منی؟
تو بگو ای هزار و یک شب من
در کجای تنت طلوع کنم؟
من که هرگز به سر نمیرسم ات
از کجا قصه را شروع کنم؟
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
که به جاهای خواندنی برسد
رنگ شب را چگونه بنویسم؟
که به فردای روشنی برسد
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
که زبانش بدون غم باشد
زنی از جنس عشق هم جزو
شخصیتهای اصلی ام باشد
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
چندمین صفحه ام ورق خورده؟
به امید کدام معجزه اند
داستانهای قهرمان مُرده؟
قصه را در کجا تمام کنم؟
با کدام اتفاق ِ افتاده؟
تا که بالا بیاورم روی...
سالها عُقده ی فرو داده
قصه را در کجا تمام کنم؟
که از این ضربه بیشتر نخورم
نقطه را در کجاش بگذارم؟
که به قانون عشق بر نخورم!
نفرتم را چطور باید... که
حس ِ تعلیق قصه لق نزند؟
چه کنم تا زبان و انگشتت
صفحه های مرا ورق نزند؟
قصه را در کجا تمام کنم؟
به کدام عشق واقعی برسم؟
گره ها را چگونه باز کنم؟
که به پایان ِ ساده ای برسم
توی خطهای آخرم، تو بگو
با لغتهای خسته ام چه کنم؟
اگر این قصه هم تمام شود
با غرور شکسته ام چه کنم؟
قصه را در کجا...
همین جا که...
همه ی فصلهای من زردند
دسته دسته کلاغ در من هست
که به دنبال خانه میگردند...
#یاسر_یسنا
قصه را از کجا شروع کنم؟
توی این حس ِ درهم و بر هم؟
از "یکی بود ِ" باورم که تویی
یا منی که "یکی نبود ِ" تو ام
قصه را از کجا شروع کنم؟
از خدای ندیده ی دهنی؟
از خودم که پرنده ی قفسم...
یا تو که گنبد کبود منی؟
تو بگو ای هزار و یک شب من
در کجای تنت طلوع کنم؟
من که هرگز به سر نمیرسم ات
از کجا قصه را شروع کنم؟
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
که به جاهای خواندنی برسد
رنگ شب را چگونه بنویسم؟
که به فردای روشنی برسد
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
که زبانش بدون غم باشد
زنی از جنس عشق هم جزو
شخصیتهای اصلی ام باشد
قصه را تا کجا ادامه دهم؟
چندمین صفحه ام ورق خورده؟
به امید کدام معجزه اند
داستانهای قهرمان مُرده؟
قصه را در کجا تمام کنم؟
با کدام اتفاق ِ افتاده؟
تا که بالا بیاورم روی...
سالها عُقده ی فرو داده
قصه را در کجا تمام کنم؟
که از این ضربه بیشتر نخورم
نقطه را در کجاش بگذارم؟
که به قانون عشق بر نخورم!
نفرتم را چطور باید... که
حس ِ تعلیق قصه لق نزند؟
چه کنم تا زبان و انگشتت
صفحه های مرا ورق نزند؟
قصه را در کجا تمام کنم؟
به کدام عشق واقعی برسم؟
گره ها را چگونه باز کنم؟
که به پایان ِ ساده ای برسم
توی خطهای آخرم، تو بگو
با لغتهای خسته ام چه کنم؟
اگر این قصه هم تمام شود
با غرور شکسته ام چه کنم؟
قصه را در کجا...
همین جا که...
همه ی فصلهای من زردند
دسته دسته کلاغ در من هست
که به دنبال خانه میگردند...
