@asheghanehaye_fatima
خیال میکنم
شهرهای دنیا
نقطههایی خیالیاند
روی نقشهی جغرافیا
همهی شهرها
جز یک شهر
شهری که عاشقت شدم آنجا
شهری که خانهی من شد بعد از تو.
#سعاد_الصباح #شاعر_کویت🇰🇼
ترجمه:
#محسن_آزرم
خیال میکنم
شهرهای دنیا
نقطههایی خیالیاند
روی نقشهی جغرافیا
همهی شهرها
جز یک شهر
شهری که عاشقت شدم آنجا
شهری که خانهی من شد بعد از تو.
#سعاد_الصباح #شاعر_کویت🇰🇼
ترجمه:
#محسن_آزرم
@asheghanehaye_fatima
عشق...
کودتاییست
در کيميای تن؛
و شورشیست شجاع
بر نظم اشيا؛
و شوق تو
عادت خطرناکیست
که نمیدانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم!
و عشق تو...
گناه بزرگیست
که آرزو میکنم
هيچگاه "بخشيده" نشود...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت 🇯🇴
ترجمه:
#محبوبه_افشاری
عشق...
کودتاییست
در کيميای تن؛
و شورشیست شجاع
بر نظم اشيا؛
و شوق تو
عادت خطرناکیست
که نمیدانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم!
و عشق تو...
گناه بزرگیست
که آرزو میکنم
هيچگاه "بخشيده" نشود...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت 🇯🇴
ترجمه:
#محبوبه_افشاری
...ماذا أفعَلُ بهذه التركة الثقيلة من الذكرياتِ
التي تركتَهاعلى كتفيّ؟
بااین میراث سنگین خاطراتی
که برشانههایم گذاشتهای چه کنم؟
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
التي تركتَهاعلى كتفيّ؟
بااین میراث سنگین خاطراتی
که برشانههایم گذاشتهای چه کنم؟
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
لا بيت إلا أنت... ولا قبيلة إلا أنت... ولا وطن انتسب إليه إلا أنت...
::
مرا
هیچ خانه نباشد الا تو
قبیله نباشد الا تو...
مرا
هیچ وطن نباشد که خویش را به آن بازخوانم الا تو...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
لا بيت إلا أنت... ولا قبيلة إلا أنت... ولا وطن انتسب إليه إلا أنت...
::
مرا
هیچ خانه نباشد الا تو
قبیله نباشد الا تو...
مرا
هیچ وطن نباشد که خویش را به آن بازخوانم الا تو...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
سال نو مبارک
سال نو مبارک
سال نو مبارک
دوست دارم به یکدیگر بگوییم "عشق مبارک"
کلمات، وقتی به دیگران میگوییمشان، چقدر محدود میشوند
من نمیخواهم احساساتم بازگوی آرزوهای دیگران باشد
و عشقِ بستهبندیشده در کارتپستالها را نمیخواهم
در آغاز سال تو را دوست دارم
در پایان سال تو را دوست دارم
و چون عشق از تمام زمانها بزرگتر
و از تمام مکانها وسیعتر است
دوست دارم به یکدیگر بگوییم: "عشق مبارک"
چنان عشقی که آیینهای نمایشی جملات را بر هم میزند
و بر اصول،
قانون،
و نظام میشورد
و میکوشد همهچیز را در لغتنامههای عشق و شیفتگی تغییر دهد...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
سال نو مبارک
سال نو مبارک
دوست دارم به یکدیگر بگوییم "عشق مبارک"
کلمات، وقتی به دیگران میگوییمشان، چقدر محدود میشوند
من نمیخواهم احساساتم بازگوی آرزوهای دیگران باشد
و عشقِ بستهبندیشده در کارتپستالها را نمیخواهم
در آغاز سال تو را دوست دارم
در پایان سال تو را دوست دارم
و چون عشق از تمام زمانها بزرگتر
و از تمام مکانها وسیعتر است
دوست دارم به یکدیگر بگوییم: "عشق مبارک"
چنان عشقی که آیینهای نمایشی جملات را بر هم میزند
و بر اصول،
قانون،
و نظام میشورد
و میکوشد همهچیز را در لغتنامههای عشق و شیفتگی تغییر دهد...
