@asheghanehaye_fatima
ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻣﺴﺘﻮﺟﺐ ﺣﺪ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﻟﺮﺯﻧﺪ
ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻡ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﺪ ﺑﻮﺩ
ِ ﺩﯾﺪﻡ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ِ ﺩﻝ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ
!ﺷﺮﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺎﺯ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ
... ﺍﻓﺴﻮﺱ ! ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑود
#مهدی_موسوی
ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﻣﺴﺘﻮﺟﺐ ﺣﺪ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﻟﺮﺯﻧﺪ
ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻡ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺮﺗﺪ ﺑﻮﺩ
ِ ﺩﯾﺪﻡ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ِ ﺩﻝ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ
!ﺷﺮﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺎﺯ ﻣﯽ ﺯﺩ ﺑﻮﺩ
ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ
... ﺍﻓﺴﻮﺱ ! ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑود
#مهدی_موسوی
دیوار مست وپنجره مست واتاق مست..
"این چندمین شب است که خوابم نبرده است...؟!"
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
"این چندمین شب است که خوابم نبرده است...؟!"
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
دلم گرفته و می خواهمت،چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی،تا کجا فرار کنم؟!
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
که از خودم که تویی،تا کجا فرار کنم؟!
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
بعد از تو...
الكل خورد من را، مست خوابيدم...
بعد از تو؛
با هر كس كه بود و هست خوابيدم...
بعد از تو،
لاى زخم هايم استخوان كردم
با هر كه ميشد، هر چه ميشد، امتحان كردم...
#مهدی_موسوی
الكل خورد من را، مست خوابيدم...
بعد از تو؛
با هر كس كه بود و هست خوابيدم...
بعد از تو،
لاى زخم هايم استخوان كردم
با هر كه ميشد، هر چه ميشد، امتحان كردم...
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست
تـــو را دوست دارم قسم به خدا که...
اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست
#مهدی_موسوی
نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست
تـــو را دوست دارم قسم به خدا که...
اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
گرفته است دلت یا گرفته است دلم؟!
چقدر تلخ شده روزهای ما عسلم!
دو بار گریه شدم تا یخ تو باز شود
به مبل چسبیدم تا نگیرمت بغلم!!
مچاله می شدی و ابرهات باران داشت
شروع می شدی و شعر، حسّ پایان داشت
که زل زدم به دو تا چشم زل زده به زمین
که دست هات شدیداً عذاب وجدان داشت!
که زل زدی به فروپاشی ِ شبی سنگی
به بوسه ای وسط شام! بی هماهنگی!!
که دست هات بگوید: عزیز! می ترسم!
که چشم هات بگوید چقدر دلتنگی
صدای خنده ی ما در صدای تلویزیون
صدای داد کشیدن به راه های جنون
یکی شدن وسط تخت نیمه کاره ی من
صدای جاری خون در صدای جاری خون
صدای خنده ی ما توی آشپزخانه
صدای بیداری در دو دست بیگانه
صدای رقصیدن با ترانه ای غمگین
صدای دیوانه روی تخت دیوانه
صدای خنده ی ما در اتاق بچّه که نیست
که عاشق چه کسی بوده است و عاشق کیست!
که بعد فکر کنم: از ادامه می ترسم
که بعد گریه کنی: روی حرف هات بایست!
صدای خنده ی ما در بخار در حمّام
صدای جای دو تا خودکشی نافرجام
نوشتن ِ شعری بر خطوط لغزنده
نوشتن ِ شعری توی سکس نیمه تمام
صدای خنده ی ما موقع بداخلاقی
که داغ کرده ای و مثل بوسه ات داغی
که مست می شوی از الکل 90 درجه
که مست می شود از چشم های تو ساقی!
صدای خنده ی ما روی پشت بام بلند
ستاره ها که قرار است عاشقت بشوند
نگاه کردن ِ دنیای بد از آن بالا
که هیچ چیز مهم نیست عشق من! که بخند...
صدای خنده ی ما در دل خیابان ها
صدای خنده ی ما روی اخم انسان ها
دو بستنی یخی که یواشکی بخوریم!
خرید چایی و میوه برای مهمان ها
صدای آرامش بعد روزها سختی
صدای عکس حجازی، مهندس و تختی!
صدای خواندن قرآن و شمس و نیچه و یونگ!!
صدای خنده ی ما در میان خوشبختی
صدای خنده که در اوج دردها داریم
صدای گریه که عمری ست بی صدا داریم
صدای خانه ی سبزی ته ِ ته ِ دنیا
صدای رؤیایی واقعی که ما داریم
صدای گریه ی دشمن از اینهمه خنده
صدای خنده ی ما مثل مرغ پرکنده!
صدای خنده ی پنهان شده در آغوشت
صدای خنده ی بی دغدغه در آینده...
#مهدی_موسوی
گرفته است دلت یا گرفته است دلم؟!
چقدر تلخ شده روزهای ما عسلم!
دو بار گریه شدم تا یخ تو باز شود
به مبل چسبیدم تا نگیرمت بغلم!!
مچاله می شدی و ابرهات باران داشت
شروع می شدی و شعر، حسّ پایان داشت
که زل زدم به دو تا چشم زل زده به زمین
که دست هات شدیداً عذاب وجدان داشت!
که زل زدی به فروپاشی ِ شبی سنگی
به بوسه ای وسط شام! بی هماهنگی!!
که دست هات بگوید: عزیز! می ترسم!
که چشم هات بگوید چقدر دلتنگی
صدای خنده ی ما در صدای تلویزیون
صدای داد کشیدن به راه های جنون
یکی شدن وسط تخت نیمه کاره ی من
صدای جاری خون در صدای جاری خون
صدای خنده ی ما توی آشپزخانه
صدای بیداری در دو دست بیگانه
صدای رقصیدن با ترانه ای غمگین
صدای دیوانه روی تخت دیوانه
صدای خنده ی ما در اتاق بچّه که نیست
که عاشق چه کسی بوده است و عاشق کیست!
که بعد فکر کنم: از ادامه می ترسم
که بعد گریه کنی: روی حرف هات بایست!
صدای خنده ی ما در بخار در حمّام
صدای جای دو تا خودکشی نافرجام
نوشتن ِ شعری بر خطوط لغزنده
نوشتن ِ شعری توی سکس نیمه تمام
صدای خنده ی ما موقع بداخلاقی
که داغ کرده ای و مثل بوسه ات داغی
که مست می شوی از الکل 90 درجه
که مست می شود از چشم های تو ساقی!
صدای خنده ی ما روی پشت بام بلند
ستاره ها که قرار است عاشقت بشوند
نگاه کردن ِ دنیای بد از آن بالا
که هیچ چیز مهم نیست عشق من! که بخند...
صدای خنده ی ما در دل خیابان ها
صدای خنده ی ما روی اخم انسان ها
دو بستنی یخی که یواشکی بخوریم!
خرید چایی و میوه برای مهمان ها
صدای آرامش بعد روزها سختی
صدای عکس حجازی، مهندس و تختی!
صدای خواندن قرآن و شمس و نیچه و یونگ!!
صدای خنده ی ما در میان خوشبختی
صدای خنده که در اوج دردها داریم
صدای گریه که عمری ست بی صدا داریم
صدای خانه ی سبزی ته ِ ته ِ دنیا
صدای رؤیایی واقعی که ما داریم
صدای گریه ی دشمن از اینهمه خنده
صدای خنده ی ما مثل مرغ پرکنده!
صدای خنده ی پنهان شده در آغوشت
صدای خنده ی بی دغدغه در آینده...
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
«میدونی خوبی تو چیه؟ اینکه کم حرف میزنی. کلمهها احساسات رو به گند میکشونن. همهشون توضیحات احمقانهای هستن که مخاطبو بیشتر گمراه میکنن. میدونی من چرا اینقدر حرف میزنم؟ از سکوت میترسم. وقتی ساکت میشم مغزم شروع میکنه به کار کردن و بعد ممکنه دیگه نتونم ادامه بدم. آدم باید با یه چیزی جلوی این مغز لعنتی رو بگیره. با دراگ، با مشروب، با سکس، با حرف زدن، با آواز خوندن... فقط نباید بذاری شروع به کار کنه. وگرنه دیگه تحمّل دنیا سخت میشه...»
#گفتگو_در_تهران
#مهدی_موسوی✏️
«میدونی خوبی تو چیه؟ اینکه کم حرف میزنی. کلمهها احساسات رو به گند میکشونن. همهشون توضیحات احمقانهای هستن که مخاطبو بیشتر گمراه میکنن. میدونی من چرا اینقدر حرف میزنم؟ از سکوت میترسم. وقتی ساکت میشم مغزم شروع میکنه به کار کردن و بعد ممکنه دیگه نتونم ادامه بدم. آدم باید با یه چیزی جلوی این مغز لعنتی رو بگیره. با دراگ، با مشروب، با سکس، با حرف زدن، با آواز خوندن... فقط نباید بذاری شروع به کار کنه. وگرنه دیگه تحمّل دنیا سخت میشه...»
#گفتگو_در_تهران
#مهدی_موسوی✏️
🍃
برایم جای خالی بگذار
کنار بوق ها و ترافیک ها
کنار بی قراری میدان ها
کنار قرارهایت
با کسی که من نیستم...
