@asheghanehaye_fatima
مرا مصاحب ِ #گنجشک هاي شاد مبين!
که من تمامي شب،
در آن کرانه ي دور،
ميان جنگل و آتش، ميان چشمه ي خون،
به زير بال هيولاي مرگ زيسته ام،
و تا سپيده ي صبح،
به سرنوشت سياه ِ بشر گريسته ام...
.
.
و من تکيده و غمگين به راه ميفتم
و #آفتاب همان گونه سرکش و مغرور
به انهدام ِ جهان ِ خراب مي نگرد...
#فريدون_مشيري
از "بهار را باور کن"
ص90
مرا مصاحب ِ #گنجشک هاي شاد مبين!
که من تمامي شب،
در آن کرانه ي دور،
ميان جنگل و آتش، ميان چشمه ي خون،
به زير بال هيولاي مرگ زيسته ام،
و تا سپيده ي صبح،
به سرنوشت سياه ِ بشر گريسته ام...
.
.
و من تکيده و غمگين به راه ميفتم
و #آفتاب همان گونه سرکش و مغرور
به انهدام ِ جهان ِ خراب مي نگرد...
#فريدون_مشيري
از "بهار را باور کن"
ص90
@asheghanehaye_fatima
خدایا وحشت تنهاییم کشت
کسی با قصه من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی
به صد اندوه می نالم روا نیست
شبم طی شد کسی بر در نکوبید
به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتابم بر لب بام
دلم از این همه بیگانگی سوخت
به روی من نمی خندد امیدم
شراب زندگی در ساغرم نیست
نه شعرم می دهد تسکین به حالم
که غیر از اشک غم در دفترم نیست
بیا ای مرگ، جانم بر لب آمد
بیا در کلبه ام شوری بر انگیز
بیا شمعی به بالینم بیاویز
بیا شعری به تابوتم بیاویز
دلم در سینه کوبد سر به دیوار
که این مرگ است و بر در می زند مشت
بیا ای همزبان جاودانی
که امشب وحشت تنهاییم کشت
#فريدون_مشيري
.
خدایا وحشت تنهاییم کشت
کسی با قصه من آشنا نیست
در این عالم ندارم همزبانی
به صد اندوه می نالم روا نیست
شبم طی شد کسی بر در نکوبید
به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتابم بر لب بام
دلم از این همه بیگانگی سوخت
به روی من نمی خندد امیدم
شراب زندگی در ساغرم نیست
نه شعرم می دهد تسکین به حالم
که غیر از اشک غم در دفترم نیست
بیا ای مرگ، جانم بر لب آمد
بیا در کلبه ام شوری بر انگیز
بیا شمعی به بالینم بیاویز
بیا شعری به تابوتم بیاویز
دلم در سینه کوبد سر به دیوار
که این مرگ است و بر در می زند مشت
بیا ای همزبان جاودانی
که امشب وحشت تنهاییم کشت
#فريدون_مشيري
.