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
برای آدم برفی، بهار آخر ِ خط بود
که سوز ِ مست ِ زمستان، گداز داشته باشد
اگر که معجزه مرگ است پس بیا و دعا کن
برای “مرگ” که عمر ِ دراز داشته باشد
دلم هنوز به دین ِ تو مومن است اگر چه
خدای مصنوعی ِ دست ساز داشته باشد
در آسمان ِ سفید ِ شبت دو ماه ِ سیاه است
برای اینکه به روز اعتراض داشته باشد
که باز شعر بگویم برای “عشق” که شاید
به واژه های قشنگم نیاز داشته باشد
کلاغ بودم و هرگز به خانه ات نرسیدم
که قصه های تو پایان ِ باز داشته باشد…
#یاسر_یسنا
برای آدم برفی، بهار آخر ِ خط بود
که سوز ِ مست ِ زمستان، گداز داشته باشد
اگر که معجزه مرگ است پس بیا و دعا کن
برای “مرگ” که عمر ِ دراز داشته باشد
دلم هنوز به دین ِ تو مومن است اگر چه
خدای مصنوعی ِ دست ساز داشته باشد
در آسمان ِ سفید ِ شبت دو ماه ِ سیاه است
برای اینکه به روز اعتراض داشته باشد
که باز شعر بگویم برای “عشق” که شاید
به واژه های قشنگم نیاز داشته باشد
کلاغ بودم و هرگز به خانه ات نرسیدم
که قصه های تو پایان ِ باز داشته باشد…
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
تلخی صبح را به هم خوردم
توی فنجانِ چایِ شیرینم
اتفاقی چرا نمیافتد؟
کورسویی چرا نمیبینم؟
مثل شعرِ سپید بیوزنم
مثل بغض ِ سکوت، سنگینم
گریه کن تا بیافتم از چشمت
تا ته ِ قصه دردناک شود
بلکه با دستمالِ کاغذیات
خاطراتِ گذشته پاک شود
گریه کن، گریه کن عزیز دلم
تا که غم، از غمت هلاک شود
تلخیِ صبحهای بی من را
توی فنجان چای، شیرین کن
شوقِ آبیترین لباست را
تن ِ این روزهای غمگین کن
زندگی را دوباره جشن بگیر
خانه را با سکوت تزئین کن
ساده بودم که ساده رد بشوى
رفتم از دست و رفتى از دستم
توی قاب سیاهِ آیینه
خندهی گریه آوری هستم
باید از حالِ تو بهم بخورم
که به حسی که نیست دل بستم
منم و دستهای رو شدهام
من و یک مشتِ پوچ در پشتم
تازگیها جهان خلاصه شده
توی خودکار... لای انگشتم
زنده بودن ادامه دارد با
حس ِ خوبی که در خودم کشتم
یک نفر آمد و نوشت "هنوز"
یادم انداخت زندگی خوب است
من هنوز از ادامه میترسم
آه! ترسو همیشه مغلوب است
اولِ قصه بود و فهمیدم
آخر قصه باز آشوب است...
#یاسر_یسنا
تلخی صبح را به هم خوردم
توی فنجانِ چایِ شیرینم
اتفاقی چرا نمیافتد؟
کورسویی چرا نمیبینم؟
مثل شعرِ سپید بیوزنم
مثل بغض ِ سکوت، سنگینم
گریه کن تا بیافتم از چشمت
تا ته ِ قصه دردناک شود
بلکه با دستمالِ کاغذیات
خاطراتِ گذشته پاک شود
گریه کن، گریه کن عزیز دلم
تا که غم، از غمت هلاک شود
تلخیِ صبحهای بی من را
توی فنجان چای، شیرین کن
شوقِ آبیترین لباست را
تن ِ این روزهای غمگین کن
زندگی را دوباره جشن بگیر
خانه را با سکوت تزئین کن
ساده بودم که ساده رد بشوى
رفتم از دست و رفتى از دستم
توی قاب سیاهِ آیینه
خندهی گریه آوری هستم
باید از حالِ تو بهم بخورم
که به حسی که نیست دل بستم
منم و دستهای رو شدهام
من و یک مشتِ پوچ در پشتم
تازگیها جهان خلاصه شده
توی خودکار... لای انگشتم
زنده بودن ادامه دارد با
حس ِ خوبی که در خودم کشتم
یک نفر آمد و نوشت "هنوز"
یادم انداخت زندگی خوب است
من هنوز از ادامه میترسم
آه! ترسو همیشه مغلوب است
اولِ قصه بود و فهمیدم
آخر قصه باز آشوب است...
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
دیـکتاتورم! و دور تـو دیوار میکشم
دیوار میکشم که تو برلین ِ من شوی
جنـگ جهـانی ِ بـدنـت را شرووووع کن
تا فتـح عاشقانـه و خـونیـن مـن شوی
یاد دو کـوهه در بـغلت زنـده میشود
از انـحنـای دامـنـهات تـا بـه ارتـفـاع
آمـادهی تجاوز ِ غـربیست، شرقِ من
تـبدیـل کن مـرا به لهستان بـی دفاع
از دشمن ِ عـزیز ِ قسم خـوردهات نترس
تنها،،، بـدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست مـیدهد آرایـشـت... مرا
با تـاکتـیـکِ وسـوسـهانـگیـز ِ تن به تن
بانـو تـو را به هـر چـه صلیـب شکسته است
بـگـذار کــودتـاچـی ِ مـــونـیـخ ِ تو شوم
نازی که چشم ِ بیشرفت میکند بس است
تا هیـتـلر ِ پـدر سگ ِ تـاریـخ ِ تـو شوم
در استـراتـژی ِ کـثـیـف ِ [نـبـرد مـن]
تو استـالیـنـگـرادِ نفسهام مـیشوی
من رایش ِ بیسیاستِ فاشیـستِ (S S) ام
تـو جـشـن ِ سرخ ِ کاخ کرملیـن ِ شوروی...
#یاسر_یسنا
#عزیز_روزهام🍀
دیـکتاتورم! و دور تـو دیوار میکشم
دیوار میکشم که تو برلین ِ من شوی
جنـگ جهـانی ِ بـدنـت را شرووووع کن
تا فتـح عاشقانـه و خـونیـن مـن شوی
یاد دو کـوهه در بـغلت زنـده میشود
از انـحنـای دامـنـهات تـا بـه ارتـفـاع
آمـادهی تجاوز ِ غـربیست، شرقِ من
تـبدیـل کن مـرا به لهستان بـی دفاع
از دشمن ِ عـزیز ِ قسم خـوردهات نترس
تنها،،، بـدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست مـیدهد آرایـشـت... مرا
با تـاکتـیـکِ وسـوسـهانـگیـز ِ تن به تن
بانـو تـو را به هـر چـه صلیـب شکسته است
بـگـذار کــودتـاچـی ِ مـــونـیـخ ِ تو شوم
نازی که چشم ِ بیشرفت میکند بس است
تا هیـتـلر ِ پـدر سگ ِ تـاریـخ ِ تـو شوم
در استـراتـژی ِ کـثـیـف ِ [نـبـرد مـن]
تو استـالیـنـگـرادِ نفسهام مـیشوی
من رایش ِ بیسیاستِ فاشیـستِ (S S) ام
تـو جـشـن ِ سرخ ِ کاخ کرملیـن ِ شوروی...
#یاسر_یسنا
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima
تو که مثل همیشه ای اما
از همین لحظه در گریزتری!
تو که مثل ترانه ممنوعی
کلمات ِ از عشق [چیز]تری
تو که از کافه هم شلوغتر و
تو که از قهوه هم غلیظ تری
رفته ای توی بهمن قرمز
که نمی افتی از لبم هرگز!
تو که انگشت ِ خیس بارانی
دست داری در آتش ِ غم من
خنکای بهشتی نفست
راه افتاده در جهنم من
لحظه در لحظه جای خالی تو
پر شده در تمام عالم من
شعر، تفریح ِ واقعا لوسی ست!
در دلم فحشهای ناموسی ست!
تیغ بودم که از تو دل ببرم
خون شدم تا که از تنت بجهم
یا که عشق دوباره ام باشی
یا به تنهایی تو تن بدهم؟
من که در سرزمین ِ متروک ِ
خاطراتت شبیه یک شبح ام
زندگی در ادامه ی همه چیز
انتخابی ست بین مرگ و گریز
توی دعوای عقل و احساسم
لشکر ِ شعر را به خط کردم
در شبیخون رخت خواب ولی
یک دل سیر گریه ات کردم
دشمنت بودم و پشیمانی
دوستم داری و غلط کردم
صلح کردیم و رو سفید شدیم
چون که از مرگ نا امید شدیم
چشمهایت دو جرعه از دریا
زیر تیغ ِ دو ابر ِ بارانیست
گونه هایت دو ساحل آرام
مژه هایت دو موج ِ طوفانیست
گله های نهنگ در راهند...
خودکشی با تو کار آسانیست!
بغض بودم که قورت میدادت!!!
و به این شکل رفتم از یادت...
#یاسر_یسنا
تو که مثل همیشه ای اما
از همین لحظه در گریزتری!
تو که مثل ترانه ممنوعی
کلمات ِ از عشق [چیز]تری
تو که از کافه هم شلوغتر و
تو که از قهوه هم غلیظ تری
رفته ای توی بهمن قرمز
که نمی افتی از لبم هرگز!
تو که انگشت ِ خیس بارانی
دست داری در آتش ِ غم من
خنکای بهشتی نفست
راه افتاده در جهنم من
لحظه در لحظه جای خالی تو
پر شده در تمام عالم من
شعر، تفریح ِ واقعا لوسی ست!
