@asheghanehaye_fatima
🔴 زن بارداری که ۱۶ساعت زیر آوار بود نجات پیدا کرد
▪️نه بیهوش شدم و نه خوابم برد. تمام مدت ١٦ساعت بیدار و هوشیار بودم. صداها را هم میشنیدم. نیروهای ارتش و هلالاحمر آمده بودند. به همراه شوهرم به دنبال من میگشتند، اما صدایم به گوش آنها نمیرسید تا اینکه شنیدم میخواهند بولدوزر را روشن کنند. تمام مدت ترسم از همان بولدوزر بود. با خودم میگفتم من زندهام و به هوشم. اگر بولدوزر بندازند و من تکهتکه شوم، چه!
▪️١٦ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود همسرش را پیدا کند. فریادزنان، اسم همسرش را صدا میزد. اجازه نمیداد کسی بولدوزر را روشن کند. امید داشت به زندهبودن همسرش؛ با صدای بلند میگفت: «فرانک باردار است، باید نجاتش بدهیم.»
▪️نیروهای هلالاحمر و ارتش همگی با هم بسیج شده بودند تا شاید بتوانند این زن باردار را در میان آوار پیدا کنند. کمکم امیدها ناامید شد. هیچکس هیچ صدایی از میان آوار نمیشنید. نیروهای امدادی و مردم تقریبا مطمئن شده بودند که زن جوان در میان این همه خاک جان باخته است.
▪️مگر میشود کسی در این ویرانه جا مانده باشد و نفس بکشد. آن هم بعد از این همه ساعت؛ بنابراین عملیات آواربرداری با روشنشدن بولدوزر آغاز شد. مرد جوان اما دستبردار نبود. باز هم در میان خاکها به دنبال همسرش میگشت. چند ثانیه مانده بود تا شروع عملیات که ناگهان صدایی از میان خاکها شنیده شد.
▪️مرد جوان فریاد زد «زنده است.» نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا میزد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا میزد. درنهایت فرانک ٢٤ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند.
▪️معجزه اصلی اینجا بود که این زن بعد از ١٦ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند.
#زلزله_کرمانشاه ⚫️
🔴 زن بارداری که ۱۶ساعت زیر آوار بود نجات پیدا کرد
▪️نه بیهوش شدم و نه خوابم برد. تمام مدت ١٦ساعت بیدار و هوشیار بودم. صداها را هم میشنیدم. نیروهای ارتش و هلالاحمر آمده بودند. به همراه شوهرم به دنبال من میگشتند، اما صدایم به گوش آنها نمیرسید تا اینکه شنیدم میخواهند بولدوزر را روشن کنند. تمام مدت ترسم از همان بولدوزر بود. با خودم میگفتم من زندهام و به هوشم. اگر بولدوزر بندازند و من تکهتکه شوم، چه!
▪️١٦ساعت گذشته بود. هنوز نتوانسته بود همسرش را پیدا کند. فریادزنان، اسم همسرش را صدا میزد. اجازه نمیداد کسی بولدوزر را روشن کند. امید داشت به زندهبودن همسرش؛ با صدای بلند میگفت: «فرانک باردار است، باید نجاتش بدهیم.»
▪️نیروهای هلالاحمر و ارتش همگی با هم بسیج شده بودند تا شاید بتوانند این زن باردار را در میان آوار پیدا کنند. کمکم امیدها ناامید شد. هیچکس هیچ صدایی از میان آوار نمیشنید. نیروهای امدادی و مردم تقریبا مطمئن شده بودند که زن جوان در میان این همه خاک جان باخته است.
▪️مگر میشود کسی در این ویرانه جا مانده باشد و نفس بکشد. آن هم بعد از این همه ساعت؛ بنابراین عملیات آواربرداری با روشنشدن بولدوزر آغاز شد. مرد جوان اما دستبردار نبود. باز هم در میان خاکها به دنبال همسرش میگشت. چند ثانیه مانده بود تا شروع عملیات که ناگهان صدایی از میان خاکها شنیده شد.
▪️مرد جوان فریاد زد «زنده است.» نیروهای امدادی به سمت صدا رفتند. مرد جوان با اشک اسم همسرش را صدا میزد و حالا دیگر فریادهایش پاسخ داشت. همسرش هم او را صدا میزد. درنهایت فرانک ٢٤ساله زیر خروارها خاک پیدا شد. او را بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند.
▪️معجزه اصلی اینجا بود که این زن بعد از ١٦ساعت هم خودش و هم فرزندش سالم بودند.
#زلزله_کرمانشاه ⚫️
(این بخش از شعر را یکی از ساکنان ورزقان پس از زلزلهی مرداد ۹۱ ورزقان به ترکی سروده بود.)
بخشی از شعر "#مسعود_تقیزاده_هریس"
گلدیم کنده
باخدیم گؤروش یئریمیزه
نه سن وارسان،
نه بیر سس وار، سمیر وار!
نه دئییم
آه...
بیزدن قاباق
اؤپوشوبدو دووارلار...
به رو ستا آمدم
به میعادگاه قرارمان نگاهی انداختم!
نه تو هستی
نه آوایی
نه جنبش و حرکتی...
پیش از ما
دیوارها همدیگر را بوسیده بودند
@asheghanehaye_fatima
#زلزله
بخشی از شعر "#مسعود_تقیزاده_هریس"
گلدیم کنده
باخدیم گؤروش یئریمیزه
نه سن وارسان،
نه بیر سس وار، سمیر وار!
نه دئییم
آه...
بیزدن قاباق
اؤپوشوبدو دووارلار...
به رو ستا آمدم
به میعادگاه قرارمان نگاهی انداختم!
نه تو هستی
نه آوایی
نه جنبش و حرکتی...
پیش از ما
دیوارها همدیگر را بوسیده بودند
@asheghanehaye_fatima
#زلزله