@asheghanehaye_fatima
خانم داشت می پرسید که هرکی از چی تو زمستون خوشش میاد؟
همایون خله گفت: از شیر سرد،
آندره گفت: از برف،
من گفتم: از تعطیلی مدرسه، به خاطر برف،
تو گفتی: از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری، وسط روز برفی.
می دونستم تو یه چیزی میگي که شبیه بقیه نیست، تو فرق داشتی گلی!
در دنیای تو ساعت چند است؟
#صفی_یزدانیان
خانم داشت می پرسید که هرکی از چی تو زمستون خوشش میاد؟
همایون خله گفت: از شیر سرد،
آندره گفت: از برف،
من گفتم: از تعطیلی مدرسه، به خاطر برف،
تو گفتی: از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری، وسط روز برفی.
می دونستم تو یه چیزی میگي که شبیه بقیه نیست، تو فرق داشتی گلی!
در دنیای تو ساعت چند است؟
#صفی_یزدانیان
@asheghanehaye_fatima
هرچی رو تو دوست داشتی رو من دوست داشتم،
اون روزو یادمه که خانم معلم پرسید: هرکی، از چی تو زمستون خوشش می یاد؟
همایون خُله گفت از شیر سرد،
لاله گفت از دماغ هویجی آدم برفی،
آندره گفت از برف،
یاسمین گفت از هیچیش،
ناهید گفت از سرما خوردن،
علی گفت از صدای برف،
من گفتم از تعطیلی مدرسه به خاطر برف،
تو گفتی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری وسط روز برفی..!
می دونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست،
تو فرق داشتی گلی...
#صفی_یزدانیان
هرچی رو تو دوست داشتی رو من دوست داشتم،
اون روزو یادمه که خانم معلم پرسید: هرکی، از چی تو زمستون خوشش می یاد؟
همایون خُله گفت از شیر سرد،
لاله گفت از دماغ هویجی آدم برفی،
آندره گفت از برف،
یاسمین گفت از هیچیش،
ناهید گفت از سرما خوردن،
علی گفت از صدای برف،
من گفتم از تعطیلی مدرسه به خاطر برف،
تو گفتی از بوی پوست پرتقال سوخته روی بخاری وسط روز برفی..!
می دونستم تو یه چیزی میگی که شبیه بقیه نیست،
تو فرق داشتی گلی...
#صفی_یزدانیان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهم دروغ بگو ،
بگو داشتی میمردی همه این سالها برام ...
بگو میمردی اگر برنمیگشتم ،
بگو بی من نمیشه ...
بگو چیزی رو نمیدیدی بی من ...
"دیالوگی از فیلم #ناگهان_درخت
به کارگردانی #صفی_یزدانیان"
#پیمان_معادی
#دیالوگ
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بگو داشتی میمردی همه این سالها برام ...
بگو میمردی اگر برنمیگشتم ،
بگو بی من نمیشه ...
بگو چیزی رو نمیدیدی بی من ...
"دیالوگی از فیلم #ناگهان_درخت
به کارگردانی #صفی_یزدانیان"
#پیمان_معادی
#دیالوگ
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
گلی : اینها رو (ظرف های آب) برا چی داری میچینی وسط حیاط؟!
فرهاد : تو درسهامون بود که ابرها از بخار شدن آبهای روی زمین درست میشن ، خب فکر کردم اینجوری آبها بخار میشن، میشن ابر... بعدش برف میاد... بعدش مدرسه تعطیل میشه ... بعدش ما میایم کوچهی شما تا شب برف بازی میکنیم ؛
میدونستم که تو آخرش از پنجره یه نگاهی به کوچه میکنی ...!
#دیالوگ_ماندگار
در دنیای تو ساعت چند است؟📽
#صفی_یزدانیان
@asheghanehaye_fatima
فرهاد : تو درسهامون بود که ابرها از بخار شدن آبهای روی زمین درست میشن ، خب فکر کردم اینجوری آبها بخار میشن، میشن ابر... بعدش برف میاد... بعدش مدرسه تعطیل میشه ... بعدش ما میایم کوچهی شما تا شب برف بازی میکنیم ؛
میدونستم که تو آخرش از پنجره یه نگاهی به کوچه میکنی ...!
#دیالوگ_ماندگار
در دنیای تو ساعت چند است؟📽
#صفی_یزدانیان
@asheghanehaye_fatima