@asheghanehaye_fatima
خواب دیدم که باید وداع کنم
با تمام چیزهایی که مرا احاطه کردهاند
و بر من سایه میاندازند؛
وداع با خیل مدعیان مالکیت ضمیرها
وداع با فهرست موجودیها
وداع با فهرست اشیاء پیدا شده
وداع با تمام بوهای خسته کننده
با صداهایی که مرا بیدار نگه میدارند
با شیرینی تلخی، با خود ترشی
با تندی گرمکننده دانهی فلفل
وداع با تیکتاک زمان، با مشکلات روز اول هفته
با بختآزمایی نخ نمای چهارشنبه، با یکشنبه
و بدخواهیاش، وقتی که ملال جا خوش میکند
وداع با تمام قرارهایی که در آینده
فرا میرسند.
خواب دیدم باید وداع کنم با هر اندیشهای،
چه مرده، چه زنده.
با معنی، که پشت هر معنی
معنیای میجوید.
با امید، این دوندهی خستگیناپذیر هم
باید وداع کنم.
باید وداع کنم با بهرههای خشم فروخورده،
با عایدات رویاهای ذخیره شده
با آنچه که بر کاغذ آمده، یادآور حکایت زمانی
که سوار و اسب بنای یادبود شد
وداع با تمام تصاویری، که آدم ساخته است
وداع با ترانه، با نالههای قافیهدار
وداع با صداهای بافته شده، با تشویقهای شش همسرا
وداع با شورساز
وداع با خدا و باخ
خواب دیدم باید وداع کنم
با شاخههای گل
با میوهها و شکوفهها و جوانههای کلمات
با فصول سال که از تغییر احوال دلزدهاند
و بر وداع اصرار میورزند
مه بهاری، آخر تابستان، پالتوی زمستانی.
آوریل آوریل گفتن
دوباره از گلهای موگه و زعفران گفتن
خشکسالی، یخبندان، ذوبشدن
رد پاها در برف. شاید
به وقت وداع گیلاسها رسیده باشند. شاید
فاخته دیوانهوار بازی کند و بخواند
دوباره نخودها را سبز از پوسته در بیاورد
گل قاصدک. تازه میفهمم چه میخواهد.
خواب دیدم باید وداع کنم
با تخت و در و میز
و تخت و در و میز را
سنگین کنم، تا آخر باز کنم، برای وداع امتحان کنم
آخرین روز مدرسه است: نام دوستان را تلفظ میکنم
شماره تلفنها را میگویم.
بدهکاریها را صاف میکنم.
در آخر اسم دشمنانام را مینویسم.
و یک جمله: " همه چیز فراموش"
یا اینکه: "دعوا صرف نمیکند."
ناگهان وقت زیادی پیدا می کنم.
■شاعر: #گونتر_گراس | Günter Grass | آلمان، ۲۰۱۵-۱۹۲۷ |
■برگردان: #فرشته_وزیرینصب
خواب دیدم که باید وداع کنم
با تمام چیزهایی که مرا احاطه کردهاند
و بر من سایه میاندازند؛
وداع با خیل مدعیان مالکیت ضمیرها
وداع با فهرست موجودیها
وداع با فهرست اشیاء پیدا شده
وداع با تمام بوهای خسته کننده
با صداهایی که مرا بیدار نگه میدارند
با شیرینی تلخی، با خود ترشی
با تندی گرمکننده دانهی فلفل
وداع با تیکتاک زمان، با مشکلات روز اول هفته
با بختآزمایی نخ نمای چهارشنبه، با یکشنبه
و بدخواهیاش، وقتی که ملال جا خوش میکند
وداع با تمام قرارهایی که در آینده
فرا میرسند.
خواب دیدم باید وداع کنم با هر اندیشهای،
چه مرده، چه زنده.
با معنی، که پشت هر معنی
معنیای میجوید.
با امید، این دوندهی خستگیناپذیر هم
باید وداع کنم.
باید وداع کنم با بهرههای خشم فروخورده،
با عایدات رویاهای ذخیره شده
با آنچه که بر کاغذ آمده، یادآور حکایت زمانی
که سوار و اسب بنای یادبود شد
وداع با تمام تصاویری، که آدم ساخته است
وداع با ترانه، با نالههای قافیهدار
وداع با صداهای بافته شده، با تشویقهای شش همسرا
وداع با شورساز
وداع با خدا و باخ
خواب دیدم باید وداع کنم
با شاخههای گل
با میوهها و شکوفهها و جوانههای کلمات
با فصول سال که از تغییر احوال دلزدهاند
و بر وداع اصرار میورزند
مه بهاری، آخر تابستان، پالتوی زمستانی.
آوریل آوریل گفتن
دوباره از گلهای موگه و زعفران گفتن
خشکسالی، یخبندان، ذوبشدن
رد پاها در برف. شاید
به وقت وداع گیلاسها رسیده باشند. شاید
فاخته دیوانهوار بازی کند و بخواند
دوباره نخودها را سبز از پوسته در بیاورد
گل قاصدک. تازه میفهمم چه میخواهد.
خواب دیدم باید وداع کنم
با تخت و در و میز
و تخت و در و میز را
سنگین کنم، تا آخر باز کنم، برای وداع امتحان کنم
آخرین روز مدرسه است: نام دوستان را تلفظ میکنم
شماره تلفنها را میگویم.
بدهکاریها را صاف میکنم.
در آخر اسم دشمنانام را مینویسم.
و یک جمله: " همه چیز فراموش"
یا اینکه: "دعوا صرف نمیکند."
ناگهان وقت زیادی پیدا می کنم.
■شاعر: #گونتر_گراس | Günter Grass | آلمان، ۲۰۱۵-۱۹۲۷ |
■برگردان: #فرشته_وزیرینصب