در دلم فحشهای ناموسی ست!
تیغ بودم که از تو دل ببرم
خون شدم تا که از تنت بجهم
یا که عشق دوباره ام باشی
یا به تنهایی تو تن بدهم؟
من که در سرزمین ِ متروک ِ
خاطراتت شبیه یک شبح ام
زندگی در ادامه ی همه چیز
انتخابی ست بین مرگ و گریز
توی دعوای عقل و احساسم
لشکر ِ شعر را به خط کردم
در شبیخون رخت خواب ولی
یک دل سیر گریه ات کردم
دشمنت بودم و پشیمانی
دوستم داری و غلط کردم
صلح کردیم و رو سفید شدیم
چون که از مرگ نا امید شدیم
چشمهایت دو جرعه از دریا
زیر تیغ ِ دو ابر ِ بارانیست
گونه هایت دو ساحل آرام
مژه هایت دو موج ِ طوفانیست
گله های نهنگ در راهند...
خودکشی با تو کار آسانیست!
بغض بودم که قورت میدادت!!!
و به این شکل رفتم از یادت...
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
دیکتاتورم...و دور تو دیوار می کشم
دیوار می کشم که تو برلین من شوی
جنگ جهانی بدنت را شرووووووع کن
تا فتح عاشقانه و خونین من شوی
یاد دو کوهه در بدنت زنده شود
از انحنای کمرت تا به ارتفاع
اماده ی تجاوز غربی ست،شرق من
تبدیل کن مرا به لهستان بی دفاع
از دشمن عزیز قسم خورده ات نترس
تنها...بدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست میدهد ارایشت...مرا
با تاکتیک وسوسه انگیز تن به تن
بانو تورا به هرچه صلیب شکسته است
بگذار کودتاچی مونیخ تو شوم
نازی که چشم بی شرفت میکند بس است
تا هیتلر پدر سگ تاریخ تو شوم
در استراتژی کثیف [نبرد من]
تو استالینگراد نفس هام می شوی
من رایش بی سیاست فاشیست (ss) ام
تو جشن سرخ کاخ کرملین شوروی..
#یاسر_یسنا
دیکتاتورم...و دور تو دیوار می کشم
دیوار می کشم که تو برلین من شوی
جنگ جهانی بدنت را شرووووووع کن
تا فتح عاشقانه و خونین من شوی
یاد دو کوهه در بدنت زنده شود
از انحنای کمرت تا به ارتفاع
اماده ی تجاوز غربی ست،شرق من
تبدیل کن مرا به لهستان بی دفاع
از دشمن عزیز قسم خورده ات نترس
تنها...بدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست میدهد ارایشت...مرا
با تاکتیک وسوسه انگیز تن به تن
بانو تورا به هرچه صلیب شکسته است
بگذار کودتاچی مونیخ تو شوم
نازی که چشم بی شرفت میکند بس است
تا هیتلر پدر سگ تاریخ تو شوم
در استراتژی کثیف [نبرد من]
تو استالینگراد نفس هام می شوی
من رایش بی سیاست فاشیست (ss) ام
تو جشن سرخ کاخ کرملین شوروی..
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
با اینکه مثل جادّه، طولانیام هنوز
در دستهای پنجره زندانیام هنوز
از آفتاب و صبـح سراغ مـرا نگیـر
من لحظهی غروبم و بارانیام هنوز
صدبار توبه کردهام و باز گشتهام
ماندهست ننگِ عشق به پیشانیام هنوز
یک زخم کهنهام به تن خاطرات، که
شاید برای خنده بِخارانیام هنوز
من را که در "همیشهی" از دست رفتهام
میخواهیام که از چه بترسانیام؟ "هنوز"؟!
سیـبم که از درختِ هوا پرت میشود
انگار قسمت است بچرخانیام هنوز
اصرار میکنم به گناهی که میکنم
با این که پاک غرق پشیمانیام هنوز
چیزی نمینویسم و بی واژهام، ولی
یک دردِ شاعرانهی پنهانیام هنوز...
#یاسر_یسنا
با اینکه مثل جادّه، طولانیام هنوز
در دستهای پنجره زندانیام هنوز
از آفتاب و صبـح سراغ مـرا نگیـر
من لحظهی غروبم و بارانیام هنوز
صدبار توبه کردهام و باز گشتهام
ماندهست ننگِ عشق به پیشانیام هنوز
یک زخم کهنهام به تن خاطرات، که
شاید برای خنده بِخارانیام هنوز
من را که در "همیشهی" از دست رفتهام
میخواهیام که از چه بترسانیام؟ "هنوز"؟!
