@asheghanehaye_fatima
حضورت را
به انبوه حقیقت پس نخواهم داد
ای رویای بی تکرار
در اقیانوس وهم انگیز و بی پایان تاریکی
سوار قایقی از نور خواهم شد
اگر فانوس شب بیدار چشمانت بتابد باز
بر آیینه ی جانم
مرا از وحشت طوفان دریاها هراسی نیست
و من با جان و دل بی وقفه پارو می زنم
تا ساحل امن حضور عاشقت
زیبای بی تکرار ...
#فاطمه_مشاعی
حضورت را
به انبوه حقیقت پس نخواهم داد
ای رویای بی تکرار
در اقیانوس وهم انگیز و بی پایان تاریکی
سوار قایقی از نور خواهم شد
اگر فانوس شب بیدار چشمانت بتابد باز
بر آیینه ی جانم
مرا از وحشت طوفان دریاها هراسی نیست
و من با جان و دل بی وقفه پارو می زنم
تا ساحل امن حضور عاشقت
زیبای بی تکرار ...
#فاطمه_مشاعی
@asheghanehaye_fatima
امشب به تبِ كوير خو بايد كرد
با نبض ستاره ها وضو بايد كرد
دور از لبِ يار چون اذان مى گويند
افطار به بوسه از سبو بايد كرد
مهتاب به روى آب خنديده و گفت
اينگونه گذر از آبرو بايد كرد
در شهر ميانِ كوچه ها ايمان را
با هرچه چراغ جستجو بايد كرد
اين فلسفه هاى خسته از سفسطه را
با عشق دوباره رو به رو بايد كرد
تا گنج ، به رنجِ عشق پيدا بشود
خاكِ دلِ خويش زير و رو بايد كرد
بى وقفه براى بى قرارى هامان
آرام و قرار آرزو بايد كرد ...
#فاطمه_مشاعی
امشب به تبِ كوير خو بايد كرد
با نبض ستاره ها وضو بايد كرد
دور از لبِ يار چون اذان مى گويند
افطار به بوسه از سبو بايد كرد
مهتاب به روى آب خنديده و گفت
اينگونه گذر از آبرو بايد كرد
در شهر ميانِ كوچه ها ايمان را
با هرچه چراغ جستجو بايد كرد
اين فلسفه هاى خسته از سفسطه را
با عشق دوباره رو به رو بايد كرد
تا گنج ، به رنجِ عشق پيدا بشود
خاكِ دلِ خويش زير و رو بايد كرد
بى وقفه براى بى قرارى هامان
آرام و قرار آرزو بايد كرد ...
#فاطمه_مشاعی
@asheghanehaye_fatima
رازى ست عاشقانه طلسم نگاه تو
نوعى كشش كه مى كشدم تا گناهِ تو
از پوست ساده مى گذرد تا به استخوان
اين امتزاجِ چشم من و روى ماه تو
#فاطمه_مشاعی
رازى ست عاشقانه طلسم نگاه تو
نوعى كشش كه مى كشدم تا گناهِ تو
از پوست ساده مى گذرد تا به استخوان
اين امتزاجِ چشم من و روى ماه تو
#فاطمه_مشاعی
@asheghanehaye_fatima
به کدام آب
بشویيم نگاهامان را
که در این قحطی عشق
واژه ها در عطشِ خشکِ گلو می سوزند
چشم ها مانده به راه
غم تنهایی خود را
به افق می دوزند
سینه گورستانیست
که در آن
آینه و عشق و غزل دفن شدست
کاری باید کرد
حرفی باید زد
شعری باید گفت
مثل کاوشگر خاک
تا به اعماق سفر باید کرد
ولی از ماندن و درگیر شدن
در شب مرداب
حذر باید کرد...
ریشه ها منتظرند
سفر رعد به نورانی برق
ابرها می بارند
رویش آینه و عشق و غزل
آه رستاخیز است
لحظه ی اوج شکوفایی مرغ ملکوت
چه تماشا دارد ...
#فاطمه_مشاعی
به کدام آب
بشویيم نگاهامان را
که در این قحطی عشق
واژه ها در عطشِ خشکِ گلو می سوزند
چشم ها مانده به راه
غم تنهایی خود را
به افق می دوزند
سینه گورستانیست
که در آن
آینه و عشق و غزل دفن شدست
کاری باید کرد
حرفی باید زد
شعری باید گفت
مثل کاوشگر خاک
تا به اعماق سفر باید کرد
ولی از ماندن و درگیر شدن
در شب مرداب
حذر باید کرد...
ریشه ها منتظرند
سفر رعد به نورانی برق
ابرها می بارند
رویش آینه و عشق و غزل
آه رستاخیز است
لحظه ی اوج شکوفایی مرغ ملکوت
چه تماشا دارد ...
#فاطمه_مشاعی
@asheghanehaye_fatima
تو را از ياد خواهم برد بي شك
خوووووووب مي دانم
كه روزي جستجويم مي كني
اما
نمي يابي
#فاطمه_مشاعی
تو را از ياد خواهم برد بي شك
خوووووووب مي دانم
كه روزي جستجويم مي كني
اما
نمي يابي
#فاطمه_مشاعی
@asheghanehaye_fatima
بگو چگونه فراموشت كنم
حالا كه در حافظهى بلند مدت دستانم نشستهای
و عطر آغوشت
صميمىترين نسيمىست كه حوالى تنم مىوزد
و جانم را
به رقصى شكوهمند وامیدارد...
بگو چگونه فراموشت كنم
اكنون كه آفتابگردانى سرگردانم
و تمام جهان
مطلع چشمهاى توست
و من در هجوم اين همه « تو»
از دست رفتهام...
مرا از تو گريزى نيست
چنان كه تن را از جان
مگر مرگ مرا كه چنين گر گرفتهام از تو
خاموش كند
مگر آن آلزايمر بدخيم معروف...
#فاطمه_مشاعی
بگو چگونه فراموشت كنم
حالا كه در حافظهى بلند مدت دستانم نشستهای
و عطر آغوشت
صميمىترين نسيمىست كه حوالى تنم مىوزد
و جانم را
به رقصى شكوهمند وامیدارد...
بگو چگونه فراموشت كنم
اكنون كه آفتابگردانى سرگردانم
و تمام جهان
مطلع چشمهاى توست
و من در هجوم اين همه « تو»
از دست رفتهام...
مرا از تو گريزى نيست
چنان كه تن را از جان
مگر مرگ مرا كه چنين گر گرفتهام از تو
خاموش كند
مگر آن آلزايمر بدخيم معروف...
#فاطمه_مشاعی
همهے حال و هوايش به ڪنار
آه از آن بوسه ڪه در
چشمش بود...
#فاطمه_مشاعی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
آه از آن بوسه ڪه در
چشمش بود...
#فاطمه_مشاعی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima