در دلِ سنگ هم که باشی
بیرونت می کشم.
من
میکل آنژِ کوچکِ توأم ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
.
Photo : Laura Makabresko
@asheghanehaye_fatima
بیرونت می کشم.
من
میکل آنژِ کوچکِ توأم ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
.
Photo : Laura Makabresko
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
نامِ تو
فقط اتصالِ چند حرف ساده نیست.
نام تو
اتصالِ تیر و تخته های این خانه است.
نام تو محکم می کند دندان های شیریِ مرا
بر استخوانِ آرواره ام.
نام تو
مفصل های اسکلت من است.
نام تو
چند میخ محکم است
بر تابوت چوبیِ من ...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
نامِ تو
فقط اتصالِ چند حرف ساده نیست.
نام تو
اتصالِ تیر و تخته های این خانه است.
نام تو محکم می کند دندان های شیریِ مرا
بر استخوانِ آرواره ام.
نام تو
مفصل های اسکلت من است.
نام تو
چند میخ محکم است
بر تابوت چوبیِ من ...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
در انتظارِ تو آنقدر باران بارید
که گیاه روییده است بر تنم.
نگاه کن!
هر درختِ سَرو
مردی ست
که هنوز به انتظارِ معشوقه اش نشسته.
هر صخره
که خزه بسته است
یادبودِ یک قرار ملاقات است
و جنگل
سالنِ انتظارِ مسافرینِ چشم به راه...
آن درختِ سیب را ببین
که از اتوبوس پیاده می شود!
او زنی ست
که مردش را میان مسافرین پیدا نکرده است.
راستی مترو
هر روز چند نهالِ گیلاس را می بَرَد؟
چند الوارِ توت را می آورد؟
گندمزارِ بزرگی ست ترمینال.
می بینیاش؟
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
در انتظارِ تو آنقدر باران بارید
که گیاه روییده است بر تنم.
نگاه کن!
هر درختِ سَرو
مردی ست
که هنوز به انتظارِ معشوقه اش نشسته.
هر صخره
که خزه بسته است
یادبودِ یک قرار ملاقات است
و جنگل
سالنِ انتظارِ مسافرینِ چشم به راه...
آن درختِ سیب را ببین
که از اتوبوس پیاده می شود!
او زنی ست
که مردش را میان مسافرین پیدا نکرده است.
راستی مترو
هر روز چند نهالِ گیلاس را می بَرَد؟
چند الوارِ توت را می آورد؟
گندمزارِ بزرگی ست ترمینال.
می بینیاش؟
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
لبخند بزن
تا مردم نانِ کافی برای خوردن داشته باشند
و مردها صبح ها به تقلای چیزی
از خانه بیرون بزنند.
لبخند بزن تا برفِ سال پیش آب شود
و چاه ها از تشنگی در بیایند.
لبخند بزن
تا گرد و غبار فرو بنشیند
تا باران ببارد
تا آفتاب بزند
تا گندمِ بیشتری درو کنیم.
لبخند بزن تا گاوها شیر بیشتری بدهند
و هیزم کافی در انبارها ذخیره کنیم.
لبخند بزن
تا سربازها به خانه بازگردند
تا کولبرها در کوهستان گلوله نخورند
تا زنان آبستن، به آسودگی فارغ شوند
و صدای تنبورِ بیشتری شنیده شود.
لبخند بزن
تا انقلابیون از زندان آزاد شوند
تا دیوارها از شعارها خالی شوند
تا مین های خطوط مرزی خنثی شوند
تا اسلحه ها را به انبار بازگردانیم
تا پدرها برای مادرانمان گُل بخرند
تا پسرها بر زمین ها کار کنند
و دخترکان موهاشان را ببافند
.
لبخند بزن کشورِ من.
لبخندِ تو
سرودِ ملیِ ماست...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
لبخند بزن
تا مردم نانِ کافی برای خوردن داشته باشند
و مردها صبح ها به تقلای چیزی
از خانه بیرون بزنند.
لبخند بزن تا برفِ سال پیش آب شود
و چاه ها از تشنگی در بیایند.
لبخند بزن
تا گرد و غبار فرو بنشیند
تا باران ببارد
تا آفتاب بزند
تا گندمِ بیشتری درو کنیم.
لبخند بزن تا گاوها شیر بیشتری بدهند
و هیزم کافی در انبارها ذخیره کنیم.
لبخند بزن
تا سربازها به خانه بازگردند
تا کولبرها در کوهستان گلوله نخورند
تا زنان آبستن، به آسودگی فارغ شوند
و صدای تنبورِ بیشتری شنیده شود.
لبخند بزن
تا انقلابیون از زندان آزاد شوند
تا دیوارها از شعارها خالی شوند
تا مین های خطوط مرزی خنثی شوند
تا اسلحه ها را به انبار بازگردانیم
تا پدرها برای مادرانمان گُل بخرند
تا پسرها بر زمین ها کار کنند
و دخترکان موهاشان را ببافند
.
لبخند بزن کشورِ من.
لبخندِ تو
سرودِ ملیِ ماست...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
.
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
.
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
اگر به تو نگویم «دوستت دارم»
مثل برگی بر زمین میافتی.
اگر به من نگویی «مراقب خودت باش»
دیگر زمین را بیل نمیزنم.
اگر نگویم «چقدر زیبایی»
دیگر سرمه نمیکشی بر چشمانت.
اگر عصرگاهان لباس را از تنم نگیری
و با آن لبخند جاودانهات نگویی «خوشآمدی»
من دیگر مسیر آب را عوض میکنم
گوشهای مینشینم
و میگذارم ملخها تمام مزرعه را بخورند.
چیزی به من بگو
تا بدانم همیشه به من میاندیشی؛
حتی اگر یک روز
مردانِ قبیله
از من برایت فقط اسلحهام را بازگردانند
و چند دندانِ خرس...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
مثل برگی بر زمین میافتی.
اگر به من نگویی «مراقب خودت باش»
دیگر زمین را بیل نمیزنم.
اگر نگویم «چقدر زیبایی»
دیگر سرمه نمیکشی بر چشمانت.
اگر عصرگاهان لباس را از تنم نگیری
و با آن لبخند جاودانهات نگویی «خوشآمدی»
من دیگر مسیر آب را عوض میکنم
گوشهای مینشینم
و میگذارم ملخها تمام مزرعه را بخورند.
چیزی به من بگو
تا بدانم همیشه به من میاندیشی؛
حتی اگر یک روز
مردانِ قبیله
از من برایت فقط اسلحهام را بازگردانند
و چند دندانِ خرس...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
در انتظارِ تو آنقدر باران بارید
که گیاه روییده است بر تنم.
نگاه کن!
هر درختِ سَرو
مردی ست
که هنوز به انتظارِ معشوقه اش نشسته.
هر صخره
که خزه بسته است
یادبودِ یک قرار ملاقات است
و جنگل
سالنِ انتظارِ مسافرینِ چشم به راه...
آن درختِ سیب را ببین
که از اتوبوس پیاده می شود!
او زنی ست
که مردش را میان مسافرین پیدا نکرده است.
راستی مترو
هر روز چند نهالِ گیلاس را می بَرَد؟
چند الوارِ توت را می آورد؟
گندمزارِ بزرگی ست ترمینال.
می بینیاش؟
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
.
در انتظارِ تو آنقدر باران بارید
که گیاه روییده است بر تنم.
نگاه کن!
هر درختِ سَرو
مردی ست
که هنوز به انتظارِ معشوقه اش نشسته.
هر صخره
که خزه بسته است
یادبودِ یک قرار ملاقات است
و جنگل
سالنِ انتظارِ مسافرینِ چشم به راه...
آن درختِ سیب را ببین
که از اتوبوس پیاده می شود!
او زنی ست
که مردش را میان مسافرین پیدا نکرده است.
راستی مترو
هر روز چند نهالِ گیلاس را می بَرَد؟
چند الوارِ توت را می آورد؟
گندمزارِ بزرگی ست ترمینال.