سیـبم که از درختِ هوا پرت میشود
انگار قسمت است بچرخانیام هنوز
اصرار میکنم به گناهی که میکنم
با این که پاک غرق پشیمانیام هنوز
چیزی نمینویسم و بی واژهام، ولی
یک دردِ شاعرانهی پنهانیام هنوز...
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
با اینکه مثل جادّه، طولانیام هنوز
در دستهای پنجره زندانیام هنوز
از آفتاب و صبـح سراغ مـرا نگیـر
من لحظهی غروبم و بارانیام هنوز
صدبار توبه کردهام و باز گشتهام
ماندهست ننگِ عشق به پیشانیام هنوز
یک زخم کهنهام به تن خاطرات، که
شاید برای خنده بِخارانیام هنوز
من را که در "همیشهی" از دست رفتهام
میخواهیام که از چه بترسانیام؟ "هنوز"؟!
سیـبم که از درختِ هوا پرت میشود
انگار قسمت است بچرخانیام هنوز
اصرار میکنم به گناهی که میکنم
با این که پاک غرق پشیمانیام هنوز
چیزی نمینویسم و بی واژهام، ولی
یک دردِ شاعرانهی پنهانیام هنوز...
#یاسر_یسنا
با اینکه مثل جادّه، طولانیام هنوز
در دستهای پنجره زندانیام هنوز
از آفتاب و صبـح سراغ مـرا نگیـر
من لحظهی غروبم و بارانیام هنوز
صدبار توبه کردهام و باز گشتهام
ماندهست ننگِ عشق به پیشانیام هنوز
یک زخم کهنهام به تن خاطرات، که
شاید برای خنده بِخارانیام هنوز
من را که در "همیشهی" از دست رفتهام
میخواهیام که از چه بترسانیام؟ "هنوز"؟!
سیـبم که از درختِ هوا پرت میشود
انگار قسمت است بچرخانیام هنوز
اصرار میکنم به گناهی که میکنم
با این که پاک غرق پشیمانیام هنوز
چیزی نمینویسم و بی واژهام، ولی
یک دردِ شاعرانهی پنهانیام هنوز...
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
دیکتاتورم...و دور تو دیوار می کشم
دیوار می کشم که تو برلین من شوی
جنگ جهانی بدنت را شرووووووع کن
تا فتح عاشقانه و خونین من شوی
یاد دو کوهه در بدنت زنده شود
از انحنای کمرت تا به ارتفاع
اماده ی تجاوز غربی ست،شرق من
تبدیل کن مرا به لهستان بی دفاع
از دشمن عزیز قسم خورده ات نترس
تنها...بدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست میدهد ارایشت...مرا
با تاکتیک وسوسه انگیز تن به تن
بانو تورا به هرچه صلیب شکسته است
بگذار کودتاچی مونیخ تو شوم
نازی که چشم بی شرفت میکند بس است
تا هیتلر پدر سگ تاریخ تو شوم
در استراتژی کثیف [نبرد من]
تو استالینگراد نفس هام می شوی
من رایش بی سیاست فاشیست (ss) ام
تو جشن سرخ کاخ کرملین شوروی..
#یاسر_یسنا
دیکتاتورم...و دور تو دیوار می کشم
دیوار می کشم که تو برلین من شوی
جنگ جهانی بدنت را شرووووووع کن
تا فتح عاشقانه و خونین من شوی
یاد دو کوهه در بدنت زنده شود
از انحنای کمرت تا به ارتفاع
اماده ی تجاوز غربی ست،شرق من
تبدیل کن مرا به لهستان بی دفاع
از دشمن عزیز قسم خورده ات نترس
تنها...بدون متفقین حمله کن به من
دارد شکست میدهد ارایشت...مرا
با تاکتیک وسوسه انگیز تن به تن
بانو تورا به هرچه صلیب شکسته است
بگذار کودتاچی مونیخ تو شوم
نازی که چشم بی شرفت میکند بس است
تا هیتلر پدر سگ تاریخ تو شوم
در استراتژی کثیف [نبرد من]
تو استالینگراد نفس هام می شوی
من رایش بی سیاست فاشیست (ss) ام
تو جشن سرخ کاخ کرملین شوروی..
