@asheghanehaye_fatima
■زنان شگفتانگیز
همهی زنان به دو زبان سخن میگویند
زبان مردان
و زبانِ رنجی خاموش.
زنانی چند به زبان سومی سخن میگویند
زبان ملکهها
شگفتانگیزند این زنان
و دوستان منند.
دوستانم مرا شعر میبخشند
و اگر به خاطر ایشان نبود
من خیاطی بیکاره میشدم
لباسهایشان را برایم میفرستند
و من از آنها شعر میدوزم
بادبانهایی بزرگ برای سفری دریایی.
دوستان شگفتانگیز من، این زنان
آراسته و استوار
آنان که بیماریهای زنان و سواد میآموزند
در زندان کار میکنند و
پیکرتراش و نقاشِ آن نودونُه ناماند
راز یکدیگر نهان میدارند و
چون بسته های کوچکِ خمیرمایه
نزعِ روانِ یکدیگرند.
از شماست که شعر را مُد روز میکنم
به هم میزنم، با دست پُر،
درخشنده پولک و منجوقهایی
که از بدنهایتان میریزد
وقتی عاشق میشوید، عروسی میکنید، جدا میشوید
به حضانت میگیرید، گُربهداری میکنید
به دادگاه دیوانعالی پا میگذارید
با خدا مشاجره میکنید
شما مُنجیان بر اسبانِ چهارنعل تازنده
برای زخمیان و ضعیفان
آفرینندگان زیبایی و شهوت
کارگران قدرتمند عشق
شعر شمایید
من منشی تندنویس شمایم.
من کاتب گرسنهی آن دستورطبخ جادوییام
که در سینهی مادرانِ مادربزرگها انباشتهاید
دوستان شگفتانگیز من
زنان درخشان زندگیام،
شما که دخترانام را پرواز میدهید
شمایید آن خرقهی رنگارنگ
از ابریشم پرنقش ظریف و تننما
که در یک دست مچاله میشود.
شما حوریان، پریان دریایی،
شناگران آبهای خطرناک،
ستیزگران با کوسهها
دوستان شگفتانگیز من
هاجران تشنه و ساراهای خندان
شما عایشههای گویای رادیو
مریمهای نوشندهی شیر پنهانی آسمان
زلیخاهای طناز تمنا،
ولادههای شاد،
هریتهایی شکافنده دریا،
استرهایی در قصر
پنلوپههای دسیسهساز صبور
شما آخرین امید زنانِ آب رفتهاید
آخرین دست برای شهسواران فروافتاده
شما تنها حماسهی بهجا مانده در جهان
همراه من شوید همراه شعر بیایید
بر این ارابه سوار شوید، بجنبید
#محجه_کهف | Mohja Kahf | سوریه-آمریکا، ۱۹۶۷ |
برگردان: #حسین_مکیزاده
■زنان شگفتانگیز
همهی زنان به دو زبان سخن میگویند
زبان مردان
و زبانِ رنجی خاموش.
زنانی چند به زبان سومی سخن میگویند
زبان ملکهها
شگفتانگیزند این زنان
و دوستان منند.
دوستانم مرا شعر میبخشند
و اگر به خاطر ایشان نبود
من خیاطی بیکاره میشدم
لباسهایشان را برایم میفرستند
و من از آنها شعر میدوزم
بادبانهایی بزرگ برای سفری دریایی.
دوستان شگفتانگیز من، این زنان
آراسته و استوار
آنان که بیماریهای زنان و سواد میآموزند
در زندان کار میکنند و
پیکرتراش و نقاشِ آن نودونُه ناماند
راز یکدیگر نهان میدارند و
چون بسته های کوچکِ خمیرمایه
نزعِ روانِ یکدیگرند.
از شماست که شعر را مُد روز میکنم
به هم میزنم، با دست پُر،
درخشنده پولک و منجوقهایی
که از بدنهایتان میریزد
وقتی عاشق میشوید، عروسی میکنید، جدا میشوید
به حضانت میگیرید، گُربهداری میکنید
به دادگاه دیوانعالی پا میگذارید
با خدا مشاجره میکنید
شما مُنجیان بر اسبانِ چهارنعل تازنده
برای زخمیان و ضعیفان
آفرینندگان زیبایی و شهوت
کارگران قدرتمند عشق
شعر شمایید
من منشی تندنویس شمایم.
من کاتب گرسنهی آن دستورطبخ جادوییام
که در سینهی مادرانِ مادربزرگها انباشتهاید
دوستان شگفتانگیز من
زنان درخشان زندگیام،
شما که دخترانام را پرواز میدهید
شمایید آن خرقهی رنگارنگ
از ابریشم پرنقش ظریف و تننما
که در یک دست مچاله میشود.
شما حوریان، پریان دریایی،
شناگران آبهای خطرناک،
ستیزگران با کوسهها
دوستان شگفتانگیز من
هاجران تشنه و ساراهای خندان
شما عایشههای گویای رادیو
مریمهای نوشندهی شیر پنهانی آسمان
زلیخاهای طناز تمنا،
ولادههای شاد،
هریتهایی شکافنده دریا،
استرهایی در قصر
پنلوپههای دسیسهساز صبور
شما آخرین امید زنانِ آب رفتهاید
آخرین دست برای شهسواران فروافتاده
شما تنها حماسهی بهجا مانده در جهان
همراه من شوید همراه شعر بیایید
بر این ارابه سوار شوید، بجنبید
#محجه_کهف | Mohja Kahf | سوریه-آمریکا، ۱۹۶۷ |
برگردان: #حسین_مکیزاده
■زنان شگفتانگیز
همهی زنان به دو زبان سخن میگویند
زبان مردان
و زبانِ رنجی خاموش.
زنانی چند به زبان سومی سخن میگویند
زبان ملکهها
شگفتانگیزند این زنان
و دوستان مناند.
دوستانام مرا شعر میبخشند
و اگر به خاطر ایشان نبود
من خیاطی بیکاره میشدم
لباسهایشان را برایم میفرستند
و من از آنها شعر میدوزم
بادبانهایی بزرگ برای سفری دریایی.
دوستان شگفتانگیز من، این زنان
آراسته و استوار
آنان که بیماریهای زنان و سواد میآموزند
در زندان کار میکنند و
پیکرتراش و نقاشِ آن نودونُه ناماند
راز یکدیگر نهان میدارند و
چون بسته های کوچکِ خمیرمایه
نزعِ روانِ یکدیگرند.
از شماست که شعر را مُد روز میکنم
به هم میزنم، با دست پُر،
درخشنده پولک و منجوقهایی
که از بدنهایتان میریزد
وقتی عاشق میشوید، عروسی میکنید، جدا میشوید
به حضانت میگیرید، گُربهداری میکنید
به دادگاه دیوانعالی پا میگذارید
با خدا مشاجره میکنید
شما مُنجیان بر اسبانِ چهارنعل تازنده
برای زخمیان و ضعیفان
آفرینندگان زیبایی و شهوت
کارگران قدرتمند عشق
شعر شمایید
من منشی تندنویس شمایم.
من کاتب گرسنهی آن دستورطبخ جادوییام
که در سینهی مادرانِ مادربزرگها انباشتهاید
دوستان شگفتانگیز من
زنان درخشان زندگیام،
شما که دخترانام را پرواز میدهید
شمایید آن خرقهی رنگارنگ
از ابریشم پرنقش ظریف و تننما
که در یک دست مچاله میشود.
شما حوریان، پریان دریایی،
شناگران آبهای خطرناک،
ستیزگران با کوسهها
دوستان شگفتانگیز من
هاجران تشنه و ساراهای خندان
شما عایشههای گویای رادیو
مریمهای نوشندهی شیر پنهانی آسمان
زلیخاهای طناز تمنا،
ولادههای شاد،
هریتهایی شکافنده دریا،
استرهایی در قصر
پنلوپههای دسیسهساز صبور
شما آخرین امید زنانِ آب رفتهاید
آخرین دست برای شهسواران فروافتاده
شما تنها حماسهی بهجا مانده در جهان
همراه من شوید همراه شعر بیایید
بر این ارابه سوار شوید، بجنبید
#محجه_کهف [ Mohja Kahf | سوریه-آمریکا
@asheghanehaye_fatima
همهی زنان به دو زبان سخن میگویند
زبان مردان
و زبانِ رنجی خاموش.
زنانی چند به زبان سومی سخن میگویند
زبان ملکهها
شگفتانگیزند این زنان
و دوستان مناند.
دوستانام مرا شعر میبخشند
و اگر به خاطر ایشان نبود
من خیاطی بیکاره میشدم
لباسهایشان را برایم میفرستند
و من از آنها شعر میدوزم
بادبانهایی بزرگ برای سفری دریایی.
دوستان شگفتانگیز من، این زنان
آراسته و استوار
آنان که بیماریهای زنان و سواد میآموزند
در زندان کار میکنند و
پیکرتراش و نقاشِ آن نودونُه ناماند
راز یکدیگر نهان میدارند و
چون بسته های کوچکِ خمیرمایه
نزعِ روانِ یکدیگرند.
از شماست که شعر را مُد روز میکنم
به هم میزنم، با دست پُر،
درخشنده پولک و منجوقهایی
که از بدنهایتان میریزد
وقتی عاشق میشوید، عروسی میکنید، جدا میشوید
به حضانت میگیرید، گُربهداری میکنید
به دادگاه دیوانعالی پا میگذارید
با خدا مشاجره میکنید
شما مُنجیان بر اسبانِ چهارنعل تازنده
برای زخمیان و ضعیفان
آفرینندگان زیبایی و شهوت
کارگران قدرتمند عشق
شعر شمایید
من منشی تندنویس شمایم.
من کاتب گرسنهی آن دستورطبخ جادوییام
که در سینهی مادرانِ مادربزرگها انباشتهاید
دوستان شگفتانگیز من
زنان درخشان زندگیام،
شما که دخترانام را پرواز میدهید
شمایید آن خرقهی رنگارنگ
از ابریشم پرنقش ظریف و تننما
که در یک دست مچاله میشود.
شما حوریان، پریان دریایی،
شناگران آبهای خطرناک،
ستیزگران با کوسهها
دوستان شگفتانگیز من
هاجران تشنه و ساراهای خندان
شما عایشههای گویای رادیو
مریمهای نوشندهی شیر پنهانی آسمان
زلیخاهای طناز تمنا،
ولادههای شاد،
هریتهایی شکافنده دریا،
استرهایی در قصر
پنلوپههای دسیسهساز صبور
شما آخرین امید زنانِ آب رفتهاید
آخرین دست برای شهسواران فروافتاده
شما تنها حماسهی بهجا مانده در جهان
همراه من شوید همراه شعر بیایید
بر این ارابه سوار شوید، بجنبید
#محجه_کهف [ Mohja Kahf | سوریه-آمریکا
@asheghanehaye_fatima