@asheghanehaye_fatima
حال من با دیدن رویت چه #عالی می شود
آمدی امشب دلم حالی به حالی میشود
دوستم داری و من می دانم این را ، بازهم
" دوستم داری" من هر دم سوالی می شود
پاسخش را می شود از چشم هایت نیز خواند
پس چرا هر لحظه قلبم ازتو خالی می شود!
با تفـأل می تواند حالمـــــان بهتر شود
باز کن دیوان حافظ را چه فالی می شود
پاسخم را با شـــراب داغ #لب هایت بده
هر زمان که گونه هایم پرتقالی می شود
دکمـه پیراهنت را باز کن من تشنـــه ام
بی وجودت در وجودم خشکسالی می شود
روی قالی هم اگربا من بمانی تا سحـر
انقلاب دیگــری در نقش قالی میشود
بسترم با گرمی و هرم صدای شرجیات
مثل جنگلهای سرسبز شمالی میشود
بعد از آن تا صبحدم با دستهای مست تو
میوههای نورس من دستمالی میشود
می شود یک بار دیگر راه خود را گم کنی
اشتباهی بگذری از این حوالی ؟می شود؟
گفتم این #هفته ببینم روی ماهت را ولی
فرصتی پیدا نخواهد شد، مجالی می شود؟
#فرشته_خدابنده
#کتاب_غزلستان
حال من با دیدن رویت چه #عالی می شود
آمدی امشب دلم حالی به حالی میشود
دوستم داری و من می دانم این را ، بازهم
" دوستم داری" من هر دم سوالی می شود
پاسخش را می شود از چشم هایت نیز خواند
پس چرا هر لحظه قلبم ازتو خالی می شود!
با تفـأل می تواند حالمـــــان بهتر شود
باز کن دیوان حافظ را چه فالی می شود
پاسخم را با شـــراب داغ #لب هایت بده
هر زمان که گونه هایم پرتقالی می شود
دکمـه پیراهنت را باز کن من تشنـــه ام
بی وجودت در وجودم خشکسالی می شود
روی قالی هم اگربا من بمانی تا سحـر
انقلاب دیگــری در نقش قالی میشود
بسترم با گرمی و هرم صدای شرجیات
مثل جنگلهای سرسبز شمالی میشود
بعد از آن تا صبحدم با دستهای مست تو
میوههای نورس من دستمالی میشود
می شود یک بار دیگر راه خود را گم کنی
اشتباهی بگذری از این حوالی ؟می شود؟
گفتم این #هفته ببینم روی ماهت را ولی
فرصتی پیدا نخواهد شد، مجالی می شود؟
#فرشته_خدابنده
#کتاب_غزلستان
Forwarded from اتچ بات
.
شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلهگی
وقت خوبی که میشد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبهی من، جدول نیمه تموم
همه خونههاش سیاه، روی خونه جغد شوم
صفحهی کهنهی یادداشتهای من
گفت دوشنبه روز میلاد منه،
اما شعر تو میگه که چشم من،
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
غروب سهشنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامهی من
عصر چهارشنبهی من، عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من، فصل جون سختی ما
روز پنجشنبه اومد مثل سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازهای برام نداشت
هر چی بود پیشتر از اینها گفته بود
#شهیار_قنبری
#هفته_خاکستری
@asheghanehaye_fatima
شنبه روز بدی بود، روز بی حوصلهگی
وقت خوبی که میشد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبهی من، جدول نیمه تموم
همه خونههاش سیاه، روی خونه جغد شوم
صفحهی کهنهی یادداشتهای من
گفت دوشنبه روز میلاد منه،
اما شعر تو میگه که چشم من،
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
غروب سهشنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامهی من
عصر چهارشنبهی من، عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من، فصل جون سختی ما
روز پنجشنبه اومد مثل سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازهای برام نداشت
هر چی بود پیشتر از اینها گفته بود
#شهیار_قنبری
#هفته_خاکستری
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