@asheghanehaye_fatima
#لقلقه_هاي_عاشقانه
-:" مي دوني عزيز من؛
اگه يه روز ورق برگرده و به جاي اين همه عشق كه بهت دارم، نفرت داشته باشم، تمام چيزهايي كه بين ما اتفاق افتاده، از اولين كلمه عاشقانه تا اين لحظه رو، طبق قانون نسبيت، ميشه يك جنايت انساني هم توصيف كرد.
اگر بشينم و از زاويه ي كينه و نفرت، براي نابود كردن تو خاطرات سالهاي عاشقي رو بنويسم، خيلي راحت مي تونم تو رو يك آدم مكار و بيمار رواني توصيف كنم كه در نقش يك عاشق براي تسخير جسم و جان من، نقشه كشيده بودي، بي اونكه لازم باشه در عين ماجرا و حقيقت دست ببرم! و برعكس، به همين راحتي ميشه خودم رو زن شيطان صفتي جلوه بدم كه اومدم تا تو رو وسوسه كنم و جان و مال و آبروت رو از بين ببرم!
اينجاست كه از اين زاويه تمام عاشقي ما تبديل به يك جرم و جنايت انساني ميشه!
براي همين خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي برام قابل درك هست وقتي انساني مرتكب يك عمل غير اخلاقي ميشه! چيزايي مثل قتل و خيانت و فحشاء! به قدري كه اين "نسبيتِ" لعنتي، عملكردش قوي هست!!!
مي دوني بدترين قسمت ماجرا كجاست؟! اينكه ديگه نه چيزي به غايت خوشحالت ميكنه و نه ناراحت! مثل يك تماشاگر كه فيلمي رو از قبل ديده باشه، تمام اتفاق هاي زندگي، يك صحنه ي گذراست. در نتيجه توي دنياي كثيفي زندگي مي كنيم كه نسبيتِ ايمان و اعتقاد، به هرچي! انسانيت، اخلاق، مذهب و ... زير پاي آدم و هر لحظه و هرجا ميتونه، خالي كنه!
آه!
از طرفي هم گاهي فكر ميكنم اگه پاي اين عشق و عاشقي ها وسط نباشه، لحظه اي نفس كشيدن توي اين دنيا، ظلم كردن به خودت هست و چقدر آدم بايد خوش شانس باشه كه يه روزي، يه جايي كاري كرده باشه كه اين نسبيته، براش گل كرده باشه! يك گل رز، گلي كه عاشقش باشي، گلي كه دوستش داشته باشي و بتوني به خاطرش به زندگي ادامه بدي.، گُلي كه اهليت كنه!
بين تمام اين فلسفه هاي بي منطق، عاشقتم گلِ من، عاشقتم…"
-:" شازده خانمِ كوچولوي من
درسته. كاملا درسته.
براي همين نسبيت هست كه هيچ وقت در جهان صلح و عدالت برقرار نميشه عزيزكم... اما پيوندها همينجا خودشون رو نشون ميدن؛ يادته ميگفتم: "عشق پلي از رشته هاي نامريي بين دو انسان هست."
اين و بزرگتر ببين در مقياس كاينات. جهان و اجزائش با همين رشته ها بر قرارند.
ماي عاشق هم يا خيلي خوش شانسيم يا داريم جنايت آينده رو مرتكب ميشيم، آينده اي كه شايد خودمون هم نباشيم!
نميدونم
چيزي كه ميدونم و ايمان دارم بهش همين لحظه هاي خوشي بين من و خودته.
درسته وقتايي كه دلتنگ اي، يا توي اين لحظه هاي شاد قرار نداري،به هر دليلي،
فكر آينده ايي با لحظه هاي خوشتر، اميد ميده به آدم.
اما اينده از بينهايت مياد و اين دنيا يلداي بي فانوسي ست عزيزكم.
وقت، وقت عشق بازيه، هدر بدي از كفت رفته!
هيچ كس علم لدني نميدونه! همين هم زيباش كرده؛
به هر دليلِ لدني يا غير از اون، ما بهم رسيديم؛
با هر توجيحي، عشقِ من به تو و تو به منه كه به دادمون رسيده عزيزم. اين را ز جهان بي قرار، ما را بس!
#امیر_معصومي_آمونياك
#لقلقه_هاي_عاشقانه
-:" مي دوني عزيز من؛
اگه يه روز ورق برگرده و به جاي اين همه عشق كه بهت دارم، نفرت داشته باشم، تمام چيزهايي كه بين ما اتفاق افتاده، از اولين كلمه عاشقانه تا اين لحظه رو، طبق قانون نسبيت، ميشه يك جنايت انساني هم توصيف كرد.
اگر بشينم و از زاويه ي كينه و نفرت، براي نابود كردن تو خاطرات سالهاي عاشقي رو بنويسم، خيلي راحت مي تونم تو رو يك آدم مكار و بيمار رواني توصيف كنم كه در نقش يك عاشق براي تسخير جسم و جان من، نقشه كشيده بودي، بي اونكه لازم باشه در عين ماجرا و حقيقت دست ببرم! و برعكس، به همين راحتي ميشه خودم رو زن شيطان صفتي جلوه بدم كه اومدم تا تو رو وسوسه كنم و جان و مال و آبروت رو از بين ببرم!
اينجاست كه از اين زاويه تمام عاشقي ما تبديل به يك جرم و جنايت انساني ميشه!
براي همين خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي برام قابل درك هست وقتي انساني مرتكب يك عمل غير اخلاقي ميشه! چيزايي مثل قتل و خيانت و فحشاء! به قدري كه اين "نسبيتِ" لعنتي، عملكردش قوي هست!!!
مي دوني بدترين قسمت ماجرا كجاست؟! اينكه ديگه نه چيزي به غايت خوشحالت ميكنه و نه ناراحت! مثل يك تماشاگر كه فيلمي رو از قبل ديده باشه، تمام اتفاق هاي زندگي، يك صحنه ي گذراست. در نتيجه توي دنياي كثيفي زندگي مي كنيم كه نسبيتِ ايمان و اعتقاد، به هرچي! انسانيت، اخلاق، مذهب و ... زير پاي آدم و هر لحظه و هرجا ميتونه، خالي كنه!
آه!
از طرفي هم گاهي فكر ميكنم اگه پاي اين عشق و عاشقي ها وسط نباشه، لحظه اي نفس كشيدن توي اين دنيا، ظلم كردن به خودت هست و چقدر آدم بايد خوش شانس باشه كه يه روزي، يه جايي كاري كرده باشه كه اين نسبيته، براش گل كرده باشه! يك گل رز، گلي كه عاشقش باشي، گلي كه دوستش داشته باشي و بتوني به خاطرش به زندگي ادامه بدي.، گُلي كه اهليت كنه!
بين تمام اين فلسفه هاي بي منطق، عاشقتم گلِ من، عاشقتم…"
-:" شازده خانمِ كوچولوي من
درسته. كاملا درسته.
براي همين نسبيت هست كه هيچ وقت در جهان صلح و عدالت برقرار نميشه عزيزكم... اما پيوندها همينجا خودشون رو نشون ميدن؛ يادته ميگفتم: "عشق پلي از رشته هاي نامريي بين دو انسان هست."
اين و بزرگتر ببين در مقياس كاينات. جهان و اجزائش با همين رشته ها بر قرارند.
ماي عاشق هم يا خيلي خوش شانسيم يا داريم جنايت آينده رو مرتكب ميشيم، آينده اي كه شايد خودمون هم نباشيم!
نميدونم
چيزي كه ميدونم و ايمان دارم بهش همين لحظه هاي خوشي بين من و خودته.
درسته وقتايي كه دلتنگ اي، يا توي اين لحظه هاي شاد قرار نداري،به هر دليلي،
فكر آينده ايي با لحظه هاي خوشتر، اميد ميده به آدم.
اما اينده از بينهايت مياد و اين دنيا يلداي بي فانوسي ست عزيزكم.
وقت، وقت عشق بازيه، هدر بدي از كفت رفته!
هيچ كس علم لدني نميدونه! همين هم زيباش كرده؛
به هر دليلِ لدني يا غير از اون، ما بهم رسيديم؛
با هر توجيحي، عشقِ من به تو و تو به منه كه به دادمون رسيده عزيزم. اين را ز جهان بي قرار، ما را بس!
#امیر_معصومي_آمونياك