@asheghanehaye_fatima
بگویم زخمم آنقدر بزرگ شده است
که میشود در آن درختی کاشت
غمگینم
ومرگ کاری نمیکند
به سر و صورتم دست میکشم
وچیزی نمی بینم
می ترسم
چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می رود
هیچ گاه اینقدر نیازمند رویا نبوده ام
داغ تو میتواند یک اسب را خاکستر کند
#غلام_رضا_بروسان
(در آب ها دری باز شد )
بگویم زخمم آنقدر بزرگ شده است
که میشود در آن درختی کاشت
غمگینم
ومرگ کاری نمیکند
به سر و صورتم دست میکشم
وچیزی نمی بینم
می ترسم
چون ظرفی که ناگهان در آب فرو می رود
هیچ گاه اینقدر نیازمند رویا نبوده ام
داغ تو میتواند یک اسب را خاکستر کند
#غلام_رضا_بروسان
(در آب ها دری باز شد )
@asheghanehaye_fatima
انگار نمیآید و هم میآید
این دور و بر انگار که کم میآید
او عابر و من پیادهرو آه... چقدر
از حاشیه رفتنش خوشم میآید!
#غلام_رضا_بروسان
انگار نمیآید و هم میآید
این دور و بر انگار که کم میآید
او عابر و من پیادهرو آه... چقدر
از حاشیه رفتنش خوشم میآید!
#غلام_رضا_بروسان
Forwarded from اتچ بات
14آذر، سالروز درگذشت زنده یاد #غلام_رضا_بروسان و همسرش #الهام_اسلامی که در سال 1390،به همراه دخترشان لیلا در سانحه رانندگی جان خود را از دست دادند، گرامی باد💐
@asheghanehaye_fatima
گاهی می خندم
گاهی گریه می کنم
گریه اما بیشتر اتفاق می افتد
به هر حال آدم
یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.
#الهام_اسلامی
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم،
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات
دسته کبوتران سفیدی
که به یک باره پرواز می کنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود،
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته ی سیگاری در تبعید...
#غلام_رضا_بروسان
@asheghanehaye_fatima
قسمتی از شعر #هفت_مرثیه برای بروسان و اسلامی:
مرگ به اشاره میپرسد کدام است
و ما شگفتزده، لال، به چهرهی هم نگاه میکنیم.
میپرسد کدام است،
بر میدارد شما را
در سبدی میگذارد و
دور میشود.
***
این همه دوست دار هم نباشید
مرگ شما را یک تن میبیند
شما را
یک تن میبرد...
#شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
گاهی می خندم
گاهی گریه می کنم
گریه اما بیشتر اتفاق می افتد
به هر حال آدم
یکی از لباس هایش را بیشتر دوست دارد.
#الهام_اسلامی
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم،
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات
دسته کبوتران سفیدی
که به یک باره پرواز می کنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود،
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته ی سیگاری در تبعید...
#غلام_رضا_بروسان
@asheghanehaye_fatima
قسمتی از شعر #هفت_مرثیه برای بروسان و اسلامی:
مرگ به اشاره میپرسد کدام است
و ما شگفتزده، لال، به چهرهی هم نگاه میکنیم.
میپرسد کدام است،
بر میدارد شما را
در سبدی میگذارد و
دور میشود.
***
این همه دوست دار هم نباشید
مرگ شما را یک تن میبیند
شما را
یک تن میبرد...
#شمس_لنگرودی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید.
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود.
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد...
#غلام_رضا_بروسان
نمی خواهم پارچه ی ابریشمی باشم
اشرافی و غمگین
می خواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لب هایش
وقت بوسیدن ضربه می زنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه می کند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشه ای نیافته ام برای تاریکی
می ترسم رویایم به شاخه ها گیر کند
می ترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمی دانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را می فشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که می توانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
می خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مردم
نتوانی انکارم کنی
می خواهم شعرم چون شایعه ای در شهر بپیچد
و زنان
هربار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمی شود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همه ی زاویه ها را فرسوده ام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخ هایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید.
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود.
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد...
#غلام_رضا_بروسان
نمی خواهم پارچه ی ابریشمی باشم
اشرافی و غمگین
می خواهم کتان باشم
بر اندام زنی تنومند
که لب هایش
وقت بوسیدن ضربه می زنند
و نگاهش
وقت دیدن احاطه می کند
تمامی این روزها دلگیرند
من جغد پیری هستم
که شیشه ای نیافته ام برای تاریکی
می ترسم رویایم به شاخه ها گیر کند
می ترسم بیدار شوم و ببینم
زنی هستم در ایران
افسردگی ام طبیعی است
اما کاری کن رضا جان پاییز تمام شود
نمی دانم اگر مرگ بیاید
اول گلویم را می فشارد
یا دلم را
آن روز کجای خانه نشسته بودم
که می توانستم آن همه شعر بگویم؟
کدام لامپ روشن بود؟
می خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مردم
نتوانی انکارم کنی
می خواهم شعرم چون شایعه ای در شهر بپیچد
و زنان
هربار چیزی به آن اضافه کنند
امشب تمام نمی شود
امشب باید یکی از ما شعر بگوید
یکی گریه کند
در دلم جایی برای پنهان شدن نیست
من همه ی زاویه ها را فرسوده ام
دیگر وقت آن است که مرگ بیاید
و شاخ هایش را در دلم فرو کند
#الهام_اسلامی
@asheghanehaye_fatima