عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

"عصر جمعه پائیز"


و آفتاب خسته ی بیمار
از غرب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز

له له زنان،
عطش زده،
آواره ،
بادِ هار،
یک تکه روزنامه یِ چربِ مچاله را
در انتهایِ کوچه یِ بن بست
با خشم می جوید !

تا دور دیدِ من
اندوهبار غباری گس
درهم دویده بود

قلبم نمی تپید
و باورم به تهنیتِ مرگ
شعری سروده بود .

من مرده بودم
رگ هایم
این تسمه های تیره یِ پولادین
بر گِرد لاشه ام
پیچیده بود.

من مُرده بودم
قلبم
در پشتِ میله هایِ زندان سینه ام
از یاد رفته بود
اما هنوز خاطره ای در عمیقِ من
فریاد می کشید.

روئیده بود
در بی نهایتِ احساسم
دهلیزی
متروک
مه گرفته
...و خاموش!
فریادِ گام هایِ زنی
چون قطره هایِ آب
از دور ، دور ، دور ذهن
در گوش من چکید .
لب تشنه می دویدم سوی طنینِ گام
اما...
تداومِ فریادِ گام ها
از انتهای دیگرِ دهلیز
در گوش می چکید :
تک تک
چک چک
چه شیونی ... ، چه طنینی !

برگِ چنارِ خشکی از شاخه دور شد
چرخید در فضا
در زیرِ پای خسته ی من له شد
آیا
دست بریده ی مردی بود ؛
لب ریزِ التماس ؟
فریاد استخوان هایش برخاست
جرق
آه ...

و آفتاب خسته ی بیمار
از غروب می وزید
پائیز بود
عصر جمعه ی پائیز


#عصر_جمعه_پائیز🍁|
#نصرت_رحمانی
از دفتر : #میعاد_در_لجن