@asheghanehaye_fatima
بر هر چهرهای
سایهی مژگان را میجویم.
تو را در داستانهای شرقی میجستام و
نیافتمات.
خیلی دیر پیدایات کردم، اینجا
در سرزمین خودم و در زمین خودم.
پیش تو میمانم
تا هر وقت که سکوتات به من بگوید:
لمسام نکن.
پیش تو میمانم
میدانم
موهایات شعلههای آتشاند و
هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند.
پیش سادهترین اعجاز میمانم
ماندگار میشوم
انگار مجبورم.
○●شاعر: #لوسیان_بلاگا
○●برگردان: #نفیسه_نوابپور
🔺«لوسیان بلاگا» (Lucian Blaga) شاعر، فیلسوف و نویسندهی اهل رومانی.
بر هر چهرهای
سایهی مژگان را میجویم.
تو را در داستانهای شرقی میجستام و
نیافتمات.
خیلی دیر پیدایات کردم، اینجا
در سرزمین خودم و در زمین خودم.
پیش تو میمانم
تا هر وقت که سکوتات به من بگوید:
لمسام نکن.
پیش تو میمانم
میدانم
موهایات شعلههای آتشاند و
هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند.
پیش سادهترین اعجاز میمانم
ماندگار میشوم
انگار مجبورم.
○●شاعر: #لوسیان_بلاگا
○●برگردان: #نفیسه_نوابپور
🔺«لوسیان بلاگا» (Lucian Blaga) شاعر، فیلسوف و نویسندهی اهل رومانی.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباییام را پایانی نیست
وقتی که در چشمان تو به خواب میروم
و هراس کودکانهام را از یاد میبرم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بیپروا دوستات دارم
و چه بینشان تو را گم میکنم
وقتی که دروغ میگویم
به زنی که در چشمهای من تو را جستوجو میکند
و مردی که هر روز از نام تو میپرسد.
●■شاعر: #فرناندو_پسوآ | Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ |
●■برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
وقتی که در چشمان تو به خواب میروم
و هراس کودکانهام را از یاد میبرم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بیپروا دوستات دارم
و چه بینشان تو را گم میکنم
وقتی که دروغ میگویم
به زنی که در چشمهای من تو را جستوجو میکند
و مردی که هر روز از نام تو میپرسد.
●■شاعر: #فرناندو_پسوآ | Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ |
●■برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
تو ساقهی علف
تو، گیاهی و در سر بذر بسیار داری
که بر حسب اتفاق در گلدانی جوانه زدی، بر بالکنی،
در حیرتام از تو و دلبستهام به حضورت.
وحشی
پر راز و رمز
از زمین بزرگی حکایت میکنی که تو را پروردهست
زمینی که بر آن شهرنشین شدهام
کتابهایم را بر قفسهها میچینم
و قدم بر خستگیهایش میگذارم
بر تاریخچهی کهناش.
اصل ما یکیست:
عطر شیرهی تو.
آن وقتی که بابل هنوز ساخته نشده بود
ما هم.
حتا پیشتر از آدم و حوا
هرچیزی ممکن است.
■●شاعر: #ماری_کلر_بانکوار | Marie-Claire Bancquart | فرانسه، ۲۰۱۹-۱۹۳۲ |
■●برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
تو، گیاهی و در سر بذر بسیار داری
که بر حسب اتفاق در گلدانی جوانه زدی، بر بالکنی،
در حیرتام از تو و دلبستهام به حضورت.
وحشی
پر راز و رمز
از زمین بزرگی حکایت میکنی که تو را پروردهست
زمینی که بر آن شهرنشین شدهام
کتابهایم را بر قفسهها میچینم
و قدم بر خستگیهایش میگذارم
بر تاریخچهی کهناش.
اصل ما یکیست:
عطر شیرهی تو.
آن وقتی که بابل هنوز ساخته نشده بود
ما هم.
حتا پیشتر از آدم و حوا
هرچیزی ممکن است.
■●شاعر: #ماری_کلر_بانکوار | Marie-Claire Bancquart | فرانسه، ۲۰۱۹-۱۹۳۲ |
■●برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
بر هر چهرهای
سایهی مژگان را میجویم.
تو را در داستانهای شرقی میجستام و
نیافتمات.
خیلی دیر پیدایات کردم، اینجا
در سرزمین خودم و در زمین خودم.
پیش تو میمانم
تا هر وقت که سکوتات به من بگوید:
لمسام نکن.
