عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



شعر گفتن، بهانه میخواهد
چیزهایی شبیه دلتنگی
عکس، یا خاطرات زیر غبار
سوختن پا‌ به پای آهنگی ...

فکر کن من دوباره مستم مست
انفجارم مهیب کابوس است
زیر قدّاره قد علم کردن
شعله‌ای بر تمام فانوس است

من نماز غروب عاشق را
رو به چشمت دوباره خواهم خواند
کوچه‌های غریب تهران را
در پی‌ات سرخوشانه خواهم راند

کوچه‌ها و تن خیابان را
باید از استرس فرار کنم
شب آرام جیرجیرک را
تا کجا بی تو بیقرار کنم؟

شاید این بار هم بهانه‌ی من
قصه‌ی تلخ رفتنت باشد
شاید این بار آخر ِ این شعر
لحظه‌ی خوب ِ دیدنت باشد

شاید این بار مثل دفعه‌ی قبل
دیدنت بار ِ آخرم باشد
شاید این بار یک نفر جز تو
همه‌ی عشق و باورم باشد

شاید این بار دستهایت را
یک نفر تووی عکس می‌بوسد
شاید اینبار یک دلِ تنها
وسط گریه هاش می‌پوسد

شاید این بار یکنفر خود را
تا ته فکر خودکشی برده
بغض نشکسته‌ را فرو برده
و تمام گلوش جر خورده

شاید این بار هق هق خود را
یک نفر دود کرده با سیگار
شاید این بار هم دلش تنگ است
هیس چیزی نگو نپرس این بار




#هخا_هاشمی
تا حریم گرم ِ آغوش ِ تو تن‌پوش ِ من است
بیخودی دلواپس ِ سوز ِ زمستان نیستم

#هخا_هاشمی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
:
لبهام را به ساحت لبهات قفل کن
پیغمبرم ! رسالت من خون مکیدن است

#هخا_هاشمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




از یادها به خاطره پیوستن،از ابتدای رابطه امکان داشت
شکی که خنده‌های مرا دزدید در لابه‌لای موی تو جریان داشت

دلخوش به بوسه‌های خودم بودم،مومن به وعده‌های تو بی انصاف
قلبی که زیر پای تو پرپر شد روزی به دستهای تو ایمان داشت

من کوچه‌ای به پیکره‌ی شهرم، تو روح پرغرور خیابانی
یک پنجره به سینه‌ی این کوچه،سودای سی/نمای خیابان داشت!

در خواب‌ها کنار منی اما ، واقعیتت کنار یکی دیگر
کابوس‌های عالم بیداری ایکاش کاش کاش که پایان داشت

داری برام فاجعه میبافی،دارم به پای یاد تو می‌افتم
تک سرفه‌های خونی مسلولم درمان نداشت درد فراوان داشت

دنیا قرارگاه جدایی‌هاست،حتا بهار در تب بی‌مهری‌ست
خردادترین حرارت لبهایت،دردی به حد سوز زمستان داشت

ای بادهای وحشی ِ پاییزی! وی تیغه‌های اَرّه‌ی نومیدی
سروی که عاشقانه تبر میخورد،افتاد ولی هنوز کمی جان داشت

#هخا_هاشمی
@asheghanehaye_fatima




لبت بی هیچ پروا دارد از انگور می‌گوید
مخدّر‌های چشمت از "تل و وافور" می‌گوید

لطافت از تن‌ات،از پوستت پیوسته میجوشد
و از تفسیر قرآن و بهشت و حور می‌گوید

دلت گنجینه‌ی مهر است،اما باز با این‌حال
هر از گاهی به قلب خسته دارد زور می‌گوید!

و موهایت اگر چه تیره چون شبهای تنهایی‌ست
حدیث تازه‌ای از زندگی ، از نور می‌گوید

صدای خنده‌هایت نُت به نُت، آرامش ِ محض‌است
که از پایان ِ دوران ِ نی و سنتور می‌گوید

در آغوشت بگیر این قاصدکهای مقفا را
که از ناگفته‌های عاشق ِ مغرور می‌گوید

کمی تعجیل کن ای عشق،دنیا رسم بد دارد
که اخبار جدایی را به ما ناجور می‌گوید




#هخا_هاشمی
@asheghanehaye_fatima



لبت بی هیچ پروا دارد از انگور می‌گوید
مخدّر‌های چشمت از "تل و وافور" می‌گوید

لطافت از تن‌ات،از پوستت پیوسته میجوشد
و از تفسیر قرآن و بهشت و حور می‌گوید

دلت گنجینه‌ی مهر است،اما باز با این‌حال
هر از گاهی به قلب خسته دارد زور می‌گوید!

و موهایت اگر چه تیره چون شبهای تنهایی‌ست
حدیث تازه‌ای از زندگی ، از نور می‌گوید

صدای خنده‌هایت نُت به نُت، آرامش ِ محض‌است
که از پایان ِ دوران ِ نی و سنتور می‌گوید

در آغوشت بگیر این قاصدکهای مقفا را
که از ناگفته‌های عاشق ِ مغرور می‌گوید

کمی تعجیل کن ای عشق،دنیا رسم بد دارد
که اخبار جدایی را به ما ناجور می‌گوید

#هخا_هاشمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیمه شب مست شوی،گریه کنی،خواهی دید
دست و سیگار ِ تو با چشم ِ ترت می‌سوزد


#هخا_هاشمی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



"عاشقانه"

بانو ! قرار ثانیه‌ها را به هم نریز
موهات را ببند و فضا را به هم نریز

بگذار در خیال خودم هی ببوسمت
رویای عاشقانه‌ی ما را به هم نریز

کمتر به فکر خط‌ ِ لب و چشم و سرمه باش
آرایش قشنگ خدا را به هم نریز

از کوچه‌ها که میگذری فکر خلق باش
اعصاب شیخ و شاه و گدا را به هم نریز

از شعر من بنوش و به رقص آی و مست شو
اما ردیف و وزن و هجا را به هم نریز

"امن یجیب" و "جاثیه" خواندم که آمدی
لطفن بمان و راز دعا را به هم نریز

میترسم این سکوت تو دیوانه‌ام کند
موهات را نبند و فضا را به هم بریز !




#هخا_هاشمی
@asheghanehaye_fatima



دلخوش به بوسه‌های خودم بودم،مومن به وعده‌های تو بی‌انصاف!

قلبی که زیر "پای" تو پرپر شد،روزی به "دستهای" تو ایمان داشت

#هخا_هاشمی
@asheghanehaye_fatima



تو از درد دلم چیزی نمیدانی رهایم کن بسوزانم جهان را
بدوز اینبار بر هم لب به لب آوردگاه ِ واژگان ناتوان را

نخواه اینگونه در پسمانده‌‌ی چرکین این ناسرزمین در خود بپیچم
امیدی نیست در من پس بزن خاکستری کن چهره‌ی زرد زمان را

تو از نااهلی ِ دنیا فراوان شکوه‌ها داری و من از نارفیقان
تو میخواهی ببینی روی شادی را و من پاشیدن هفت آسمان را

همه بازندگان ِ بی‌خیال ِ این قمار زندگی هستیم بی‌ هم!
تو هم میبازی آخر مثل من در بهمنی غمگین،بهار عمر جان را

زمان تابیده دور گردنت همچون طناب دار و می‌کوبد زمینت
در این اندک دم ِ دنیا، شراب از من برادر جان بیاور استکان را

نگاه از تو گناه از من ، دم ِ تیغ از تو خون از من پریشانم هراسان
کمک کن طاقتم طاقت بیارد کوه ِ درد ِ خسته‌ی آتشفشان را

تو از دردم چه میدانی که اینسان بی محابا قصد تکفیرم نمودی
وضویت را بگیر از خون من شرمنده کن آوای غمگین اذان را

تو دردت امر معروف است و نهی از منکر و دین و بهشت و حور و اُخری
ولی من سخت محتاجم و مشتاقم که دور از دین ببویم عطر نان را



#هخا_هاشمی
@asheghanehaye_fatima


شنیده‌ام که پر از گریه‌ای ، نمیباری
شبیه من تو هم از زندگی‌ت بیزاری

خیال پر زدنت هست و هست راه فرار
ولی به خاطره‌ی میله‌ها ، گرفتاری

شنیده‌ام به تو گفتند : [ آی دیوانه
چرا هنوز صبورانه دوستش داری؟ ]

به آن جماعت ِ مفلوک ِ عشق‌نادیده
صریح و ساده بگو: دوست دارمش آری

اگرچه زنده شدن جبر زندگی بوده‌ست
به دوست داشتن ِ او نبوده اجباری

که عشق، حاصل یک عمر خوشه‌چینی ماست
مباد خرمن ِ دل را به باد بسپاری !

شنیده‌ای که پس از تو به شعر چسبیدم
تو هم شبیه خود من ، به من بدهکاری ...


#هخا_هاشمی
‍ و تــو آن شعر محالی که هنـوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز تـــوأم
چشم بگشای و مرا باز صدا کن"ای عشق"

که من از لهجه ی چشمان تـو شاعر بشوم

و تــو را سطر به سطر . . .
و تــو را بیت به بیت . . .
و تــو را عشق به عشق . . .


شاید اینبار تـو را پیش تـو با مرگ خــود آغاز کنــم.

#هخا_هاشمی
@hashemi_raad

درود همراهان گرانقدر

شاهد هستیم که بسیاری از سایتهای غیر ادبی شعر شاعران را به نام های دیگران ثبت می کنند .
و قطعا علت این فاجعه ، عدم اشراف مدیر و گردانندگان سایتهای مورد نظر است . و اینکه هرشخص نابلدی به خود این اجازه را می دهد دست به کاری بزند که حتی الفبای آن را بلد نیست .

نمونه ای از این اتفاق در رابطه با سروده ی شاعر گرانقدر جناب #هخا_هاشمی است که در سایت #ویسگون بصورت اشتباهی به نام شاعر توانا ، زنده یاد #حمید_مصرق ثبت شده است . و از این موارد تخلف به تکرار در سایت #ویسگون انجام شده است .

لطفا برای اطمینان بیشتر به کانال شاعر مورد نظر ویا سایتهای معتبر رجوع کنید.

سروده ای که بعداز این پست به اشتراک میگذاریم متعلق به جناب #هخا_هاشمی است .

#مستندات_را_ببینید 👇👇👇👇👇👇👇


#شعارما_صیانت_از_نام_شاعران_است

لینک تشکل

https://tttttt.me/joinchat/AAAAAEBRnAkxEwWQk7QFlQ
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است
بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم

#هخا_هاشمی

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از فاصله‌ها خسته، محتاج به آغوشم!
باید تو بلد باشی بر سینه فشردن را
#هخا_هاشمی

@asheghanehaye_fatima
سرد ِ سردم امشب
چونکه از شعله‌ی خورشید نگاهت دورم
بی تو مقیاس ندارد غم تنهایی و دلتنگی و بی‌حوصلگی

زیر مهتاب شبانگاهی این شهر غریب
به کدامین کوچه
بروم تا که نشان از تو و یادت باشد ؟

کوله بارم که پر از دلتنگی‌ست
آنقَدَر پرشده ، سنگینی او
طاقتم را برده‌ست
هر دو پایم سست است
چشم‌هایم بی‌خاب
دستهایم خسته
سرد ِ سردم امشب . . .

دلم اما گرم است !
گرم ِ آن لحظه‌ی موعود
که تو را خواهم دید
و در آن لحظه‌ی موعود به آتشگه تاریخ
می‌سپارم همه غمهایم را

و در آغاز همان لحظه‌ی موعود
می‌نویسم بر در
بر در ِ خانه‌ی دل
که تو را یافته‌ام

قیمت یافتن‌ات
عمر ِ کوتاه ِ پر از حادثه بود

تو کجا میدانی آرزوهایم چیست؟!
آرزوهایم نه !

آرزویم یک چیز
وانکه در گرمی ِ آغوش تو بسپارم جان
با نگاه تو و با عطر ِ تن‌ات
بشوَم مست و به دنیا گویم :

با تو اکنون بدرود

با تو دنیا "بدرود"


#هخا_هاشمی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
سرد ِ سردم امشب
چونکه از شعله‌ی خورشید نگاهت دورم
بی تو مقیاس ندارد غم تنهایی و دلتنگی و بی‌حوصلگی

زیر مهتاب شبانگاهی این شهر غریب
به کدامین کوچه
بروم تا که نشان از تو و یادت باشد ؟

کوله بارم که پر از دلتنگی‌ست
آنقَدَر پرشده ، سنگینی او
طاقتم را برده‌ست
هر دو پایم سست است
چشم‌هایم  بی‌خاب
دستهایم خسته
سرد ِ سردم امشب . . .

دلم اما گرم است !
گرم ِ آن لحظه‌ی موعود
که تو را خواهم دید
و در آن لحظه‌ی موعود به آتشگه تاریخ
می‌سپارم همه غمهایم را

و در آغاز همان لحظه‌ی موعود
می‌نویسم بر در
بر در ِ خانه‌ی  دل
که تو را یافته‌ام

قیمت یافتن‌ات
عمر ِ کوتاه ِ پر از حادثه بود

تو کجا میدانی آرزوهایم چیست؟!
آرزوهایم  نه !

آرزویم یک چیز
وانکه در گرمی ِ آغوش تو بسپارم جان
با نگاه تو و با عطر ِ تن‌ات
بشوَم مست و به دنیا گویم :

با تو اکنون بدرود

با تو دنیا "بدرود"


#هخا_هاشمی


@asheghanehaye_fatima