@asheghanehaye_fatima
اگر در پاییز میآمدی،
تابستان را جارو میکردم
با نیمی خنده، نیمی ضربه،
آنچه زنان خانهدار با مگسی میکنند.
اگر تا یکسال دیگر میدیدمات،
ماهها را بدل به توپهایی میکردم،
و در کشوهای جداگانه میگذاشتم،
تا زمانشان برسد.
اگر قرنها تاخیر میکردند،
با دست میشمردمشان،
و آنقدر از آنها کم میکردم،
که انگشتانام به جزیره وندیمنس* بیفتد.
و اگر این زندگی به پایان میرسید،
که از من و تو میرسد،
مثل پوستهی درخت به جایی پرتاباش میکردم
و جاودانهگی را مزه میکردم.
اما حالا، بیخبر از طول
بال نامطمئن زمان،
مرا میگزد، این جن زنبوری،
که نیشاش را برملا نمیکند.
■●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
■●برگردان: #فرشته_وزيرینسب
★جزیره «وندیمنس» یا «تاسمانی» در جنوب شرقی استرالیا قرار دارد و در اینجا دیکنسون به مفهوم سرزمین عجایب از آن استفاده کرده است.
اگر در پاییز میآمدی،
تابستان را جارو میکردم
با نیمی خنده، نیمی ضربه،
آنچه زنان خانهدار با مگسی میکنند.
اگر تا یکسال دیگر میدیدمات،
ماهها را بدل به توپهایی میکردم،
و در کشوهای جداگانه میگذاشتم،
تا زمانشان برسد.
اگر قرنها تاخیر میکردند،
با دست میشمردمشان،
و آنقدر از آنها کم میکردم،
که انگشتانام به جزیره وندیمنس* بیفتد.
و اگر این زندگی به پایان میرسید،
که از من و تو میرسد،
مثل پوستهی درخت به جایی پرتاباش میکردم
و جاودانهگی را مزه میکردم.
اما حالا، بیخبر از طول
بال نامطمئن زمان،
مرا میگزد، این جن زنبوری،
که نیشاش را برملا نمیکند.
■●شاعر: #اميلی_ديكنسون | Emily Dickinson | آمریکا، ۱۸۸۶-۱۸۳۰ |
■●برگردان: #فرشته_وزيرینسب
★جزیره «وندیمنس» یا «تاسمانی» در جنوب شرقی استرالیا قرار دارد و در اینجا دیکنسون به مفهوم سرزمین عجایب از آن استفاده کرده است.
غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هر سنگ و بوتهای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمیبیند
همه تنهایاند
پر از دوست بود دنیا برایام
آنوقت که زندگیام نور بود
اینک که مه فرو میافتد
دیگر کسی قابل رویت نیست
راستی که هیچکس عاقل نمیشود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریزناپذیر
از همه جدا میکند او را
غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچکس چیز دیگری نمیشناسد
همه تنهایاند
■●شاعر: #هرمان_هسه | Hermann Hesse | آلمانی-سوییسی، ۱۹۶۲-۱۸۷۷ | برندهی جایزهی نوبلِ ادبیات در سال۱۹۴۶ |
■●برگردان: #فرشته_وزيرینسب
@asheghanehaye_fatima
آنجا که تنهاست هر سنگ و بوتهای
و هیچ درختی درخت دیگر را نمیبیند
همه تنهایاند
پر از دوست بود دنیا برایام
آنوقت که زندگیام نور بود
اینک که مه فرو میافتد
دیگر کسی قابل رویت نیست
راستی که هیچکس عاقل نمیشود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریزناپذیر
از همه جدا میکند او را
غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچکس چیز دیگری نمیشناسد
همه تنهایاند
■●شاعر: #هرمان_هسه | Hermann Hesse | آلمانی-سوییسی، ۱۹۶۲-۱۸۷۷ | برندهی جایزهی نوبلِ ادبیات در سال۱۹۴۶ |
■●برگردان: #فرشته_وزيرینسب
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
وقتی عاشقم
نور سيالی میشوم
پنهان از نظرها
و شعرها در دفتر شعرم
کشتزارهای گل ابريشم و گلهای داوودی میشوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران میکند
و سبزه بر زبانم میرويد
وقتی عاشقم
زمانی میشوم خارج از هر زمان
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #فرشته_وزيرینسب
وقتی عاشقم
نور سيالی میشوم
پنهان از نظرها
و شعرها در دفتر شعرم
کشتزارهای گل ابريشم و گلهای داوودی میشوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران میکند
و سبزه بر زبانم میرويد
وقتی عاشقم
زمانی میشوم خارج از هر زمان
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #فرشته_وزيرینسب
اگر در پاییز میآمدی،
تابستان را جارو میکردم
با نیمی خنده، نیمی ضربه،
آنچه زنان خانهدار با مگسی میکنند.
اگر تا یکسال دیگر میدیدمت،
ماهها را بدل به توپهایی میکردم،
و در کشوهای جداگانه میگذاشتم،
تا زمانشان برسد.
اگر قرنها تاخیر میکردند،
با دست میشمردمشان،
و آنقدر از آنها کم میکردم،
که انگشتانام به جزیرهی وندیمنس* بیفتد.
و اگر این زندگی به پایان میرسید،
که از من و تو میرسد،
مثل پوستهی درخت به جایی پرتاباش میکردم
و جاودانگی را مزه میکردم.
اما حالا، بیخبر از طول
بال نامطمئن زمان،
مرا میگزد، این جن زنبوری،
که نیشاش را برملا نمیکند.
#اميلی_ديكنسون
برگردان: #فرشته_وزيرینسب
*جزیرهی «وندیمنس» یا «تاسمانی» در جنوب شرقی استرالیا قرار دارد و در اینجا دیکنسون به مفهوم سرزمین عجایب از آن استفاده کرده است.
@asheghanehaye_fatima
تابستان را جارو میکردم
با نیمی خنده، نیمی ضربه،
آنچه زنان خانهدار با مگسی میکنند.
اگر تا یکسال دیگر میدیدمت،
ماهها را بدل به توپهایی میکردم،
و در کشوهای جداگانه میگذاشتم،
تا زمانشان برسد.
اگر قرنها تاخیر میکردند،
با دست میشمردمشان،
و آنقدر از آنها کم میکردم،
که انگشتانام به جزیرهی وندیمنس* بیفتد.
و اگر این زندگی به پایان میرسید،
که از من و تو میرسد،
مثل پوستهی درخت به جایی پرتاباش میکردم
و جاودانگی را مزه میکردم.
اما حالا، بیخبر از طول
بال نامطمئن زمان،
مرا میگزد، این جن زنبوری،
که نیشاش را برملا نمیکند.
#اميلی_ديكنسون
برگردان: #فرشته_وزيرینسب
*جزیرهی «وندیمنس» یا «تاسمانی» در جنوب شرقی استرالیا قرار دارد و در اینجا دیکنسون به مفهوم سرزمین عجایب از آن استفاده کرده است.
@asheghanehaye_fatima
غریب است سرگردانی در مه
آنجا که تنهاست هر سنگ و بوتهیی
و هیچ درختی درختِ دیگر را نمیبیند
همه تنهایند
پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگیام نور بود
اینک که مه فرومیافتد
دیگر کسی قابلرؤیت نیست
راستی که هیچکس عاقل نمیشود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریزناپذیر
از همه جدا میکند او را
غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچکس چیز دیگری نمیشناسد
همه تنهایند
■شاعر: #هرمان_هسه
■برگردان: #فرشته_وزيرینسب
@asheghanehaye_fatima
آنجا که تنهاست هر سنگ و بوتهیی
و هیچ درختی درختِ دیگر را نمیبیند
همه تنهایند
پر از دوست بود دنیا برایم
آنوقت که زندگیام نور بود
اینک که مه فرومیافتد
دیگر کسی قابلرؤیت نیست
راستی که هیچکس عاقل نمیشود
مگر اینکه تاریکی را بشناسد
که خاموش و گریزناپذیر
از همه جدا میکند او را
غریب است در مه سرگردان شدن
زندگی تنها بودن است
هیچکس چیز دیگری نمیشناسد
همه تنهایند
■شاعر: #هرمان_هسه
■برگردان: #فرشته_وزيرینسب
@asheghanehaye_fatima