@asheghanehaye_fatima
درجنون خویش ماندم باخیالِ چشم تو
گم شدم در ازدحام قیل و قال چشم تو
بانگاهی چشم هایت را تعارف می کنی
ای دلیل دردهای من به خال چشم تو
مانده درچشم ِ دلم،تخم نگاهت سالهاست
ريشه دارد روی اشک ِ من،نهال چشم تو
چشم هایت مسجدِديوانگی های من اند
ای اذان ِ بغض، ازحلق ِ بلالِ چشم تو
روی دوش ِ صبح ِ حسرت ، آفتابی می شوی
روز ِ من خالی ست ازدريامجالِ چشم تو
کس نداند رنج من، جز نیمهء نارنجِ من
گوشهء پیراهن من ، دستمال چشم تو
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#عزیز_روزهام🍀
درجنون خویش ماندم باخیالِ چشم تو
گم شدم در ازدحام قیل و قال چشم تو
بانگاهی چشم هایت را تعارف می کنی
ای دلیل دردهای من به خال چشم تو
مانده درچشم ِ دلم،تخم نگاهت سالهاست
ريشه دارد روی اشک ِ من،نهال چشم تو
چشم هایت مسجدِديوانگی های من اند
ای اذان ِ بغض، ازحلق ِ بلالِ چشم تو
روی دوش ِ صبح ِ حسرت ، آفتابی می شوی
روز ِ من خالی ست ازدريامجالِ چشم تو
کس نداند رنج من، جز نیمهء نارنجِ من
گوشهء پیراهن من ، دستمال چشم تو
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#عزیز_روزهام🍀
@asheghanehaye_fatima
#يار ِ ما رطلش گران است و
دلش با ديگران#
پهن کن هرجا که خواهی هرچه می دانی بیار
صندلی ها را بچین و، چیزِ ميزانی بیار
تا خرابی های حالم را نبینی زود تر
در"قفس"هااز "ردیف"شعر، دیوانی بیار
جلدجلدِ "بوعلی"را امتحان کردم نشد
"نسخه"ای ازنو، برای عشق درمانی بیار
منظره،بدنیست اما تا که اعیانی شود
باخودت یک"پنجره منقوش تيفانی"بیار
درمرامِ مكتبِ ما نيست هرگز "تکخوری"
شهررادعوت کن و،باخویش مهمانی بیار
پیکِ اول را به نام حق بريزو،مزّه ای
تا فرو بنشاند آفاتِ پریشانی بیار
تابگیراند مرا_درجام_ شعری هم بخوان
دُوره كن با نيّتِ اتباعِ كيهانی بیار
کوچه های روشن"شهنامه"راچرخی بزن
"مِهرِتورانی"بِبر،"ماهِ سَمَنگانی"بیار
مزهءمن خندهءدلداربودو...، بی خیال
دُورِدوّم را به نامِ ترکِ حيوانی بیار
ازلبِ"حافظ به سعی سایه"فالی تازه کن
شعلهء امّيد ، از"چاکِ گریبانی"بیار
ترمه وُاطلس بپوشان شهررا، سعدی
بخوان
مَی_برای پیر تاطفل ِدبستانی_ بیار
سالها"زندانیِ"اين خلق هستم سالهاست
بيتی از_حبسیه های سعدِسلمانی_بیار
شَستِ پایم را تکانی داد، امّا ساقيا!
پیکِ سنگینی که دارد بارِ هذيانی بیار
مزّهءمردانگی خاک است، ازخاکِ درَش
با نمِ خونم ، خميری تازه کن نانی بیار
هر که با ما یار شد، افتاد در آزارِ ما
نارفيق ِ نابه كار ِ نامسلمانی بیار
ساقيا ! ته استكان هايت نمی گیردمرا
لطف کن از دُورِبعدی پیکِ ليوانی بیار
نه شرابِ"روس"می خواهم نه جنس ِ"ارمنی"
از همين سگ مزه های تلخِ ايرانی بیار
یارترکم کرده وُدنيا فراموشم ، بريز
_ديده ام با ديگرانش وقتِ عريانی_ بیار
پیک هارابعدازاین، لبریزومردافکن بزنِ
بیت هاراپشتِ آن سنگین وطوفانی بیار
ساقیا از تشنگی کف کرده ام کاری بکن
کف به کف برمن بی افشان،دُورِ حيرانی بیار
کم فروشی باچنین رطلِ گران، شایسته نیست
حرفِ "بسياری" بزن،قول"فراوانی" بیار
صنعتِ"بيدل"بخوان، بارقص درآبِ عدم
دم به دم دُرِّ "دَری"،لعلِ بدَخشانی بیار
ازدلِ معشوق، يخ برگیرودرپیمانه کن
سوختم ساقی، دو"گیلاسِِ" زمستانی بیار
شهرراباضربِ چکش های"آهنگر" برقص
"پرچمی"دیگربناکن،"کاوه"ء ثانی بیار
تا بیاویزم جهان را وُ، نيآميزم به آن
ازکلافِ غيرتِ خود ،"بندِتُنبانی" بیار
زنده ام کن نقطه ای از بای بسم الله بگو
از ضمیرِ خلقِ اوّل ، خلعتِ جانی بیار
خسته ام از زندگی ساقی دَخيلت می شوم
دُورِآخررا به زهر آميزو ، پنهانی بیار …
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#عزیز_روزهام
#يار ِ ما رطلش گران است و
دلش با ديگران#
پهن کن هرجا که خواهی هرچه می دانی بیار
صندلی ها را بچین و، چیزِ ميزانی بیار
تا خرابی های حالم را نبینی زود تر
در"قفس"هااز "ردیف"شعر، دیوانی بیار
جلدجلدِ "بوعلی"را امتحان کردم نشد
"نسخه"ای ازنو، برای عشق درمانی بیار
منظره،بدنیست اما تا که اعیانی شود
باخودت یک"پنجره منقوش تيفانی"بیار
درمرامِ مكتبِ ما نيست هرگز "تکخوری"
شهررادعوت کن و،باخویش مهمانی بیار
پیکِ اول را به نام حق بريزو،مزّه ای
تا فرو بنشاند آفاتِ پریشانی بیار
تابگیراند مرا_درجام_ شعری هم بخوان
دُوره كن با نيّتِ اتباعِ كيهانی بیار
کوچه های روشن"شهنامه"راچرخی بزن
"مِهرِتورانی"بِبر،"ماهِ سَمَنگانی"بیار
مزهءمن خندهءدلداربودو...، بی خیال
دُورِدوّم را به نامِ ترکِ حيوانی بیار
ازلبِ"حافظ به سعی سایه"فالی تازه کن
شعلهء امّيد ، از"چاکِ گریبانی"بیار
ترمه وُاطلس بپوشان شهررا، سعدی
بخوان
مَی_برای پیر تاطفل ِدبستانی_ بیار
سالها"زندانیِ"اين خلق هستم سالهاست
بيتی از_حبسیه های سعدِسلمانی_بیار
شَستِ پایم را تکانی داد، امّا ساقيا!
پیکِ سنگینی که دارد بارِ هذيانی بیار
مزّهءمردانگی خاک است، ازخاکِ درَش
با نمِ خونم ، خميری تازه کن نانی بیار
هر که با ما یار شد، افتاد در آزارِ ما
نارفيق ِ نابه كار ِ نامسلمانی بیار
ساقيا ! ته استكان هايت نمی گیردمرا
لطف کن از دُورِبعدی پیکِ ليوانی بیار
نه شرابِ"روس"می خواهم نه جنس ِ"ارمنی"
از همين سگ مزه های تلخِ ايرانی بیار
یارترکم کرده وُدنيا فراموشم ، بريز
_ديده ام با ديگرانش وقتِ عريانی_ بیار
پیک هارابعدازاین، لبریزومردافکن بزنِ
بیت هاراپشتِ آن سنگین وطوفانی بیار
ساقیا از تشنگی کف کرده ام کاری بکن
کف به کف برمن بی افشان،دُورِ حيرانی بیار
کم فروشی باچنین رطلِ گران، شایسته نیست
حرفِ "بسياری" بزن،قول"فراوانی" بیار
صنعتِ"بيدل"بخوان، بارقص درآبِ عدم
دم به دم دُرِّ "دَری"،لعلِ بدَخشانی بیار
ازدلِ معشوق، يخ برگیرودرپیمانه کن
سوختم ساقی، دو"گیلاسِِ" زمستانی بیار
شهرراباضربِ چکش های"آهنگر" برقص
"پرچمی"دیگربناکن،"کاوه"ء ثانی بیار
تا بیاویزم جهان را وُ، نيآميزم به آن
ازکلافِ غيرتِ خود ،"بندِتُنبانی" بیار
زنده ام کن نقطه ای از بای بسم الله بگو
از ضمیرِ خلقِ اوّل ، خلعتِ جانی بیار
خسته ام از زندگی ساقی دَخيلت می شوم
دُورِآخررا به زهر آميزو ، پنهانی بیار …
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#عزیز_روزهام
خوش منظره ي خوش بَرو رو، چشم چه رنگي!
گيلاس لبِ گونه هلو! چشم چه رنگي!
پيشاني تو بوسه ي مهتاب گرفته!
چشمانِ تو درياچه ي قو، چشم چه رنگي!
بابلسرِ هر سالِ مرا برده از اينجا...!
اي اخم تو "سير" و"سمنو"، چشم چه رنگي!
لِي لِي، لالا، خواب مرا چشم دريده!
هِي هِي، هاها، هِيّاهو، چشم چه رنگي!
با خونِ انارِ دلِ من قطره به قطره
سرخاب زده بَر، بَرو رو، چشم چه رنگي!
اي نيمه ي نارنجِ به دستم نرسيده
سيمينه تنِ ماه گلو، چشم چه رنگي!
تا چند بگيرم خبرت را زِ خيابان؟
كي مي رسي از راه؟ بگو! چشم چه رنگي؟!
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#شعر_معاصر
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گيلاس لبِ گونه هلو! چشم چه رنگي!
پيشاني تو بوسه ي مهتاب گرفته!
چشمانِ تو درياچه ي قو، چشم چه رنگي!
بابلسرِ هر سالِ مرا برده از اينجا...!
اي اخم تو "سير" و"سمنو"، چشم چه رنگي!
لِي لِي، لالا، خواب مرا چشم دريده!
هِي هِي، هاها، هِيّاهو، چشم چه رنگي!
با خونِ انارِ دلِ من قطره به قطره
سرخاب زده بَر، بَرو رو، چشم چه رنگي!
اي نيمه ي نارنجِ به دستم نرسيده
سيمينه تنِ ماه گلو، چشم چه رنگي!
تا چند بگيرم خبرت را زِ خيابان؟
كي مي رسي از راه؟ بگو! چشم چه رنگي؟!
#سیدمحمدعلی_رضازاده
#شعر_معاصر
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima