اینگونه که راه میروی
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایات در دهانِ من
و گوشهایات بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
اینگونه که سکوت میکنی
با خونِ تو در پشتِ من
از چشمانات بر گردنِ من
هیچگاه هیچ شعری سکوت نخواهد کرد.
■شاعر: #رمکو_کامپرت |هلند،۱۹۲۹|
|Remco Wouter Campert|
■برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایات در دهانِ من
و گوشهایات بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
اینگونه که سکوت میکنی
با خونِ تو در پشتِ من
از چشمانات بر گردنِ من
هیچگاه هیچ شعری سکوت نخواهد کرد.
■شاعر: #رمکو_کامپرت |هلند،۱۹۲۹|
|Remco Wouter Campert|
■برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینگونه که راه میروی
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایات در دهانِ من
و گوشهایات بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
اینگونه که سکوت میکنی
با خونِ تو در پشتِ من
از چشمانات بر گردنِ من
هیچگاه هیچ شعری سکوت نخواهد کرد.
■●شاعر: #رمکو_کامپرت | Remco Wouter Campert |هلند،۱۹۲۹ |
■●برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima
بیرون از تختخواب، در اتاق
به سوی میز با شانه
هیچگاه هیچ سطری راه نخواهد رفت
اینگونه که حرف میزنی
با دندانهایات در دهانِ من
و گوشهایات بر زبانِ من
هیچگاه هیچ مدادی حرف نخواهد زد
اینگونه که سکوت میکنی
با خونِ تو در پشتِ من
از چشمانات بر گردنِ من
هیچگاه هیچ شعری سکوت نخواهد کرد.
■●شاعر: #رمکو_کامپرت | Remco Wouter Campert |هلند،۱۹۲۹ |
■●برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ساعتهایی هستند
بدون تو. گاهی، شاید.
این امکانپذیر است.
رودهایی هستند با سرچشمههایی پر از آلاله
بدون تو. قایقهایی با موتورهایی که پتپت میکنند، در خلاف جریان آب
بدون تو.
راههایی هستند بدون تو. جادههای فرعی، تصادفها
نهرهای خشکی
پروانههایی هستند بدون تو، و کَنگرهای وحشی. بیشمار.
دلسردی هست بدون تو. رخوت. دلنگرانی
و هیچ ساعتی نمیگذرد
و هیچ ساعتی نگذشته است.
#تون_تلگن | Toon Tellegen | هلند، ۱۹۴۱ |
برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
ساعتهایی هستند
بدون تو. گاهی، شاید.
این امکانپذیر است.
رودهایی هستند با سرچشمههایی پر از آلاله
بدون تو. قایقهایی با موتورهایی که پتپت میکنند، در خلاف جریان آب
بدون تو.
راههایی هستند بدون تو. جادههای فرعی، تصادفها
نهرهای خشکی
پروانههایی هستند بدون تو، و کَنگرهای وحشی. بیشمار.
دلسردی هست بدون تو. رخوت. دلنگرانی
و هیچ ساعتی نمیگذرد
و هیچ ساعتی نگذشته است.
#تون_تلگن | Toon Tellegen | هلند، ۱۹۴۱ |
برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
جسم، فکر میکنم
اگر تو جسم من هستی
کجا مرا پیدا کردی
کجا مرا میبری
کجا رهایم میکنی
در این سر من چه هست
شور یا ترس، دیدار دوباره با جدایی
برای خاک، از خاک، به خاک
و بیتو چگونه باید باشد
چه طولانی، چه ژرف، چه تنها
#روتخر_کوپلاند
برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima
اگر تو جسم من هستی
کجا مرا پیدا کردی
کجا مرا میبری
کجا رهایم میکنی
در این سر من چه هست
شور یا ترس، دیدار دوباره با جدایی
برای خاک، از خاک، به خاک
و بیتو چگونه باید باشد
چه طولانی، چه ژرف، چه تنها
#روتخر_کوپلاند
برگردان: #شهلا_اسماعیلزاده
@asheghanehaye_fatima