می بینیاش؟
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
نه برای آن زن زیبایی که با چشمان رنگیاش
از پشت پنجره به درختانِ منهتن مینگرد
نه برای آن دوشیزهی بلند قامت
که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند
نه برای آن زن که از پشت شیشهی تلویزیون
چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد
نه برای آن بانوی اسب سوار
که موهایش در باد به شعری از نرودا میماند
من برای تو دلتنگم
من از میان این هشت میلیارد نفر
تنها برای تو دلتنگم
من تنها برای تو دلتنگم
برای تو با آن لباسهای ارزانت
همچون لباسهای کهنهی خودم
برای تو با آن چشمهای عینک زدهات
که مرور سردردهای خودم هستند
من دلم تنها برای تو تنگ شده
برای تو با آن دغدغههای کوچکت
همچون دردسرهای پیش افتادهی خودم
برای تو دلتنگم
برای عطر کم قیمتت
همچون ادکلن قلابی خودم
که قبل از رسیدن به هر قرار
از پیراهنم فرار میکند
جز تو، دلتنگ کسی نیستم
مثل بلالفروشی ۲۳ ساله در بغداد
که دلتنگ بانویی ۳۷ ساله در استکهلم نیست
که میان قفسههای فروشگاه سبد چرخدارش را میچرخاند
مثل ماهیگیر پیری در اوکراین با سیگاری بر لب و بطریای نیمهخالی در دست
که دلتنگ دخترکی گندمگون در مراکش نیست
که رختهای شسته را بر طناب میآویزد
نه،
دلتنگ هیچکس نیستم الاّ تو
تنها دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو با آن هراس های کوچکت
و شمردن چندبارهی پولهایت برای کرایهی ماشین
همچون دلهرهی خودم
برای حساب کردن دو فنجان چای
من فقط دلتنگ تو هستم
و دلم میگوید جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد
اما بدون تو
اما تنها بدون تو
قطعا به پایان میرسد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
از پشت پنجره به درختانِ منهتن مینگرد
نه برای آن دوشیزهی بلند قامت
که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند
نه برای آن زن که از پشت شیشهی تلویزیون
چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد
نه برای آن بانوی اسب سوار
که موهایش در باد به شعری از نرودا میماند
من برای تو دلتنگم
من از میان این هشت میلیارد نفر
تنها برای تو دلتنگم
من تنها برای تو دلتنگم
برای تو با آن لباسهای ارزانت
همچون لباسهای کهنهی خودم
برای تو با آن چشمهای عینک زدهات
که مرور سردردهای خودم هستند
من دلم تنها برای تو تنگ شده
برای تو با آن دغدغههای کوچکت
همچون دردسرهای پیش افتادهی خودم
برای تو دلتنگم
برای عطر کم قیمتت
همچون ادکلن قلابی خودم
که قبل از رسیدن به هر قرار
از پیراهنم فرار میکند
جز تو، دلتنگ کسی نیستم
مثل بلالفروشی ۲۳ ساله در بغداد
که دلتنگ بانویی ۳۷ ساله در استکهلم نیست
که میان قفسههای فروشگاه سبد چرخدارش را میچرخاند
مثل ماهیگیر پیری در اوکراین با سیگاری بر لب و بطریای نیمهخالی در دست
که دلتنگ دخترکی گندمگون در مراکش نیست
که رختهای شسته را بر طناب میآویزد
نه،
دلتنگ هیچکس نیستم الاّ تو
تنها دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو با آن هراس های کوچکت
و شمردن چندبارهی پولهایت برای کرایهی ماشین
همچون دلهرهی خودم
برای حساب کردن دو فنجان چای
من فقط دلتنگ تو هستم
و دلم میگوید جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد
اما بدون تو
اما تنها بدون تو
قطعا به پایان میرسد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در پاریس دوستت خواهم داشت
در بارانِ بیامانِ لندن
در هُرمِ شرجیِ بارسلون
میان کوچههای سنگیِ پراگ
در خیابانهای خلوت بروکسل
در تنگانگ چایخانههای کوچک استانبول
بر پیادهروهای ساحلی لیون.
.
دوستت خواهم داشت
در شمال
دوستت خواهم داشت
در جنوب
دوستت خواهم داشت
در شرق
در غرب
.
دوستت خواهم داشت
در روز
در شب
در صبحگاهان
.
