@asheghanehaye_fatima
آغازین بامداد جهان است،
همچون گلی آشفته،
دمیده از شب،
از نفسی نو برآمده از دریا،
باغی آبی شکوفا می شود.
همه چیز هنوز در هم است
و در هم می آمیزد،
جنبش برگها،
آواز پرندگان،
سُرِش بال ها،
چشمه هایی که می جوشند،
صدای بادها، صدای آبها
نجوای سترگی
که با اینهمه از جنس سکوت است.
حوّای جوان و الهی
با چشمان آرام و پُر رازِ گشوده به روشنی
از وجود خدا بر انگیخته شد
و جهان پیش پایش
چون رؤیایی دلپسند گسترده می شود.
پس خدا وی را گفت: برو ای آدمیزاده دُخت،
و به جمله موجوداتی که آفریده ام
سخنی از لبانت بده،
نوایی برای شناختن آنان.
#شارل_وان_لربرگ
#شاعر_بلژیک
ترجمه :
#محمد_زیار
آغازین بامداد جهان است،
همچون گلی آشفته،
دمیده از شب،
از نفسی نو برآمده از دریا،
باغی آبی شکوفا می شود.
همه چیز هنوز در هم است
و در هم می آمیزد،
جنبش برگها،
آواز پرندگان،
سُرِش بال ها،
چشمه هایی که می جوشند،
صدای بادها، صدای آبها
نجوای سترگی
که با اینهمه از جنس سکوت است.
حوّای جوان و الهی
با چشمان آرام و پُر رازِ گشوده به روشنی
از وجود خدا بر انگیخته شد
و جهان پیش پایش
چون رؤیایی دلپسند گسترده می شود.
پس خدا وی را گفت: برو ای آدمیزاده دُخت،
و به جمله موجوداتی که آفریده ام
سخنی از لبانت بده،
نوایی برای شناختن آنان.
#شارل_وان_لربرگ
#شاعر_بلژیک
ترجمه :
#محمد_زیار