عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


سال هاست گم شده ام
‎مثل جنگلی ،
‎که میان جنگلی دیگر زندگی می کند
‎مثل آسمانی،
‎که میان آسمانی دیگر
‎آنقدر گناهکارم !
‎که مجبورم در تن خودم حبس ابد باشم

‎وقتی فهمیدم ،
‎چون گلوله ای که به شقیقه فکر می کند، 
‎به من فکر می کنی !
‎فرار کردم
‎رودخانه ای شدم که از کوهی می گریزد
‎اما هرکجا که رفتم !
‎پیش از من آنجا بودی ...

‎ما هر دو یکی هستیم !
‎و از تو راه رهایی نیست
‎باید تو را در آغوش بگیرم
‎و به این فکر کنم ،
‎وقتی باران بر دریا می بارد !
‎اول دریا خیس می شود
‎یا باران ...؟

#علیرضا_طالبی_پور
🍀🍀
@Asheghanehaye_fatima




درختهای جنگل ،
لازم نیست هر سال ،
گذرنامه هایشان را تمدید کنند
در فرودگاه
جلوی ورود هیچ گوزنی را نمی گیرند
درناها ،
تنها کافیست
بالهایشان را باز کنند
تا اقامت آسمان را داشته باشند
اما من
هر کجای جهان که می ایستم
وطنم نمی شود
آه........
اسیر غربتم رفیق !
هرگز ، از هیچ ابری نپرس
کجای زمین
بدنیا آمده است...
کجای ِ زمین بدنیا آمده است ...


#علیرضا_طالبی_پور
کتاب:
#زندگی_خانه_ای_اجاره_ایست
نشر:
#بوتیمار
@asheghanehaye_fatima


.
سال هاست گم شده ام
مثل جنگلی،
که میان جنگلی دیگر زندگی می کند
مثل آسمانی،
که میان آسمانی دیگر
آنقدر گناهکارم 
که مجبورم در تن خودم حبس ابد باشم

وقتی فهمیدم،
چون گلوله ای که به شقیقه فکر می کند، 
به من فکر می کنی،
فرار کردم
رودخانه ای شدم که از کوهی می گریزد
اما هرکجا که رفتم
پیش از من آنجا بودی

ما هر دو یکی هستیم
و از تو راه رهایی نیست
باید تو را در آغوش بگیرم
و به این فکر کنم،
وقتی باران بر دریا می بارد،
اول دریا خیس می شود
یا باران؟

#علیرضا_طالبی_پور

کتاب " زندگی خانه ای اجاره ایست"
@asheghanehaye_fatima




بغض گاهی شبیه نور است
وقتی می شکند،
رنگین کمان زیبایی می شود

غمگین نباش
از پنجره ای که رو به دیوارها باز می شود
از دری که لولا ندارد

ابرها اگر نبارند،
به درد آسمان نمی خورند
این را،
از زلزله خیز ترین شانه های دنیا فهمیده ام

پس این بار که زمین خوردی
زخم هایت را قاب کن،
و گردن اتاق بیانداز

باران اگر زمین نخورَد،
هیچ درختی این قدر زیبا نمی شود

#علیرضا_طالبی_پور
@asheghanehaye_fatima



دوستت دارم
و این گناه من نیست
باران
هرگز بخاطر خیس کردن درخت ها
از کسی معذرت نمی خواهد



#علیرضا_طالبی_پور
@asheghanehaye_fatima



سال‌هاست گم شده‌ام
مثل جنگلی،
که میان جنگلی دیگر زندگی می‌کند
مثل آسمانی،
که میان آسمانی دیگر
آنقدر گناهکارم 
که مجبورم در تن خودم حبس ابد باشم

وقتی فهمیدم،
چون گلوله‌ای که به شقیقه فکر می‌کند،
به من فکر می کنی،
فرار کردم
رودخانه‌ای شدم که از کوهی می‌گریزد
اما هرکجا که رفتم
پیش از من آنجا بودی

ما هر دو یکی هستیم
و از تو راه رهایی نیست
باید تو را در آغوش بگیرم
و به این فکر کنم،
وقتی باران بر دریا می‌بارد،
اول دریا خیس می شود
یا باران؟

#علیرضا_طالبی_پور
از کتاب #زندگی_خانه‌_ای_اجاره_‌ایست
@asheghanehaye_fatima




دوستت دارم
این را من نگفتم.
مادری که برای تکه های پیراهن پسرش،
در تابوت می گریست گفت.
دلتنگت هستم
این را من نگفتم
مردی در بیمارستان،
به دختری با موهای تراشیده گفت.

ازاحساسم به تو،
هر چه بگویم،
دنیا متحمل درد تازه ای می شود.
درد
درد
این اختراع غم انگیزی ست.

شب ها آسمان،
آنقدر بی کس است،
که ماه در آن برهنه می شود.
و من آنقدر تنها،
که اندوه در من.

هیچ کس ما را نمی بیند.
همین جای خیابان مرا ببوس.
همین جای جهان بگو که دوستم داری.

دوستت دارم
این را من نگفتم
زنی که هزار سال است،
به دنیا نیامده گفت.

