@asheghanehaye_fatima
کسی عطر ماگنولیای تاریک درونات را درنیافت
کسی بلبل مجروح عشق، میان دندانهایت را ندید
هزار اسب باریک ایرانی
در ماه پیشانیات خفتهاند
آنگاه که من چهار شب
کمرگاه تو را
که دشمن برف است
در آغوش خود داشتم
نگاه تو میان گچ و یاسمین
دستهگلی بیرنگ بود
از بذری که در خاک شد
در سینهام حروف سخت عاجی را برای تو جستم
همیشه، همیشه، همیشه
باغ من، جنگ مرگ و زندگی
جسم تو، فنا شدنی
خون رگان تو، دهان من
دهان تاریک تو، مرگ من.
■●شاعر: #فدریکو_گارسیا_لورکا |Federico García Lorca | اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ |
■●برگردان: #علیاصغر_فرداد
کسی عطر ماگنولیای تاریک درونات را درنیافت
کسی بلبل مجروح عشق، میان دندانهایت را ندید
هزار اسب باریک ایرانی
در ماه پیشانیات خفتهاند
آنگاه که من چهار شب
کمرگاه تو را
که دشمن برف است
در آغوش خود داشتم
نگاه تو میان گچ و یاسمین
دستهگلی بیرنگ بود
از بذری که در خاک شد
در سینهام حروف سخت عاجی را برای تو جستم
همیشه، همیشه، همیشه
باغ من، جنگ مرگ و زندگی
جسم تو، فنا شدنی
خون رگان تو، دهان من
دهان تاریک تو، مرگ من.
■●شاعر: #فدریکو_گارسیا_لورکا |Federico García Lorca | اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ |
■●برگردان: #علیاصغر_فرداد
@asheghanehaye_fatima
شب نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدمها بر شقیقهام.
تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.
روز نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد
و میخکهای جویده را برای غوکها خواهم آورد.
تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.
نه روز و نه شب میخواهند که بیایند،
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.
■●شاعر: #فدریکو_گارسیا_لورکا |Federico García Lorca | اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ |
■●برگردان: #علیاصغر_فرداد
شب نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد،
با توده آتشینی از کژدمها بر شقیقهام.
تو اما خواهی آمد،
با زبانی سوزان از باران نمک.
روز نمیخواهد که بیاید،
تا تو نیایی
و من نیز نتوانم که بیایم.
من اما خواهم آمد
و میخکهای جویده را برای غوکها خواهم آورد.
تو اما خواهی آمد
از مجراهای تاریک زمین.
نه روز و نه شب میخواهند که بیایند،
تا بسوزم من از اشتیاق تو
و بسوزی تو از اشتیاق من.
■●شاعر: #فدریکو_گارسیا_لورکا |Federico García Lorca | اسپانیا، ۱۹۳۶-۱۸۹۸ |
■●برگردان: #علیاصغر_فرداد
■دو کبوتر زیر باران
پاهای من که بسیار رفتهاند
پاهای من، دو کبوتر
که هر شب
آشیانهی دستهای تو را جستوجو کردهاند
پاهای کودکیام
که تو بیرونشان انداختهای،
جلوی پاگرد
زیر باران نشسته
و در آغوش هم غنودهاند
دو کبوتر زیر باران
پاهای کودکیام.
■شاعر: #هیلده_دومین | Hilde Domin | آلمان، ۲۰۰۶-۱۹۰۹ |
■برگردان: #علیاصغر_فرداد
@asheghanehaye_fatima
پاهای من که بسیار رفتهاند
پاهای من، دو کبوتر
که هر شب
آشیانهی دستهای تو را جستوجو کردهاند
پاهای کودکیام
که تو بیرونشان انداختهای،
جلوی پاگرد
زیر باران نشسته
و در آغوش هم غنودهاند
دو کبوتر زیر باران
پاهای کودکیام.
■شاعر: #هیلده_دومین | Hilde Domin | آلمان، ۲۰۰۶-۱۹۰۹ |
■برگردان: #علیاصغر_فرداد
@asheghanehaye_fatima