@asheghanehaye_fatima
.
پرنده اگر بر شانه ات نمی نشیند
پنجره اگر با نفست مات نمی شود
چای اگر لبت را نمی سوزاند
بوی نان اگر گرسنه ات نمی کند
نگاهی اگر دلت را نمی لرزاند
شب اگر بغض ات نمی گیرد
بوی عطری اگر دیوانه ات نمی کند
خاطره ای اگر اشکت را در نمی آورد
جمعه اگر دلتنگ ات نمی کند
گل اگر برایت زیبا نیست،
.
بدان که مُرده ای...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
.
پرنده اگر بر شانه ات نمی نشیند
پنجره اگر با نفست مات نمی شود
چای اگر لبت را نمی سوزاند
بوی نان اگر گرسنه ات نمی کند
نگاهی اگر دلت را نمی لرزاند
شب اگر بغض ات نمی گیرد
بوی عطری اگر دیوانه ات نمی کند
خاطره ای اگر اشکت را در نمی آورد
جمعه اگر دلتنگ ات نمی کند
گل اگر برایت زیبا نیست،
.
بدان که مُرده ای...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
لیوانی آب باشد و
خُرده ای نان و
دست های تو ...
هیچ پرنده ای به اندازه ی من
این قفس را دوست ندارد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
خُرده ای نان و
دست های تو ...
هیچ پرنده ای به اندازه ی من
این قفس را دوست ندارد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
قرص هایم را میخورم
و اینگونه برای آزادی ام میجنگم.
هر قرص
یک خاطره را از ذهنم پاک میکند
یک نفر را.
من قرص هایم را دوست دارم
حتی اگر روانپزشک آنها را تجویز کرده باشد،
قوطی پلاستیکی اش را دوست دارم
و آن جمله ی همیشگی روی قوطی را :
.
"فراموش کردن، آزادی ست"
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
قرص هایم را میخورم
و اینگونه برای آزادی ام میجنگم.
هر قرص
یک خاطره را از ذهنم پاک میکند
یک نفر را.
من قرص هایم را دوست دارم
حتی اگر روانپزشک آنها را تجویز کرده باشد،
قوطی پلاستیکی اش را دوست دارم
و آن جمله ی همیشگی روی قوطی را :
.
"فراموش کردن، آزادی ست"
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye/fatima
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
.
اگر تو نمی آمدی
پنجره بسته می ماند
رودخانه یخ می بست
گل نرگس بو نمی داد
و باران
وضعیت نامساعد جوّی محسوب می شد.
اگر تو نمی آمدی
عطر، فقط کالایی فروشی بود
و انتظار
فقط پشت اتاق های عمل به کار می آمد.
اگر تو نمی آمدی
اشک را افتادن چیزی در چشم تلقی می کردند
و بغض را هم لابد جا ماندن چیزی در گلو.
اگر تو نمی آمدی
فقط مأمور آب و برق در خانه ام را می زد
و تمامی نامه ها
فقط قبض های قابل پرداخت بودند.
اگر تو نمی آمدی
هیچ جای جهان، فنجانی چای سرد نمی شد
و دیگر دلیلی برای ساعت ها زل زدن به سقف اتاق
وجود نمی داشت.
اگر تو نمی آمدی
شب ها زودتر به خواب می رفتم
و با خودم می گفتم "تلفن چه اختراع مسخره ایست!"
اگر تو نمی آمدی
این همه سیم و دکل به روی کره ی زمین سوار نمی کردند
و چرخ بی اهمیت ترین دستاورد بشر بود.
اگر تو نمی آمدی
خیلی از چیزها بهم می خورد
و احتمالا زمستان فصل طولانی تری بود.
اگر تو نمی آمدی
بسیاری از لغات، دیگر به درد نمی خوردند
و فرهنگ لغت ها با تیراژ کمتری چاپ می شدند.
اگر تو نمی آمدی
پزشکان چیزی به نام قلب را نمی شناختند
و درصد امید به زندگی
خیلی کمتر از این روزها بود.
آمدن ات
دلیل بزرگی بود
وگرنه جهان نباید انقدرها هم دوام می آورد.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
لیوانی آب باشد و
خُرده ای نان و
دست های تو ...
هیچ پرنده ای به اندازه ی من
این قفس را دوست ندارد
بابک زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
خُرده ای نان و
دست های تو ...
هیچ پرنده ای به اندازه ی من
این قفس را دوست ندارد
بابک زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ریشه ام در بهار است وُ
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
ریشه ام در بهار است وُ
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
خانه را دوست داشتم، دورم کردند
جاده را دوست داشتم، گُمم کردند
دریا را دوست داشتم، غرقم کردند
کوه را دوست داشتم، پایینم انداختند
جنگل را دوست داشتم، آتشم زدند
تو را دوست دارم
و این پایان ماجرا نیست...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
خانه را دوست داشتم، دورم کردند
جاده را دوست داشتم، گُمم کردند
دریا را دوست داشتم، غرقم کردند
کوه را دوست داشتم، پایینم انداختند
جنگل را دوست داشتم، آتشم زدند
تو را دوست دارم
و این پایان ماجرا نیست...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
.
تو را دوست دارم
و این پایان ماجرا نیست...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
تو را دوست دارم
و این پایان ماجرا نیست...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به جنگ که فکر می کنم
زخمی می شوم
به کویر که فکر می کنم
تَرَک بر می دارم
به آسمان که فکر می کنم
پایین می افتم
و هر وقت به جنگل می اندیشم
گله ای از گوزن ها
از رویم رد می شود
جرأت فکر کردن به تو را ندارم
دریا
نام عمیقی برای یک معشوقه است
و من
هیچ وقت شنا کردن بلد نبوده ام
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
به جنگ که فکر می کنم
زخمی می شوم
به کویر که فکر می کنم
تَرَک بر می دارم
به آسمان که فکر می کنم
پایین می افتم
و هر وقت به جنگل می اندیشم
گله ای از گوزن ها
از رویم رد می شود
جرأت فکر کردن به تو را ندارم
دریا
نام عمیقی برای یک معشوقه است
و من
هیچ وقت شنا کردن بلد نبوده ام
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
.
ابتدای جهان بود
تو را دیدم
سلام اختراع نشده بود
دست دادن اختراع نشده بود
نگاه لرزان اختراع نشده بود
در آغوش کشیدن
بوسیدن اختراع نشده بود
"خواهش میکنم بمان" اختراع نشده بود
ماندن اختراع نشده بود
"میروم برمیگردم" اختراع نشده بود
برگشتن اختراع نشده بود
هیچ اختراع نشده بود.
.
تنهایی
تنهایی
"تنهایی" اولین چیزی بود که اختراع شد.
تنهایی
"تنهایی" را من اختراع کردم ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
.
ابتدای جهان بود
تو را دیدم
سلام اختراع نشده بود
دست دادن اختراع نشده بود
نگاه لرزان اختراع نشده بود
در آغوش کشیدن
بوسیدن اختراع نشده بود
"خواهش میکنم بمان" اختراع نشده بود
ماندن اختراع نشده بود
"میروم برمیگردم" اختراع نشده بود
برگشتن اختراع نشده بود
هیچ اختراع نشده بود.
.
تنهایی
تنهایی
"تنهایی" اولین چیزی بود که اختراع شد.
تنهایی
"تنهایی" را من اختراع کردم ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
.
گاهی دلتنگی
شبیه دیدن عکسی قدیمی میان آلبوم خانوادگیست،
شبیه پیداکردن نوشته ای غبارگرفته
از زیر فرش های کفِ اتاق،
چیزی مانند بوی کمرنگِ عطر
از شیشه ی خالی ادکلن مورد علاقه ات،
دیدن شاخه گلی خشک
میان صفحات کتاب قطوری که مدت ها بازش نکرده ای،
خواندن دوباره ی کارت پستالهای نَم کشیده
و ملاقات اتفاقی با چهره ای که سالها پیش همسایه ات بوده ...
.
ما در گذشته هایمان زندگی میکنیم
و همیشه جسممان
به ناچار
به روزهای بعدی منتقل میشود.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
.
گاهی دلتنگی
شبیه دیدن عکسی قدیمی میان آلبوم خانوادگیست،
شبیه پیداکردن نوشته ای غبارگرفته
از زیر فرش های کفِ اتاق،
چیزی مانند بوی کمرنگِ عطر
از شیشه ی خالی ادکلن مورد علاقه ات،
دیدن شاخه گلی خشک
میان صفحات کتاب قطوری که مدت ها بازش نکرده ای،
خواندن دوباره ی کارت پستالهای نَم کشیده
و ملاقات اتفاقی با چهره ای که سالها پیش همسایه ات بوده ...
.
ما در گذشته هایمان زندگی میکنیم
و همیشه جسممان
به ناچار
به روزهای بعدی منتقل میشود.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
.
پرنده اگر بر شانه ات نمی نشیند
پنجره اگر با نفست مات نمی شود
چای اگر لبت را نمی سوزاند
بوی نان اگر گرسنه ات نمی کند
نگاهی اگر دلت را نمی لرزاند
شب اگر بغض ات نمی گیرد
بوی عطری اگر دیوانه ات نمی کند
خاطره ای اگر اشکت را در نمی آورد
جمعه اگر دلتنگ ات نمی کند
گل اگر برایت زیبا نیست،
.
بدان که مُرده ای...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
پرنده اگر بر شانه ات نمی نشیند
پنجره اگر با نفست مات نمی شود
چای اگر لبت را نمی سوزاند
بوی نان اگر گرسنه ات نمی کند
نگاهی اگر دلت را نمی لرزاند
شب اگر بغض ات نمی گیرد
بوی عطری اگر دیوانه ات نمی کند
خاطره ای اگر اشکت را در نمی آورد
جمعه اگر دلتنگ ات نمی کند
گل اگر برایت زیبا نیست،
.
بدان که مُرده ای...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
(آخرین روز زندگی)
در آخرین روز زندگی ات
صبح کمی زودتر از معمول از خواب بیدار می شوی
و اگر روزی تعطیل باشد، شاید کمی دیرتر.
چای دَم میکنی.
تلویزیون را روشن میکنی
به دقت به اخبار گوش میدهی
به جدول زمان بندی برنامه ها در آخر شب.
روزنامه ای میخوانی.
حرفی میزنی.
تماس ها و پیام هایت را چک می کنی
سرفه ای میکنی.
نهاری می پزی.
عطسه ای میکنی.
اگر آب قطع نباشد، دوشی میگیری.
موسیقی ای گوش میدهی.
خمیازه ای میکشی
خیلی معمولی چرتی میزنی
خیلی معمولی صدای ترمز اتومبیلی بیدارت میکند
خیلی معمولی از پنجره کوچه را می نگری
لباسی میپوشی
ساعت و کلاهی می پوشی.
اگر زمستان باشد، با خود چتری می بری.
در آخرین روز زندگی ات
خیلی معمولی بیرون می روی
خیلی معمولی
دیگر برنمیگردی.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
(آخرین روز زندگی)
در آخرین روز زندگی ات
صبح کمی زودتر از معمول از خواب بیدار می شوی
و اگر روزی تعطیل باشد، شاید کمی دیرتر.
چای دَم میکنی.
تلویزیون را روشن میکنی
به دقت به اخبار گوش میدهی
به جدول زمان بندی برنامه ها در آخر شب.
روزنامه ای میخوانی.
حرفی میزنی.
تماس ها و پیام هایت را چک می کنی
سرفه ای میکنی.
نهاری می پزی.
عطسه ای میکنی.
اگر آب قطع نباشد، دوشی میگیری.
موسیقی ای گوش میدهی.
خمیازه ای میکشی
خیلی معمولی چرتی میزنی
خیلی معمولی صدای ترمز اتومبیلی بیدارت میکند
خیلی معمولی از پنجره کوچه را می نگری
لباسی میپوشی
ساعت و کلاهی می پوشی.
اگر زمستان باشد، با خود چتری می بری.
در آخرین روز زندگی ات
خیلی معمولی بیرون می روی
خیلی معمولی
دیگر برنمیگردی.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
ریشه ام در بهار است وُ
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
ریشه ام در بهار است وُ
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
جلو بروم
تو را از دست دادهام
عقب بیایم
خودم را.
شطرنج
دردناکترین تفسیر از این رابطه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
تو را از دست دادهام
عقب بیایم
خودم را.
شطرنج
دردناکترین تفسیر از این رابطه است...
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
گرسنگی همه چیز آدم را می فروشد
میز را
صندلی را
تلویزیون را
فرش را
کتاب ها را ...
گرسنگی آنقدر خانه ات را کوچک می کند
که خانه
روزی بالاخره به پیراهنت می چسبد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
میز را
صندلی را
تلویزیون را
فرش را
کتاب ها را ...
گرسنگی آنقدر خانه ات را کوچک می کند
که خانه
روزی بالاخره به پیراهنت می چسبد
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه ام در بهار است وُ
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
برگ هایم در پاییز.
نه سبز میشوم
نه زرد.
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
به پرندگان بگو
شاخههایت را فراموش نکنند.
پاییز
آخرین حرف درخت نیست
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima
شاخههایت را فراموش نکنند.
پاییز
آخرین حرف درخت نیست
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اجسام
@asheghanehaye_fatima