@asheghanehaye_fatima
می خواستم پرنده باشی
پَر بکشی و هرگز برنگردی
حالا سال هاست در من لانه کرده ای
شاخه هایم را شکسته ای
هر شب خواب هایم را ریخت و پاش می کنی
و هر روز نُک می زنی به زندگی ام..
#روجا_چمنکار
می خواستم پرنده باشی
پَر بکشی و هرگز برنگردی
حالا سال هاست در من لانه کرده ای
شاخه هایم را شکسته ای
هر شب خواب هایم را ریخت و پاش می کنی
و هر روز نُک می زنی به زندگی ام..
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
هر صبح
از خواب می پرم, عجله می کنم
دلفین های آبی را به موهایم می زنم
جای ِ لب هایت را بر لب هایم صورتی می کنم
میز را می چینم, صدایت می زنم
بعد به یاد می آورم از پاییز به بعد
دیگر نبوده ای و من
هر صبح از خواب پریده ام, عجله کرده ام
دلفین های ِ آبی را به موهایم زده ام
جای ِ لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام
میز را چیده ام و بعد صدایت زده ام...
#روجا_چمنکار
هر صبح
از خواب می پرم, عجله می کنم
دلفین های آبی را به موهایم می زنم
جای ِ لب هایت را بر لب هایم صورتی می کنم
میز را می چینم, صدایت می زنم
بعد به یاد می آورم از پاییز به بعد
دیگر نبوده ای و من
هر صبح از خواب پریده ام, عجله کرده ام
دلفین های ِ آبی را به موهایم زده ام
جای ِ لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام
میز را چیده ام و بعد صدایت زده ام...
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
نه زمینشناسم
نه آسمانپرداز
گرفتارم
گرفتار چشمهای تو
یک نگاه به زمین
یک نگاه به زمان
زندگی من از همین گرفتاری شروع میشود
سبز آبی کبود من
چشمهای تو
معنای تمام جملههای ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظهی دیدار
فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند
کاش میتوانستم ای کاش
خودم را
در چشمهای تو
حلقآویز کنم
#روجا_چمنکار
نه زمینشناسم
نه آسمانپرداز
گرفتارم
گرفتار چشمهای تو
یک نگاه به زمین
یک نگاه به زمان
زندگی من از همین گرفتاری شروع میشود
سبز آبی کبود من
چشمهای تو
معنای تمام جملههای ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظهی دیدار
فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند
کاش میتوانستم ای کاش
خودم را
در چشمهای تو
حلقآویز کنم
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
.
همه چیز
از احتمال بودنت جان گرفت
از احتمال نشستنت بر پوستِ صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تنِ میز
پیچیدن صدایت در رگِ اتاق
حالا
همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود؛
صندلی
میز
اتاق
من
#روجا_چمنکار
.
همه چیز
از احتمال بودنت جان گرفت
از احتمال نشستنت بر پوستِ صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تنِ میز
پیچیدن صدایت در رگِ اتاق
حالا
همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود؛
صندلی
میز
اتاق
من
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
با تو شبی
در آینده ای نه چندان دور
زندگی نکرده باشم و
تو گریه هایم را بغل نکرده باشی
نه انتظار کشیده باشی
در انتهای جهانی گرد
جنون تلخ جهان مرا
گمم نکرده ای که پیدایم نکرده باشی
نه سایه نه سکوت نه ساعت
نه صندلی خالی و فنجان نشسته ای
نه پایه های سست و شکسته ای
نه چشمانت را بسته باشی و
مرا به یاد آورده باشی
نه نبضم را از پایه های میز تکانده باشی
دستم را گرفته باشی
بیرون زده باشیم از شعر
شب
بوق ممتد باران
خنده الو صدا
نباخته ای که نبرده باشی
نه خیابانی که با من قدم زده باشی
نه کافه ای که روبرویم نشسته باشی
نه غروبی
نه بارانی
نبوده ای که نباشی
نرفته ای که نیامده باشی
#روجا_چمنکار
با تو شبی
در آینده ای نه چندان دور
زندگی نکرده باشم و
تو گریه هایم را بغل نکرده باشی
نه انتظار کشیده باشی
در انتهای جهانی گرد
جنون تلخ جهان مرا
گمم نکرده ای که پیدایم نکرده باشی
نه سایه نه سکوت نه ساعت
نه صندلی خالی و فنجان نشسته ای
نه پایه های سست و شکسته ای
نه چشمانت را بسته باشی و
مرا به یاد آورده باشی
نه نبضم را از پایه های میز تکانده باشی
دستم را گرفته باشی
بیرون زده باشیم از شعر
شب
بوق ممتد باران
خنده الو صدا
نباخته ای که نبرده باشی
نه خیابانی که با من قدم زده باشی
نه کافه ای که روبرویم نشسته باشی
نه غروبی
نه بارانی
نبوده ای که نباشی
نرفته ای که نیامده باشی
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
#روجا_چمنکار
در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
#روجا_چمنکار
در دستانم
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
#روجا_چمنکار
خطی نیست
نه خطی که طول عمرم را نشان دهد
نه خطی که آیندهام را بگوید
و نه خطی که مرا به کسی برساند
من
تمام خطوط دنیا را
در چشمانم پنهان کردهام
تا از نگاه متعجب کفبینها
دلم خنک شود
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
همه چیز
از احتمال بودنت جان گرفت
از احتمال نشستنت بر پوستِ صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تنِ میز
پیچیدن صدایت در رگِ اتاق
حالا
همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود
صندلی
میز
اتاق
من
#روجا_چمنکار
همه چیز
از احتمال بودنت جان گرفت
از احتمال نشستنت بر پوستِ صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تنِ میز
پیچیدن صدایت در رگِ اتاق
حالا
همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود
صندلی
میز
اتاق
من
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
دوشنبه است
بلند می شوم
لایه ی ضخیم زخم را از پنجره کنار می زنم
پَرِ پرنده های مُرده را جمع می کنم
در آسمان می کارم
چشم می بندم و دو انگشتم را
بر نبض دستم می گذارم
می زنی...
#روجا_چمنکار
دوشنبه است
بلند می شوم
لایه ی ضخیم زخم را از پنجره کنار می زنم
پَرِ پرنده های مُرده را جمع می کنم
در آسمان می کارم
چشم می بندم و دو انگشتم را
بر نبض دستم می گذارم
می زنی...
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
می خواستم پرنده باشی
پَر بکشی و هرگز برنگردی
حالا سال هاست در من لانه کرده ای
شاخه هایم را شکسته ای
#هر_شب_خواب_هایم را ریخت و پاش می کنی
و هر روز نُک می زنی به زندگی ام....
#روجا_چمنکار
می خواستم پرنده باشی
پَر بکشی و هرگز برنگردی
حالا سال هاست در من لانه کرده ای
شاخه هایم را شکسته ای
#هر_شب_خواب_هایم را ریخت و پاش می کنی
و هر روز نُک می زنی به زندگی ام....
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
آمده بودم
رفته بودی
شب بود
هرچه خودم را تکان می دهم از خواب نمی پرم
تب دارد این تبعید وقتی از ماضی بعید به حال نمی آیم
تکان
تکانه های پشت بام
پشت تکیده ی بام ها
تکرار ترکه های تر ترکه های تر ترکه های تر
تکبیرررر
هر بار که چشم می بندم و دو دستم را بر گوشهایم فشار می دهم بلند تر می شنوم
رگباررر
گلوهای گر گرفته
رگ خوابم را بزن
گم و گورم کن
گرمم کن که نلرزم
دستنوشته هایم ناگفته هایم های هایم
از خوابم خون زیادی رفته
شانه هایت را بیار بگذار زیر سرش
کمی شرجی شراب شُک
یک دو شُک
یک دو شُک
نه نمی پرد به حال نمی آید
به یادش بیاورکه شاعری دست هایش را در باغچه می کاشت
به یادش بیاور که شاعری همه لرزش دست و دلش از آن بود که عشق پناهی گردد
نه برنمی گردد از ماضی بعید
گوشه ی دهان تمام خیابان ها زخمی بود
آمده بودم ببوسمت
نبودی و
ترکه های تر دستبند میله های سیاه
سکوتم که می دهی بلند تر می شنوم
صندلی پشت میز نشسته بود
صندلی بلند شد پشت میز قدم زد
تمام نمی شد تکانه های پشت بام
صندلی با پایه های چوبی اش لگد زد و گودالی
به عمق دور دست
دور دست
تکانه ها دور می شدند
آمده بودم ببوسمت
“همه لرزش دست ودلم” دستان تو دور می شوند
تکان
تکانم بده
بپرد این تب برود به دور به دور دست
دستی تکان دهنده تر از دستان سرزمینت نیست
وقتی از دست رفتنت را بدرقه می کند.
#روجا_چمنکار
آمده بودم
رفته بودی
شب بود
هرچه خودم را تکان می دهم از خواب نمی پرم
تب دارد این تبعید وقتی از ماضی بعید به حال نمی آیم
تکان
تکانه های پشت بام
پشت تکیده ی بام ها
تکرار ترکه های تر ترکه های تر ترکه های تر
تکبیرررر
هر بار که چشم می بندم و دو دستم را بر گوشهایم فشار می دهم بلند تر می شنوم
رگباررر
گلوهای گر گرفته
رگ خوابم را بزن
گم و گورم کن
گرمم کن که نلرزم
دستنوشته هایم ناگفته هایم های هایم
از خوابم خون زیادی رفته
شانه هایت را بیار بگذار زیر سرش
کمی شرجی شراب شُک
یک دو شُک
یک دو شُک
نه نمی پرد به حال نمی آید
به یادش بیاورکه شاعری دست هایش را در باغچه می کاشت
به یادش بیاور که شاعری همه لرزش دست و دلش از آن بود که عشق پناهی گردد
نه برنمی گردد از ماضی بعید
گوشه ی دهان تمام خیابان ها زخمی بود
آمده بودم ببوسمت
نبودی و
ترکه های تر دستبند میله های سیاه
سکوتم که می دهی بلند تر می شنوم
صندلی پشت میز نشسته بود
صندلی بلند شد پشت میز قدم زد
تمام نمی شد تکانه های پشت بام
صندلی با پایه های چوبی اش لگد زد و گودالی
به عمق دور دست
دور دست
تکانه ها دور می شدند
آمده بودم ببوسمت
“همه لرزش دست ودلم” دستان تو دور می شوند
تکان
تکانم بده
بپرد این تب برود به دور به دور دست
دستی تکان دهنده تر از دستان سرزمینت نیست
وقتی از دست رفتنت را بدرقه می کند.
#روجا_چمنکار
.
همیشه
دری باز به در به دری بودم
رفتن را
بیشتر از آمدن دوست داشتم
صدای تو
تنها سرزمین واقعی ام بود
کلمات را
در آغوشت پنهان می کنم
از این به بعد
همه می توانند
شعر هایی از مرا
در تو بخوانند.
.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
همیشه
دری باز به در به دری بودم
رفتن را
بیشتر از آمدن دوست داشتم
صدای تو
تنها سرزمین واقعی ام بود
کلمات را
در آغوشت پنهان می کنم
از این به بعد
همه می توانند
شعر هایی از مرا
در تو بخوانند.