دوستت خواهم داشت
به وقت تشنگی
به وقت گرسنگی
به گاهِ خستگی
.
دوستت خواهم داشت
در آسودگی
در تنگنا
در فقر
در غنا
.
دوستت خواهم داشت
در خواب
در بیداری
در روشنا
در تاریکی
.
دوستت خواهم داشت
به وقت قهقهه
به وقت گریه
به وقت بغض
.
دوستت خواهم داشت
در سکوت
در کلام
در صلح
در جنگ
.
دوستت خواهم داشت
در رفتن
در آمدن
در بودن
در نبودن
.
دوستم بدار
ساده
آرام
بیحرف
در زندگی
در مرگ
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
در پاریس دوستت خواهم داشت
در بارانِ بیامانِ لندن
در هُرمِ شرجیِ بارسلون
میان کوچههای سنگیِ پراگ
در خیابانهای خلوت بروکسل
در تنگانگ چایخانههای کوچک استانبول
بر پیادهروهای ساحلی لیون.
.
دوستت خواهم داشت
در شمال
دوستت خواهم داشت
در جنوب
دوستت خواهم داشت
در شرق
در غرب
.
دوستت خواهم داشت
در روز
در شب
در صبحگاهان
.
دوستت خواهم داشت
به وقت تشنگی
به وقت گرسنگی
به گاهِ خستگی
.
دوستت خواهم داشت
در آسودگی
در تنگنا
در فقر
در غنا
.
دوستت خواهم داشت
در خواب
در بیداری
در روشنا
در تاریکی
.
دوستت خواهم داشت
به وقت قهقهه
به وقت گریه
به وقت بغض
.
دوستت خواهم داشت
در سکوت
در کلام
در صلح
در جنگ
.
دوستت خواهم داشت
در رفتن
در آمدن
در بودن
در نبودن
.
دوستم بدار
ساده
آرام
بیحرف
در زندگی
در مرگ
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
نه برای آن زن زیبایی که با چشمان رنگیاش
از پشت پنجره به درختانِ منهتن مینگرد
نه برای آن دوشیزهی بلند قامت
که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند
نه برای آن زن که از پشت شیشهی تلویزیون
چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد
نه برای آن بانوی اسب سوار
که موهایش در باد به شعری از نرودا میماند
من برای تو دلتنگم
من از میان این هشت میلیارد نفر
تنها برای تو دلتنگم
من تنها برای تو دلتنگم
برای تو با آن لباسهای ارزانت
همچون لباسهای کهنهی خودم
برای تو با آن چشمهای عینک زدهات
که مرور سردردهای خودم هستند
من دلم تنها برای تو تنگ شده
برای تو با آن دغدغههای کوچکت
همچون دردسرهای پیش افتادهی خودم
برای تو دلتنگم
برای عطر کم قیمتت
همچون ادکلن قلابی خودم
که قبل از رسیدن به هر قرار
از پیراهنم فرار میکند
جز تو، دلتنگ کسی نیستم
مثل بلالفروشی ۲۳ ساله در بغداد
که دلتنگ بانویی ۳۷ ساله در استکهلم نیست
که میان قفسههای فروشگاه سبد چرخدارش را میچرخاند
مثل ماهیگیر پیری در اوکراین با سیگاری بر لب و بطریای نیمهخالی در دست
که دلتنگ دخترکی گندمگون در مراکش نیست
که رختهای شسته را بر طناب میآویزد
نه،
دلتنگ هیچکس نیستم الاّ تو
تنها دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو با آن هراس های کوچکت
و شمردن چندبارهی پولهایت برای کرایهی ماشین
همچون دلهرهی خودم
برای حساب کردن دو فنجان چای
من فقط دلتنگ تو هستم
و دلم میگوید جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد
اما بدون تو
اما تنها بدون تو
قطعا به پایان میرسد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
از پشت پنجره به درختانِ منهتن مینگرد
نه برای آن دوشیزهی بلند قامت
که مدال دختر شایسته را بر گردنش آویخته اند
نه برای آن زن که از پشت شیشهی تلویزیون
چشم میلیونها مرد را از پلک زدن متوقف میسازد
نه برای آن بانوی اسب سوار
که موهایش در باد به شعری از نرودا میماند
من برای تو دلتنگم
من از میان این هشت میلیارد نفر
تنها برای تو دلتنگم