پیش تو میمانم
میدانم
موهایات شعلههای آتشاند و
هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند.
پیش سادهترین اعجاز میمانم
ماندگار میشوم
انگار مجبورم.
■●شاعر: #لوسیان_بلاگا
■●برگردان: #نفیسه_نوابپور
🔺«لوسیان بلاگا» (Lucian Blaga) شاعر، فیلسوف و نویسندهی اهل رومانی.
@asheghanehaye_fatima
سایهی مژگان را میجویم.
تو را در داستانهای شرقی میجستام و
نیافتمات.
خیلی دیر پیدایات کردم، اینجا
در سرزمین خودم و در زمین خودم.
پیش تو میمانم
تا هر وقت که سکوتات به من بگوید:
لمسام نکن.
پیش تو میمانم
میدانم
موهایات شعلههای آتشاند و
هیچ بادی آنها را خاموش نمیکند.
پیش سادهترین اعجاز میمانم
ماندگار میشوم
انگار مجبورم.
■●شاعر: #لوسیان_بلاگا
■●برگردان: #نفیسه_نوابپور
🔺«لوسیان بلاگا» (Lucian Blaga) شاعر، فیلسوف و نویسندهی اهل رومانی.
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباییام را پایانی نیست
وقتی که در چشمان تو به خواب میروم
و هراس کودکانهام را از یاد میبرم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بیپروا دوستات دارم
و چه بینشان تو را گم میکنم
وقتی که دروغ میگویم
به زنی که در چشمهای من تو را جستوجو میکند
و مردی که هر روز از نام تو میپرسد.
#فرناندو_پسوآ | Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
وقتی که در چشمان تو به خواب میروم
و هراس کودکانهام را از یاد میبرم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بیپروا دوستات دارم
و چه بینشان تو را گم میکنم
وقتی که دروغ میگویم
به زنی که در چشمهای من تو را جستوجو میکند
و مردی که هر روز از نام تو میپرسد.
#فرناندو_پسوآ | Fernando Pessoa | پرتغال،۱۸۸۸-۱۹۳۵ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
وقتی میمیرم
میخواهم که دستهای تو روی چشمهایم باشد:
روشنی و ساقهی گندمی دستهای عاشق تو را میخواهم
که یکبار دیگر طراوتشان را بر من ببارند
که صفای آنچه سرنوشت من را عوض کرد، حس کنم.
میخواهم که تو زندگی کنی، حالی که من در انتظار توام، در خواب،
برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد،
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم، همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها، همان جایی که باهم قدم زدیم.
برای هر آنچه عاشقاش هستم، ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو، گل دادنی میخواهم، بوتهی گل،
تا برسی به هر آنچه که عشق من میخواهد برای تو،
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو،
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام.
#پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
میخواهم که دستهای تو روی چشمهایم باشد:
روشنی و ساقهی گندمی دستهای عاشق تو را میخواهم
که یکبار دیگر طراوتشان را بر من ببارند
که صفای آنچه سرنوشت من را عوض کرد، حس کنم.
میخواهم که تو زندگی کنی، حالی که من در انتظار توام، در خواب،
برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد،
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم، همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها، همان جایی که باهم قدم زدیم.
برای هر آنچه عاشقاش هستم، ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو، گل دادنی میخواهم، بوتهی گل،
تا برسی به هر آنچه که عشق من میخواهد برای تو،
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو،
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام.
#پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
تو ساقهی علف
تو، گیاهی و در سر بذر بسیار داری
که بر حسب اتفاق در گلدانی جوانه زدی، بر بالکنی،
در حیرتام از تو و دلبستهام به حضورت.
وحشی
پر راز و رمز
از زمین بزرگی حکایت میکنی که تو را پروردهست
زمینی که بر آن شهرنشین شدهام
کتابهایم را بر قفسهها میچینم
و قدم بر خستگیهایش میگذارم
بر تاریخچهی کهناش.
اصل ما یکیست:
عطر شیرهی تو.
آن وقتی که بابل هنوز ساخته نشده بود
ما هم.
حتا پیشتر از آدم و حوا
هرچیزی ممکن است.
#ماری_کلر_بانکوار | Marie-Claire Bancquart | فرانسه، ۲۰۱۹-۱۹۳۲ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
تو، گیاهی و در سر بذر بسیار داری
که بر حسب اتفاق در گلدانی جوانه زدی، بر بالکنی،
در حیرتام از تو و دلبستهام به حضورت.