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه:
#اسماء_خواجه_زاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
امشب به ذهنم رسید نامههای قدیمی را باز کنم و بخوانم
نمیدانستم دارم با آتش بازی میکنم و با دست خودم قبرم را میکَنم!
بعد از یک دقیقه انگشتانم آتش گرفت.
بعد از دو دقیقه چراغ مطالعهام شعله ور شد
بعد از سه دقیقه روتختیام آتش گرفت
بعد از پنج دقیقه لباس خوابم سوخت و تنها تلّی از خاکستر از من بر جای ماند
نمیدانستم نامههای عاشقانه ممکن است به بمبهای ساعتی تبدیل شوند که با دست زدن منفجر میشوند.
نمیدانستم جملات عاشقانه ممکن است شبیه چوبهی دار شوند، نمیدانستم ممکن است آدم با خواندن نامههای عاشقانهاش زندگی کند و با بازخوانی اشان بمیرد…!
چه حماقتی کردم؟! درِ آتشفشان را پس از سالها گشودم و وارد ماجراجوییِ عجیبی شدم،
غول جادو را از چراغش آزاد کردم تا همه چیزم را نابود کند، النگوها و کتابها و وسائلم را
و مرا چون سیبی گاز بزند!
آیا ممکن است زنی با نامههای عاشقانهاش خودکشی کند؟یا خودش را زیر چرخهای ماشین بیندازد؟!
حروف جادوگر، واژههای دیوانه !
آیا ممکن است کسی با خونسردی تمام خود را در دریایی از خطوط آبی غرق کند؟؟!
این همان کاری است که من کردم، وقت باز کردن کشوها
و حافظهام را آتش زدم و شیطان را بیدار کردم!
ای سفر کرده،که در همه جا حاضری
خواندن نامههایت، قتلگاهی واقعی است
و اکنون این منم که از این قتلگاه بیرون میزنم
چون مرغی سرکنده !
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه :
#یداله_گودرزی
امشب به ذهنم رسید نامههای قدیمی را باز کنم و بخوانم
نمیدانستم دارم با آتش بازی میکنم و با دست خودم قبرم را میکَنم!
بعد از یک دقیقه انگشتانم آتش گرفت.
بعد از دو دقیقه چراغ مطالعهام شعله ور شد
بعد از سه دقیقه روتختیام آتش گرفت
بعد از پنج دقیقه لباس خوابم سوخت و تنها تلّی از خاکستر از من بر جای ماند
نمیدانستم نامههای عاشقانه ممکن است به بمبهای ساعتی تبدیل شوند که با دست زدن منفجر میشوند.
نمیدانستم جملات عاشقانه ممکن است شبیه چوبهی دار شوند، نمیدانستم ممکن است آدم با خواندن نامههای عاشقانهاش زندگی کند و با بازخوانی اشان بمیرد…!
چه حماقتی کردم؟! درِ آتشفشان را پس از سالها گشودم و وارد ماجراجوییِ عجیبی شدم،
غول جادو را از چراغش آزاد کردم تا همه چیزم را نابود کند، النگوها و کتابها و وسائلم را
و مرا چون سیبی گاز بزند!
آیا ممکن است زنی با نامههای عاشقانهاش خودکشی کند؟یا خودش را زیر چرخهای ماشین بیندازد؟!
حروف جادوگر، واژههای دیوانه !
آیا ممکن است کسی با خونسردی تمام خود را در دریایی از خطوط آبی غرق کند؟؟!
این همان کاری است که من کردم، وقت باز کردن کشوها
و حافظهام را آتش زدم و شیطان را بیدار کردم!
ای سفر کرده،که در همه جا حاضری
خواندن نامههایت، قتلگاهی واقعی است
و اکنون این منم که از این قتلگاه بیرون میزنم
چون مرغی سرکنده !
#سعاد_الصباح
#شاعر_کویت
ترجمه :
#یداله_گودرزی