من تنها برای تو دلتنگم
برای تو با آن لباسهای ارزانت
همچون لباسهای کهنهی خودم
برای تو با آن چشمهای عینک زدهات
که مرور سردردهای خودم هستند
من دلم تنها برای تو تنگ شده
برای تو با آن دغدغههای کوچکت
همچون دردسرهای پیش افتادهی خودم
برای تو دلتنگم
برای عطر کم قیمتت
همچون ادکلن قلابی خودم
که قبل از رسیدن به هر قرار
از پیراهنم فرار میکند
جز تو، دلتنگ کسی نیستم
مثل بلالفروشی ۲۳ ساله در بغداد
که دلتنگ بانویی ۳۷ ساله در استکهلم نیست
که میان قفسههای فروشگاه سبد چرخدارش را میچرخاند
مثل ماهیگیر پیری در اوکراین با سیگاری بر لب و بطریای نیمهخالی در دست
که دلتنگ دخترکی گندمگون در مراکش نیست
که رختهای شسته را بر طناب میآویزد
نه،
دلتنگ هیچکس نیستم الاّ تو
تنها دلتنگ تو هستم
دلتنگ تو با آن هراس های کوچکت
و شمردن چندبارهی پولهایت برای کرایهی ماشین
همچون دلهرهی خودم
برای حساب کردن دو فنجان چای
من فقط دلتنگ تو هستم
و دلم میگوید جهان بدون آن هشت میلیارد نفر هم راه خود را ادامه میدهد
اما بدون تو
اما تنها بدون تو
قطعا به پایان میرسد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
و ما خاطرات را
چونان میخی زنگ زده از دل دیوار بیرون میکشیم،
و تو میدانی
که هرگز هیچ میخی تماما از هیچ دیواری
بیرون نیامده؛
لااقل تکه ای از آن
لااقل رنگِ سرخِ زنگ زدگی آن
لااقل حفره ای بر قلب دیوار
همیشه به جا مانده است...
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
و ما خاطرات را
چونان میخی زنگ زده از دل دیوار بیرون میکشیم،
و تو میدانی
که هرگز هیچ میخی تماما از هیچ دیواری
بیرون نیامده؛
لااقل تکه ای از آن
لااقل رنگِ سرخِ زنگ زدگی آن
لااقل حفره ای بر قلب دیوار
همیشه به جا مانده است...
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
شغل من تمام وقت است
شغل من خواب ندارد
استراحت ندارد
مرخصی ندارد
شغل من پرخطر است
شغل من بیمه ندارد
پاداش ندارد
بازنشستگی ندارد
شغلِ من
دوست داشتنِ توست
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
شغل من خواب ندارد
استراحت ندارد
مرخصی ندارد
شغل من پرخطر است
شغل من بیمه ندارد
پاداش ندارد
بازنشستگی ندارد
شغلِ من
دوست داشتنِ توست
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
هنوز امیدوارم به آخرین شاخهی گل
تا کسی برای معشوقهاش بخرد
هنوز امیدوارم به شنیدنِ یک «سلام»
به شنیدنِ «امروز حالت چطور است؟»
به دیدنِ یک لبخند
هنوز امیدوارم
مثل آخرین بازمانده
در سیارهای متروک
در کهکشانی دوردست
در گوشهای فراموش شده از جهان
هنوز امیدوارم
مثل خورشید که میداند
چند میلیون سال باید بتابد
تا دوباره علفی بر این برهوت سبز شود
مثل سیارهای
که نمیخواهد قبول کند
ساکنانش چند میلیون سال است
که منقرض شدهاند...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
تا کسی برای معشوقهاش بخرد
هنوز امیدوارم به شنیدنِ یک «سلام»
به شنیدنِ «امروز حالت چطور است؟»
به دیدنِ یک لبخند
هنوز امیدوارم
مثل آخرین بازمانده
در سیارهای متروک
در کهکشانی دوردست
در گوشهای فراموش شده از جهان
هنوز امیدوارم
مثل خورشید که میداند
چند میلیون سال باید بتابد
تا دوباره علفی بر این برهوت سبز شود
مثل سیارهای
که نمیخواهد قبول کند
ساکنانش چند میلیون سال است
که منقرض شدهاند...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
زخمها همیشه بودهاند
چاقو فقط راه را پیدا میکند
میکشد بیرون از زیر پوست، همه را.
تو قبل از آنکه آمده باشی
رفته بودی.
تنهایی چیزی نیست که با رفتن کسی به وجود آید
تنهایی همیشه بوده است،
حضورِ هر انسان
تنهایی را
فقط قطعه قطعه میکند...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
چاقو فقط راه را پیدا میکند
میکشد بیرون از زیر پوست، همه را.
تو قبل از آنکه آمده باشی
رفته بودی.
تنهایی چیزی نیست که با رفتن کسی به وجود آید
تنهایی همیشه بوده است،
حضورِ هر انسان
تنهایی را
فقط قطعه قطعه میکند...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
پیش از آنکه حتی کسی تقویم را ورق بزند
یا ساعت بفهمد عقربههایش را در کدام فصل میچرخاند.
در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه انجیرها بر شاخهها برسند
و زردآلوها زردتر شوند.
آری، در اولین لحظهی تابستان دوستت دارم
پیش از آنکه اولین نسیم تابستانی
بر پردهی سفید رنگِ اتاق بوزد
پیش از آنکه خورشید یادش بیاید که باید گرمتر بتابد
آری
درست پیش از آنکه مرغ مهاجر با خود بگوید
حالا، وقتِ بازگشتن به خانه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قلبت
معدن بزرگیست
و کارگران زیادی در آن مشغول کارند
که قطعاتِ «دوست داشتن» را
از آن استخراج میکنند.
من اما بیل و کلنگم را گوشهای انداختهام
دست از کار کشیدهام
و به اعماق میروم،
آنقدر عمیق
که هیچ گروه نجاتی
نتواند جنازهی دفن شدهام را
از این معدن بیرون بکشد...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
معدن بزرگیست
و کارگران زیادی در آن مشغول کارند
که قطعاتِ «دوست داشتن» را
از آن استخراج میکنند.
من اما بیل و کلنگم را گوشهای انداختهام
دست از کار کشیدهام
و به اعماق میروم،
آنقدر عمیق
که هیچ گروه نجاتی
نتواند جنازهی دفن شدهام را
از این معدن بیرون بکشد...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
نه به زیتون
نه به شاخهی انجیر
که
قسم به رنگ باستانیِ چشمانت.
قسم به دستانت
که همچون اوراد کهنه مقدساند.
قسم به صدای متبّرکات.
با من حرفی بزن
آنگونه که خدا با پیامبرش
در گوشهای دور
درددل میکرد...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
نه به شاخهی انجیر
که
قسم به رنگ باستانیِ چشمانت.
قسم به دستانت
که همچون اوراد کهنه مقدساند.
قسم به صدای متبّرکات.
با من حرفی بزن
آنگونه که خدا با پیامبرش
در گوشهای دور
درددل میکرد...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
موهایت
مال مادیانی در هزار سال پیش است.
پوستت
را از یک ماهی در عصر یخبندان گرفتهای.
دندانهایت
از جنس عناصر ستارهای دور.
چشمانت
را از آهویی منقرض شده به ارث بردهای
لبانت همتبارِ گلسرخ است
و دستانت نژادِ نزدیکی با کبوتر دارد.
سایهات،
سایهات اما مال من است
و تو هزاران بار
به شکل سایهی من تناسخ یافتهای…
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima
مال مادیانی در هزار سال پیش است.
پوستت
را از یک ماهی در عصر یخبندان گرفتهای.
دندانهایت
از جنس عناصر ستارهای دور.
چشمانت
را از آهویی منقرض شده به ارث بردهای
لبانت همتبارِ گلسرخ است
و دستانت نژادِ نزدیکی با کبوتر دارد.
سایهات،
سایهات اما مال من است
و تو هزاران بار
به شکل سایهی من تناسخ یافتهای…
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اطراف
@asheghanehaye_fatima