@asheghanehaye_fatima
در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم
کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم
در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم
هم هر کس و هم هر چیز ، جز عشق تو پالوده است
از صفحه پندارم ، اینبار که می آیم
خواهی که اگر سنجی ، می سنج که جز مهرت
از هر چه سبکبارم ، اینبار که می آیم
سقفم ندهی باری ، جایی بسپار، آری
در سایه دیوارم ، اینبار که می آیم
باور کن از آن تصویر آن خستگی ، آن تخدیر
بیزارم و بیزارم ، اینبار که می آیم
دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم ، اینبار که می آیم
از مجموعه #شوکران_وشکر
این شعر بعلت اجرا توسط ((کورش یغمایی))
خواننده لس آنجلسی سالها سانسور بود
.....................................................
#حسین_منزوی
در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم
کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم
در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم
هم هر کس و هم هر چیز ، جز عشق تو پالوده است
از صفحه پندارم ، اینبار که می آیم
خواهی که اگر سنجی ، می سنج که جز مهرت
از هر چه سبکبارم ، اینبار که می آیم
سقفم ندهی باری ، جایی بسپار، آری
در سایه دیوارم ، اینبار که می آیم
باور کن از آن تصویر آن خستگی ، آن تخدیر
بیزارم و بیزارم ، اینبار که می آیم
دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم ، اینبار که می آیم
از مجموعه #شوکران_وشکر
این شعر بعلت اجرا توسط ((کورش یغمایی))
خواننده لس آنجلسی سالها سانسور بود
.....................................................
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
خانه های دم کرده ، کوچه های بغض آلود
طرح شهرِ خاکستر ، در زمینه ای از دود
چرک آب و سرد آتش ، خفته باد و نازا خاک
آفتاب بی چهره ، آسمان غبار اندود
در کجای این دلتنگ می دهید پروازم ؟
پرسه های عصرانه ! ای مدارتان مسدود !
یاد روزگارانی کآسمان و آفاقش
همت پَر مارا عرصه ی حقیری بود
در سکون این مرداب بو گرفته گندیدیم
مثل ماهی تنبل ، تا جدا شدیم از رود
* * *
فصل ضجه و زنجیر باز هم رقم خورده ست
خیره چشم ما تا دور باز در پی موعود
در کجای این دفتر تا نشانشان ثبت است
بردگان جان داده پای باروی نمرود؟
* * *
پای هر ستونش را دشنه ای موشح کرد
پاره و پریشان باد این کتاب خون آلود !
از مجموعه #شوکران_وشکر
.....................................................
#حسین_منزوی
خانه های دم کرده ، کوچه های بغض آلود
طرح شهرِ خاکستر ، در زمینه ای از دود
چرک آب و سرد آتش ، خفته باد و نازا خاک
آفتاب بی چهره ، آسمان غبار اندود
در کجای این دلتنگ می دهید پروازم ؟
پرسه های عصرانه ! ای مدارتان مسدود !
یاد روزگارانی کآسمان و آفاقش
همت پَر مارا عرصه ی حقیری بود
در سکون این مرداب بو گرفته گندیدیم
مثل ماهی تنبل ، تا جدا شدیم از رود
* * *
فصل ضجه و زنجیر باز هم رقم خورده ست
خیره چشم ما تا دور باز در پی موعود
در کجای این دفتر تا نشانشان ثبت است
بردگان جان داده پای باروی نمرود؟
* * *
پای هر ستونش را دشنه ای موشح کرد
پاره و پریشان باد این کتاب خون آلود !
از مجموعه #شوکران_وشکر
.....................................................
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
قند و عسل من ! « غزل » من ! گل نازم !
کوته شده ی رشته ی امید درازم !
خرّم شده اکنون چمن دیگری از تو
ای ابر نباریده به صحرای نیازم !
با شوق تو عالم همه سجاده ی عشق است
آه ای دهن کوچک تو ، مُهر نمازم !
شاید برسم با تو بدان عشق حقیقی
ابرویت اگر پل زند از عشق مَجازم
شاید که از این پس به هوای تو ببندد
از هر هوسی چشم ، دل وسوسه بازم
یادت دل پُر عاطفه ای چون تو ندارد
هر چند که دیری است شده محرم رازم
دیری است نغلتیده و با خویش نبرده است
جز زیر و بم غم به فرود و به فرازم
بزدای غبار از رخم و پنجه ی مهری
بر من بکش ، آن گاه بساز و بنوازم
بنواز که صد زمزمه ی عشق نهفته است
خاموش و فراموش به هر پرده ی سازم
اینک تو و آن زخمه و اینک من و این زخم
خواهی بنوازم تو و خواهی بگدازم
هر چند رقیب است ولی تنگ نظر نیست
دریا دلی ِ ساحلی ِ دوست بنازم
من گم شده بودم که مرا یافت برایت
عشق و سپس افکند به آغوش تو بازم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این غزل را در سال 3-62 سروده بودم
و همچنان که مشخص است برای دخترم
« غزل » بعد ها در سال 69 ، چند بیتی به
آن اضافه کردم و یکی دو ــ سه جایش
را هم عوض کردم ، آن چه در این مجموعه
می خوانید ، صورت نهایی غزل « غزل »
است که ترتیب اصلاح شده و کاسته و
افزوده ی هر دو سروده است .
از مجموعه : #شوکران_وشکر
.....................................................
#حسین_منزوی
قند و عسل من ! « غزل » من ! گل نازم !
کوته شده ی رشته ی امید درازم !
خرّم شده اکنون چمن دیگری از تو
ای ابر نباریده به صحرای نیازم !
با شوق تو عالم همه سجاده ی عشق است
آه ای دهن کوچک تو ، مُهر نمازم !
شاید برسم با تو بدان عشق حقیقی
ابرویت اگر پل زند از عشق مَجازم
شاید که از این پس به هوای تو ببندد
از هر هوسی چشم ، دل وسوسه بازم
یادت دل پُر عاطفه ای چون تو ندارد
هر چند که دیری است شده محرم رازم
دیری است نغلتیده و با خویش نبرده است
جز زیر و بم غم به فرود و به فرازم
بزدای غبار از رخم و پنجه ی مهری
بر من بکش ، آن گاه بساز و بنوازم
بنواز که صد زمزمه ی عشق نهفته است
خاموش و فراموش به هر پرده ی سازم
اینک تو و آن زخمه و اینک من و این زخم
خواهی بنوازم تو و خواهی بگدازم
هر چند رقیب است ولی تنگ نظر نیست
دریا دلی ِ ساحلی ِ دوست بنازم
من گم شده بودم که مرا یافت برایت
عشق و سپس افکند به آغوش تو بازم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* این غزل را در سال 3-62 سروده بودم
و همچنان که مشخص است برای دخترم
« غزل » بعد ها در سال 69 ، چند بیتی به
آن اضافه کردم و یکی دو ــ سه جایش
را هم عوض کردم ، آن چه در این مجموعه
می خوانید ، صورت نهایی غزل « غزل »
است که ترتیب اصلاح شده و کاسته و
افزوده ی هر دو سروده است .
از مجموعه : #شوکران_وشکر
.....................................................
#حسین_منزوی