.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
عبور
از خشکیهایش دل بریدهام
مرا به آب جهان بمیران
تا مرگ زندگی کند در رگ های مکندهای
که از روی راین میگذرند
هی ببوسمت
و پرندهها
روی مرزهای شورشی تنت با صدای شکسته بخوانند
توی دهانم
تخم گذاری کن
که از حلق من
به این خلق مشتهای رو به هوا
تنها تاریخی شکسته بسته دیدهام
مرا به آب بمیران
انگار
کله خری هایم را کوک کردهاند
درست راس ساعتی که صدای سوسکها
به سکسکه میافتد
و آب زیرزمین کورمان را مست میکند
و خراب زندگیمان را برمی دارد
هیچ کتابی از آسمان
این زمین نمور را
از کوری عبور نخواهد داد
مرا به آب بمیران
شرشر شور قطرهها را روی صدایت دوست دارم
دست دارم توی شیارهای شک برانگیزت
تو
مثل خواب بعد از شکنجه میچسبی به تن
وطبالها
کنار کودکیام تمرگیده اند به کوبشی
که راحتم نمی گذارد و تا امروز
کولیام کرده است
دیگر بس است
برای حلقم کمی آب
کمی خواب
کمی پرنده با صدای بسته
کمی باز
از مرز بگذریم
رمز عبور
در رگ های من است.
#روجا_چمنکار
عبور
از خشکیهایش دل بریدهام
مرا به آب جهان بمیران
تا مرگ زندگی کند در رگ های مکندهای
که از روی راین میگذرند
هی ببوسمت
و پرندهها
روی مرزهای شورشی تنت با صدای شکسته بخوانند
توی دهانم
تخم گذاری کن
که از حلق من
به این خلق مشتهای رو به هوا
تنها تاریخی شکسته بسته دیدهام
مرا به آب بمیران
انگار
کله خری هایم را کوک کردهاند
درست راس ساعتی که صدای سوسکها
به سکسکه میافتد
و آب زیرزمین کورمان را مست میکند
و خراب زندگیمان را برمی دارد
هیچ کتابی از آسمان
این زمین نمور را
از کوری عبور نخواهد داد
مرا به آب بمیران
شرشر شور قطرهها را روی صدایت دوست دارم
دست دارم توی شیارهای شک برانگیزت
تو
مثل خواب بعد از شکنجه میچسبی به تن
وطبالها
کنار کودکیام تمرگیده اند به کوبشی
که راحتم نمی گذارد و تا امروز
کولیام کرده است
دیگر بس است
برای حلقم کمی آب
کمی خواب
کمی پرنده با صدای بسته
کمی باز
از مرز بگذریم
رمز عبور
در رگ های من است.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
طعم دودی آب
تو میدانی که این ماه
به آسمان مزخرف این شهر نمیآید
که این درخت
که هزاردستی به دیوارمان چسبیده
به رنگ دودی این شهر نمیآید
که فالفروش کوچک پل هوایی شهید دستگردی
به آرزوهای کوچک این شهر نمیآید
شبیه تاریکخانهای شدهام
با نور قرمز خونی توی سرش
فواره میزند و تو میدانی
این خون رفته باز نمیآید
دستکشهای ساکت سیاه
به دستمان میآید
دروغهای دمدستی
به دستمان میآید
شلیک دستهجمعی
به دستمان میآید
سرزمین از دسترفته
به دستمان میآید
دستههای چاقو
به دستمان میآید
از نشخوارت لذت میبرند و فردا
تقسیمت میکنند
تو میدانی که آب
چه طعم تلخی دارد.
#روجا_چمنکار
مردن به زبان مادری
طعم دودی آب
تو میدانی که این ماه
به آسمان مزخرف این شهر نمیآید
که این درخت
که هزاردستی به دیوارمان چسبیده
به رنگ دودی این شهر نمیآید
که فالفروش کوچک پل هوایی شهید دستگردی
به آرزوهای کوچک این شهر نمیآید
شبیه تاریکخانهای شدهام
با نور قرمز خونی توی سرش
فواره میزند و تو میدانی
این خون رفته باز نمیآید
دستکشهای ساکت سیاه
به دستمان میآید
دروغهای دمدستی
به دستمان میآید
شلیک دستهجمعی
به دستمان میآید
سرزمین از دسترفته
به دستمان میآید
دستههای چاقو
به دستمان میآید
از نشخوارت لذت میبرند و فردا
تقسیمت میکنند
تو میدانی که آب
چه طعم تلخی دارد.
#روجا_چمنکار
مردن به زبان مادری
دریا را یکجا سر می کشم
همینجا ساحلی پهن می کنم
و خورشید را برلبه ی آبها نگه می دارم
بعد
لباس زرد می پوشم
و به اندازه ی یک صندوق پُست منتظرت می مانم
#روجا_چمنکار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
همینجا ساحلی پهن می کنم
و خورشید را برلبه ی آبها نگه می دارم
بعد
لباس زرد می پوشم
و به اندازه ی یک صندوق پُست منتظرت می مانم
#روجا_چمنکار
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
همه چیز
از احتمال بودنت جان گرفت؛
از احتمال نشستنت بر پوست صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تن میز
پیچیدن صدایت در رگ اتاق
حالا همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود؛
صندلی
میز
اتاق
من!
#روجا_چمنکار
@asheghandhaye_fatima
از احتمال بودنت جان گرفت؛
از احتمال نشستنت بر پوست صندلی
کشیده شدن انگشتانت بر تن میز
پیچیدن صدایت در رگ اتاق
حالا همه چیز
از احتمال نبودنت نابود می شود؛
صندلی
میز
اتاق
من!
#روجا_چمنکار
@asheghandhaye_fatima
پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان ها
توی کافه ها
از ایستادن پشت ویترین ها
چسبیدن به عروسک ها
به درخت گیلاسی که به نامم بود
نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی
پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه
وسط رقصی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک
حافظه ام کجاست؟
خانه ام کجاست؟
خنده ام کجاست؟
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره
پنج شنبه، مترو، ایستگاه آخر
آخر اسمم چه بود؟
اسمم چه بود؟
پوستم چه رنگی بود؟
پیدایم کن از رد پای کلمات
جلوی سینما، توی پاک، انتهای خیابانی دراز
خیابانی دراز
دیروزی دراز
روزی دراز
رازم چه بود؟
سایه ام کجاست؟
تهران، میدان ولی عصر، جنب بانک ملی ایران
قسمت اشیاء گمشده
پیدایم کن
از میان سایه های بی نشان اشیاء گمشده ...
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
توی کافه ها
از ایستادن پشت ویترین ها
چسبیدن به عروسک ها
به درخت گیلاسی که به نامم بود
نیمکتی زرد، رُزی سفید، روزی برفی
پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس، توی گریه
وسط رقصی بندری، استکانی کمر باریک، شبی تاریک
حافظه ام کجاست؟
خانه ام کجاست؟
خنده ام کجاست؟
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره
پنج شنبه، مترو، ایستگاه آخر
آخر اسمم چه بود؟
اسمم چه بود؟
پوستم چه رنگی بود؟
پیدایم کن از رد پای کلمات
جلوی سینما، توی پاک، انتهای خیابانی دراز
خیابانی دراز
دیروزی دراز
روزی دراز
رازم چه بود؟
سایه ام کجاست؟
تهران، میدان ولی عصر، جنب بانک ملی ایران
قسمت اشیاء گمشده
پیدایم کن
از میان سایه های بی نشان اشیاء گمشده ...
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
حالا
از خوابهایم بپرس
که چقدر تو را دیدهاند
از چشم هایم
که چقدر تو را چکیدهاند
از قدم هایم
که چقدر تا تو رفتهاند.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
از خوابهایم بپرس
که چقدر تو را دیدهاند
از چشم هایم
که چقدر تو را چکیدهاند
از قدم هایم
که چقدر تا تو رفتهاند.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from عاشقانه های فاطیما
حالا
از خوابهایم بپرس
که چقدر تو را دیدهاند
از چشم هایم
که چقدر تو را چکیدهاند
از قدم هایم
که چقدر تا تو رفتهاند.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima
از خوابهایم بپرس
که چقدر تو را دیدهاند
از چشم هایم
که چقدر تو را چکیدهاند
از قدم هایم
که چقدر تا تو رفتهاند.
#روجا_چمنکار
@asheghanehaye_fatima