#یاسر_یسنا
عشق در حال منقرض شدن است!
زندگی خارج از مدار من است
یادگار کدام خاطره ای؟
گلِ بی سرزمینِ شیپوری
دامنِ بادخورده ی زحلی
دوری از دست مشتریت، ولی
چندماه مزخرفِ قمری؟؟
چندسال کثافتِ نوری؟
با غروری شکسته در سینه
به تو زل میزنم در آیینه
که بپرسی چرا ترک ترکی؟
که بگویم: از این همه دوری.......
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
زندگی خارج از مدار من است
یادگار کدام خاطره ای؟
گلِ بی سرزمینِ شیپوری
دامنِ بادخورده ی زحلی
دوری از دست مشتریت، ولی
چندماه مزخرفِ قمری؟؟
چندسال کثافتِ نوری؟
با غروری شکسته در سینه
به تو زل میزنم در آیینه
که بپرسی چرا ترک ترکی؟
که بگویم: از این همه دوری.......
#یاسر_یسنا
@asheghanehaye_fatima
از همین جای شعر میگیری
مثل دردی چهار پاره،مرا
یاد ِ اندوه ِ ماه می افتی
از شب ِ سرد ِ بی ستاره مرا
تو تمام مقدسات منی
وطن و عشق و مذهب و ناموس
بغلم کن مرا و محکم باش
مثل ایران ِ زیر سلطه ی روس
عطر اردیبهشت ِ شیرازی
بغض ِ زاینده رود ِ بی آبم
لشکر ِ سربلند تیموری
قلعه ی سرنگون ِ مینابم
گیج، مثل شراب ِ ارمنی ام
مبهمی! مثل فال ِ قهوه ی تُرک
برگ ِ کوبایی ام که دود شده
لای انگشت ِ وحشی نیویورک
سرکِشم! مثل باد و میخواهم
دامن ِ سبزه زار را بِکَنم
سوز ِ پاییز در نفس دارم
تا که نسل ِ بهار را بِکَنم
لخت ِ لختم شبیه آفریقا
خانه ام شهوت ِ تجاوز داشت
آلت ِ صلح، شکل کفتر بود!
در نوکش غنچه ی گل رز داشت
مثل دریاچه ی ارومیه ام
که دو تا دست ِ بی نمک دارد
که به صبح ِ سپید مظنون است
که به باران و باد شک دارد
شکل پاریس، خفته در وحشت
شکل قلب ِ دمشق، ویرانم
شکل بیروت، غرق ِ خون، اما
به همین شکل زنده میمانم
تو اگر خاک ِ دشمنم باشی
آرزویم فرار از وطنست
به تن ِ تو پناه آوردم
که تمام ِ مقدسات منست...
#یاسر_یسنا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
مثل دردی چهار پاره،مرا
یاد ِ اندوه ِ ماه می افتی
از شب ِ سرد ِ بی ستاره مرا
تو تمام مقدسات منی
وطن و عشق و مذهب و ناموس
بغلم کن مرا و محکم باش
مثل ایران ِ زیر سلطه ی روس
عطر اردیبهشت ِ شیرازی
بغض ِ زاینده رود ِ بی آبم
لشکر ِ سربلند تیموری
قلعه ی سرنگون ِ مینابم
گیج، مثل شراب ِ ارمنی ام
مبهمی! مثل فال ِ قهوه ی تُرک
برگ ِ کوبایی ام که دود شده
لای انگشت ِ وحشی نیویورک
سرکِشم! مثل باد و میخواهم
دامن ِ سبزه زار را بِکَنم
سوز ِ پاییز در نفس دارم
تا که نسل ِ بهار را بِکَنم
لخت ِ لختم شبیه آفریقا
خانه ام شهوت ِ تجاوز داشت
آلت ِ صلح، شکل کفتر بود!
در نوکش غنچه ی گل رز داشت
مثل دریاچه ی ارومیه ام
که دو تا دست ِ بی نمک دارد
که به صبح ِ سپید مظنون است
که به باران و باد شک دارد
شکل پاریس، خفته در وحشت
شکل قلب ِ دمشق، ویرانم
شکل بیروت، غرق ِ خون، اما
به همین شکل زنده میمانم
تو اگر خاک ِ دشمنم باشی
آرزویم فرار از وطنست
به تن ِ تو پناه آوردم
که تمام ِ مقدسات منست...
#یاسر_یسنا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima