@asheghanehaye_fatima
□چیزی تو را...
چیزی تو را برای من نجات میدهد و سالمترینِ سالهای من
چیزی نمیتواند برای تو بسازد و بفرستد
اما همین کنارِ تو وقتی خوابام و وقتی بیدار
وقتی مینویسم
کلمهیی را که جز تو کسی به من نداد
کلمهیی
که جز تو
هیچکس نخواست
و جز من تو را آنقدر کسی دوست نداشت و
جز برای عمرِ من
خداوند
تو را ندارد.
○●شاعر: #پرویز_اسلامپور | زادهی مردادماه ۱۳۲۲ در تهران – درگذشته بهمنماه ۱۳۹۱ در پاریس |
□چیزی تو را...
چیزی تو را برای من نجات میدهد و سالمترینِ سالهای من
چیزی نمیتواند برای تو بسازد و بفرستد
اما همین کنارِ تو وقتی خوابام و وقتی بیدار
وقتی مینویسم
کلمهیی را که جز تو کسی به من نداد
کلمهیی
که جز تو
هیچکس نخواست
و جز من تو را آنقدر کسی دوست نداشت و
جز برای عمرِ من
خداوند
تو را ندارد.
○●شاعر: #پرویز_اسلامپور | زادهی مردادماه ۱۳۲۲ در تهران – درگذشته بهمنماه ۱۳۹۱ در پاریس |
@asheghanehaye_fatima
درياچه را گفتي :
جاری شو
مرا که جز بر وسواسی پايدار نيستم
چگونه چون عروسکی
دلقک وار
به بستر خواهی برد ؟
#پرویز_اسلامپور
درياچه را گفتي :
جاری شو
مرا که جز بر وسواسی پايدار نيستم
چگونه چون عروسکی
دلقک وار
به بستر خواهی برد ؟
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
درد از جایی شروع می شود که برای کجای درد ردّ گرفته ای
عشق اگر این نبود که مرا بگیرد و به هوا پرتاب کند
تو کجایی که مرا نگرفته یی نه از ستاره یی نه از زمینی
بگذار برایت
این خاطره بماند
که هم مانده ام، هم همه ی تو
تو در دردی که شروع می شود که به جایی بردم
من و ستاره یی که تو
به عشق
از من دو چیز مانده
یکیش را که می دهم به تو
از من یک چیز مانده
بیا که
بگیری ش
و جز دو رگ ِ غبار
چه می ماند بر خار
روشن
تا آبی شب
روشن ِ ناتمام.
#پرویز_اسلامپور
درد از جایی شروع می شود که برای کجای درد ردّ گرفته ای
عشق اگر این نبود که مرا بگیرد و به هوا پرتاب کند
تو کجایی که مرا نگرفته یی نه از ستاره یی نه از زمینی
بگذار برایت
این خاطره بماند
که هم مانده ام، هم همه ی تو
تو در دردی که شروع می شود که به جایی بردم
من و ستاره یی که تو
به عشق
از من دو چیز مانده
یکیش را که می دهم به تو
از من یک چیز مانده
بیا که
بگیری ش
و جز دو رگ ِ غبار
چه می ماند بر خار
روشن
تا آبی شب
روشن ِ ناتمام.
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
به هر حال تو می بایست انتخاب می کردی
میان سبزه یی که می شکفت
و زرده یی که در میان ت بود
گل آخر را هم برای کسی می گذاشتی که از تو بیشتر شهامت داشت
تا ببویدش
تا در میان زهر منتشر در ساقه اش بیارمد
تو به هر حال باید عبرت می گرفتی
تا در میانِ یک سطح ساده ی دل
شراب را به آن تعارف کنی
که بیشتر مکث می کند
و نه آن که
بیشتر می نوشد
تکیه دارم به آنجایی که گفتی
می شود در شراب آب ریخت
آن تنگ سبز اینجا ترک برداشت
از بس به جای شراب
و یا حتا آب
پر شد از گفتنِ ما
و براستی که گفتن
آن تنگِ سبز را ترک انداخت
چرا که عادت کرده یی
راهت را نه از دلت بپرسی
و رد مار را در خاک ندیده گیری
این فتنه است در آنجا
که دلت می گوید بنشین
و تو همچنان می نشینی
که انگار
ننشسته یی
تو به خاب می روی
چرا که دیگر دلت
در این لحظه
راه خواب را به تو
تلقین می کند
بگذار جانور بترسد از تو
و تو از جانور بترسی
تا در بافتِ کسل
معنای هراس
معادل هوشیاری نباشد
بگذار همه اش بگوید
بدود و بمیرد
بگذار که آرایشی دقیق داشته باشد
پس وقتی می گوید آری
تعبیری نیکو خواهم داشت
از میوه های زرد
که وقتی پخته شوند
دلپذیرترند
و آنجا همه اش آنچه بود
که دویدن بود
و همه اش جانوری بود که هراسنده نبود هراسناک بود
و فریادی بود در پیِ سنگی
که بَرش مصریانِ قدیم می نوشتند
و خونی که در قدیم نوشته می شد
و اینک فقط و فقط هم نوشته می شود باز
و آنجا همه اش بیماریِ پوستی ی بیماریِ پوستی بود
که نشسته بود و آهنگ دار بود
آهنگِ مرگ را نمی گویم آهنگِ دستش را می گویم
که می انگاشت
میانِ دو لنگه ی در
همیشه شکسته می شود
#پرویز_اسلامپور
به هر حال تو می بایست انتخاب می کردی
میان سبزه یی که می شکفت
و زرده یی که در میان ت بود
گل آخر را هم برای کسی می گذاشتی که از تو بیشتر شهامت داشت
تا ببویدش
تا در میان زهر منتشر در ساقه اش بیارمد
تو به هر حال باید عبرت می گرفتی
تا در میانِ یک سطح ساده ی دل
شراب را به آن تعارف کنی
که بیشتر مکث می کند
و نه آن که
بیشتر می نوشد
تکیه دارم به آنجایی که گفتی
می شود در شراب آب ریخت
آن تنگ سبز اینجا ترک برداشت
از بس به جای شراب
و یا حتا آب
پر شد از گفتنِ ما
و براستی که گفتن
آن تنگِ سبز را ترک انداخت
چرا که عادت کرده یی
راهت را نه از دلت بپرسی
و رد مار را در خاک ندیده گیری
این فتنه است در آنجا
که دلت می گوید بنشین
و تو همچنان می نشینی
که انگار
ننشسته یی
تو به خاب می روی
چرا که دیگر دلت
در این لحظه
راه خواب را به تو
تلقین می کند
بگذار جانور بترسد از تو
و تو از جانور بترسی
تا در بافتِ کسل
معنای هراس
معادل هوشیاری نباشد
بگذار همه اش بگوید
بدود و بمیرد
بگذار که آرایشی دقیق داشته باشد
پس وقتی می گوید آری
تعبیری نیکو خواهم داشت
از میوه های زرد
که وقتی پخته شوند
دلپذیرترند
و آنجا همه اش آنچه بود
که دویدن بود
و همه اش جانوری بود که هراسنده نبود هراسناک بود
و فریادی بود در پیِ سنگی
که بَرش مصریانِ قدیم می نوشتند
و خونی که در قدیم نوشته می شد
و اینک فقط و فقط هم نوشته می شود باز
و آنجا همه اش بیماریِ پوستی ی بیماریِ پوستی بود
که نشسته بود و آهنگ دار بود
آهنگِ مرگ را نمی گویم آهنگِ دستش را می گویم
که می انگاشت
میانِ دو لنگه ی در
همیشه شکسته می شود
#پرویز_اسلامپور
هرگاه عشق آنچه میدهیست
یادگاریست که
به جهان هم میگذاری
هرگاه عشق چیزیست برای گرفتن
پلیست هم برای گذشتن
برای ما اما
عشق چیزیست
مثل بام خانهیی به آن
که تکیه میدهد
آسمان
مثل هر چیزی که به چیز دیگر
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
یادگاریست که
به جهان هم میگذاری
هرگاه عشق چیزیست برای گرفتن
پلیست هم برای گذشتن
برای ما اما
عشق چیزیست
مثل بام خانهیی به آن
که تکیه میدهد
آسمان
مثل هر چیزی که به چیز دیگر
#پرویز_اسلامپور
@asheghanehaye_fatima
امروز در باغ عجیب کنار خانهام، من علف کوچکی را برای آن که بوی تو را میداد بوسیدم. من تو را میبویم و کنار اشیای زیبایم میگذارم.
#پرویز_اسلامپور
از #نامهها
@asheghanehaye_fatima
#پرویز_اسلامپور
از #نامهها
@asheghanehaye_fatima
تو لحظههایی هستی از ساعتها، ساعتهایی هستی از روزها، روزهایی هستی از ماهها و ماههایی از سال. تو سالهایی از یک قرن هستی، یک قرن که در شبی از من میگذرد. وقتی به تو فکر میکنم در فکر تو تبدیل به طبیعت میشوم، طبیعتی ظالم که نمیگذارد آدمی طبیعی باشم. حالا در این دهکدهی کوچک شمال انگلیس، همهی چیزها بوی خاکستر میدهد. خاکسترهایی از خاطرههای من به جا مانده است. میدانی من تکههای بیشمار در جاهای مختلف گذشتهام. تکههایی که حالا خاکستر شده. در هرجایی من عاشق بودهام. در هر جایی حالا خاکستر عشقهای من هست. من در هرجایی شعرهایی نوشتهام. توی خانهی تو هم شعر نوشتهام پس توی خانهی تو هم من عاشق بودهام. عاشق تو بودهام. یکروزی من باید اینها را بگویم تا راحت شوم، تا شاید خودم هم خاکستر شوم.
#پرویز_اسلامپور
#نامه به #یدالله_رؤیایی
@asheghanehaye_fatima
#پرویز_اسلامپور
#نامه به #یدالله_رؤیایی
@asheghanehaye_fatima