تا فقط
کبودی ای باشم روی گردنت
که از کنار تمام آدم ها و
جای خالی من رد می شود
دور میدان ها می چرخم
دور سرت
دور ساعتی که دورم می زند
کنار قرارهایت
با کسی که من نیستم
دور سرگیجه ای
که حتی به قرص ها جواب منفی میدهد
وقتی نیستم
برایم جای خالی بگذار
کنار چراغ خوابی که روشن مانده است
کنار سماوری که خاموش
کنار لباس خوابی که پائین تخت افتاده..
به جنازه ای کبود فکر کن
که گوشهی پیاده رو
با بسته های خالی قرص،
با ساعتی مردانه در دست
تمام امروز را
در کابوس ساعت 5
با خودش به خواب برده است...
#مهدی_موسوی
#شما_فرستادید
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
برایم جای خالی بگذار
کنار بوق ها و ترافیک ها
کنار بی قراری میدان ها
کنار قرارهایت
با کسی که من نیستم...
تا فقط
کبودی ای باشم روی گردنت
که از کنار تمام آدم ها و
جای خالی من رد می شود
دور میدان ها می چرخم
دور سرت
دور ساعتی که دورم می زند
کنار قرارهایت
با کسی که من نیستم
دور سرگیجه ای
که حتی به قرص ها جواب منفی میدهد
وقتی نیستم
برایم جای خالی بگذار
کنار چراغ خوابی که روشن مانده است
کنار سماوری که خاموش
کنار لباس خوابی که پائین تخت افتاده..
به جنازه ای کبود فکر کن
که گوشهی پیاده رو
با بسته های خالی قرص،
با ساعتی مردانه در دست
تمام امروز را
در کابوس ساعت 5
با خودش به خواب برده است...
#مهدی_موسوی
#شما_فرستادید
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
من جوون که بودم چند بار خودمو سعی کردم بکشم. با قرص، با تیغ، با گاز... چند بارش خودم پشیمون شدم و چند بارش هم بهموقع نجاتم دادن اما اوضاع همونجوری پیش میرفت و همیشه روی یه خط باریکی بین مرگ و زندگی راه میرفتم. واسه همین یه هُل کوچولو کافی بود تا بندازتم طرف زندگی یا مرگ. حالا گاهی اون «هُل»، پوچی فلسفی بود، گاهی هم یه بحران عاطفی مثل اخراج از دانشگاه، طلاق مامان و بابا، شکست عشقی و حتی خوندن یه خبر وحشتناک توی روزنامه.
_پس چی باعث شد که هنوز زندهای؟!
یه روز یه نامه از «آیدین آغداشلو» خوندم که ظاهراً به دوستش نوشته بود. توش گفته بود که از من گله نکن که بیمعرفتی و به یاد ما نیستی. من مثل غزاله بیمعرفت نیستم. من اگه زندهم، به خاطر شماست. من مث آدمیام که رفته سینما و داره فیلم مزخرف و مبتذل و تکراری و تهوعآور زندگی رو میبینه. دلش میخواد بلند شه و از این سینمای لعنتی بزنه بیرون. اما میبینه باید پای یهعالمه آدمو لگد کنه تا برسه سر ردیف. از اونور جلوی دید ردیفای عقبی رو بگیره که دارن با لذت فیلمو نگاه میکنن. کلا باید یه سینما رو به هم بریزه تا خودش یه کوچولو زودتر بره بیرون. آغداشلو گفته بود من این چند ثانیه چشامو میبندم و تحمل میکنم. چند دقیقه دیگه فیلم تموم میشه و همه با هم میریم بیرون.
هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima
_پس چی باعث شد که هنوز زندهای؟!
یه روز یه نامه از «آیدین آغداشلو» خوندم که ظاهراً به دوستش نوشته بود. توش گفته بود که از من گله نکن که بیمعرفتی و به یاد ما نیستی. من مثل غزاله بیمعرفت نیستم. من اگه زندهم، به خاطر شماست. من مث آدمیام که رفته سینما و داره فیلم مزخرف و مبتذل و تکراری و تهوعآور زندگی رو میبینه. دلش میخواد بلند شه و از این سینمای لعنتی بزنه بیرون. اما میبینه باید پای یهعالمه آدمو لگد کنه تا برسه سر ردیف. از اونور جلوی دید ردیفای عقبی رو بگیره که دارن با لذت فیلمو نگاه میکنن. کلا باید یه سینما رو به هم بریزه تا خودش یه کوچولو زودتر بره بیرون. آغداشلو گفته بود من این چند ثانیه چشامو میبندم و تحمل میکنم. چند دقیقه دیگه فیلم تموم میشه و همه با هم میریم بیرون.
هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی
@asheghanehaye_fatima