خسته ام،
از هر بارانی که خیس نمی کند،
از هر خدایی که راست نمی گوید.

سهم من از رفتن ماندن است.
پس می ایستم،
با این که می دانم اینجا،
هیچ کس پالتویش را،
به بیدی که می لرزد نمی بخشد.

#علیرضا_طالبی_پور
کتاب: زندگی خانه ای اجاره ایست
ازاحساسم به تو،
هر چه بگویم،
دنیا متحمل درد تازه‌ای می‌شود.
درد
درد
این اختراع غم‌انگیزی ست.

#علیرضا_طالبی_پور

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
📖
#معرفی_شاعر
زندگی خانه‌ای اجاره‌ای‌ست، نشر بوتیمار
علیرضا طالبی پور

متولد ۱۳۶۹ در اصفهان و ساکن تهران است. مهندسی نفت خوانده و اولین کتاب شعرش را با نام "زندگی خانه‌ای اجاره‌ای‌ست" در سال ۹۴ منتشر کرده است. این کتاب مجموعه‌ی شعرهای سپید اوست.
.
🔸 نمونه شعری از #علیرضا_طالبی_پور
.
سال هاست گم شده ام
مثل جنگلی،
که میان جنگلی دیگر زندگی می کند
مثل آسمانی،
که میان آسمانی دیگر
آنقدر گناهکارم 
که مجبورم در تن خودم حبس ابد باشم
.
وقتی فهمیدم،
چون گلوله ای که به شقیقه فکر می کند، 
به من فکر می کنی،
فرار کردم
رودخانه ای شدم که از کوهی می گریزد
اما هرکجا که رفتم
پیش از من آنجا بودی
.
ما هر دو یکی هستیم
و از تو راه رهایی نیست
باید تو را در آغوش بگیرم
و به این فکر کنم،
وقتی باران بر دریا می بارد،
اول دریا خیس می شود
یا باران؟



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



چشم که باز کردم
سواری زیر پوست من می تاخت .
از کجا آمده بود
که هر رگی که از آن می گذشت
جلا می گرفت ؟
به کجا می رفت
که عبورش
خون مرا اینچنین روشن می کرد ؟

در دشت های فراخِ سینه ی من
سایه ی تک درختی نبود
تا تنپوش خستگی اش کند .
در کوه های صعبِ خیال من
چشمه ی پاکی نبود
تا قدری از آن بنوشد .
تا چشم می دید
سراب بود و مزارعی
که جز ساقه های اندوه !
چیزی از آن نرُسته بود .

تمام دیشب را
در گوشه ای از قلب من گذراند .
صبح رفت
اما فراموش کرد
آتشی را که روشن کرده بود خاموش کند ...




#علیرضا_طالبی_پور
@asheghanehaye_fatima

.
از احساسم به تو هرچه بگویم
دنیا متحمل دردِ تازه ای می‌شود.
درد
درد
این اختراعِ غم انگیزی ست..

#علیرضا_طالبی_پور
@asheghanehaye_fatima


تو آمده ای که اندوه را
از دلم پاک کنی
و این درست مثل این است که بخواهی
در شب عید
کویری را گردگیری کنی



#علیرضا_طالبی_پور
زندگی خانه ای اجاره ای ست
@asheghanehaye_fatima

بغض گاهی شبیه نور است
وقتی می شکند،
رنگین کمان زیبایی می شود

غمگین نباش
از پنجره ای که رو به دیوارها باز می شود
از دری که لولا ندارد

ابرها اگر نبارند،
به درد آسمان نمی خورند
این را،
از زلزله خیز ترین شانه های دنیا فهمیده ام

پس این بار که زمین خوردی
زخم هایت را قاب کن،
و گردن اتاق بیانداز

باران اگر زمین نخورَد،
هیچ درختی این قدر زیبا نمی شود

#علیرضا_طالبی_پور
@asheghanehaye_fatima



حرفی درون سینه‌ی من است،
که اگر بگویم،
روشنی از آینه می‌گریزد،
و مستی از شراب کوچ می‌کند.

حرفی که نه بر دوش می‌توان کشید،
نه بر زمین می‌توان گذاشت.
حرفی که کوه را می‌شکند،
و دریا را به آتش می‌کشد.

بادی وزید و ستاره را خاموش کرد.
برکه، ماه را بلعید.
با که بگویم؟
که دردِ مرا درد خویش بداند؟
دردی که اگر چه خراش می‌کشد،
نام دیگر من است.

با که بگویم،
در این شبِ پست،
هر روشنی که از دور می‌نمایند،
از خیمه‌ی راهزنی‌ست؟
دردی که درون سینه‌ی من است، می‌گوید:
چون قافله‌های گم شده،
بهتر که در تاریکی فرو رفت،
و هرگز پیدا نشد.

حرفی دارم که باید ناگفته بماند،
تا خاک،
از آن سهمی داشته باشد.
و دردی که باید گذاشت
و رفت،
و زیر لب خواند:

مثل خاموش شدن چراغ،
در ظهری آفتابی،
ای کاش می‌شد مُرد
بی آنکه کسی بفهمد!

#علیرضا_طالبی_پور