وحشی
پر راز و رمز
از زمین بزرگی حکایت میکنی که تو را پروردهست
زمینی که بر آن شهرنشین شدهام
کتابهایم را بر قفسهها میچینم
و قدم بر خستگیهایش میگذارم
بر تاریخچهی کهناش.
اصل ما یکیست:
عطر شیرهی تو.
آن وقتی که بابل هنوز ساخته نشده بود
ما هم.
حتا پیشتر از آدم و حوا
هرچیزی ممکن است.
#ماری_کلر_بانکوار | Marie-Claire Bancquart | فرانسه، ۲۰۱۹-۱۹۳۲ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
میخواهم که تو زندگی کنی،
در حالی که من در انتظار توام، در خواب،
برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد،
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم، همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها، همان جایی که باهم قدم زدیم.
برای هر آنچه عاشقاش هستم، ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو، گل دادن میخواهم، بوتهی گل،
تا برسی به هر آنچه که عشق من
میخواهد برای تو،
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو،
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام.
I want you to live while I wait for you, asleep,
I want for your ears to go on hearing the wind,
for you to smell the sea that we loved together
and for you to go on walking the sand where we walked.
I want for what I love to go on living
and as for you I loved you and sang you above everything,
for that, go on flowering, flowery one,
so that you reach all that my love orders for you,
so that my shadow passes through your hair,
so that they know by this the reason for my song.
#پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
میخواهم که تو زندگی کنی،
در حالی که من در انتظار توام، در خواب،
برای گوشهای تو گوش سپردن میخواهم به صدای باد،
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم، همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها، همان جایی که باهم قدم زدیم.
برای هر آنچه عاشقاش هستم، ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو، گل دادن میخواهم، بوتهی گل،
تا برسی به هر آنچه که عشق من
میخواهد برای تو،
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو،
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام.
I want you to live while I wait for you, asleep,
I want for your ears to go on hearing the wind,
for you to smell the sea that we loved together
and for you to go on walking the sand where we walked.
I want for what I love to go on living
and as for you I loved you and sang you above everything,
for that, go on flowering, flowery one,
so that you reach all that my love orders for you,
so that my shadow passes through your hair,
so that they know by this the reason for my song.
#پابلو_نرودا | "Pablo Neruda" | شیلی، ۱۹۷۳--۱۹۰۴ |
برگردان: #نفیسه_نوابپور
زیبای من!
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
میدانم، شب از چشمهای تو میآید
پنهانی به درهها میریزد
بر کوهها و دشتها میگسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است!
#لوسیان_بلاگا | Lucian Blaga | رومانی، ۱۹۶۱-۱۸۹۵ |
■برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
سیاه اگر چشم تو باشد
سرم که بر زانوان تو باشد
میدانم، شب از چشمهای تو میآید
پنهانی به درهها میریزد
بر کوهها و دشتها میگسترد
دریایی تاریک، زمین را در خود میپوشد.
سیاه اگر چشم تو باشد
روشنای من است!
#لوسیان_بلاگا | Lucian Blaga | رومانی، ۱۹۶۱-۱۸۹۵ |
■برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حریصانه، عطر تنت را مینوشم
و صورتت را در دست میگیرم
همانطور که در آغوش میکشم
جان شیفته را
آنقدر به هم نزدیکیم
که نگاهمان ما را میسوزاند
با اینحال زمزمه میکنی:
ای غایب از نظرم
هرقدر بخواهی مست لذتت میکنم
کلماتت درد غربت دارند و راز
انگار در سیارهی دیگری تبعیدم
بانو
کدام دریا قلب توست؟
کیستی؟
باز آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظههای گوش سپردن به تو
غنچههای درشت ابدیتند
که گل میشوند.
#لوسیان_بلاگا
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima
و صورتت را در دست میگیرم
همانطور که در آغوش میکشم
جان شیفته را
آنقدر به هم نزدیکیم
که نگاهمان ما را میسوزاند
با اینحال زمزمه میکنی:
ای غایب از نظرم
هرقدر بخواهی مست لذتت میکنم
کلماتت درد غربت دارند و راز
انگار در سیارهی دیگری تبعیدم
بانو
کدام دریا قلب توست؟
کیستی؟
باز آرزوهایت را به آواز بخوان
لحظههای گوش سپردن به تو
غنچههای درشت ابدیتند
که گل میشوند.
#لوسیان_بلاگا
برگردان: #نفیسه_نوابپور
@asheghanehaye_fatima