@asheghanehaye_Fatima
حرف مشترکی هست
میان آنکه سالهاست به رودخانه سنگ میزند
آنکه ساعتها غرق میشود در آکواریوم خانهاش
و آن که خفه شده است از این همه دریا
…
میان سربازی که اضافه خورده است
مردی که اضافه وزن دارد
و بچهای که اضافی است
…
حرف مشترکی هست
میان این همه دهان که برای انقلاب
به خیابان
برای بوسه به خانه
رفتهاند…
حرف مشترکی اما نیست
میان آنها که در عکسهای دسته جمعی بهم لبخند میزنند
اما نام یکدیگر را به یاد نمیآورند
#رسول_پیره
حرف مشترکی هست
میان آنکه سالهاست به رودخانه سنگ میزند
آنکه ساعتها غرق میشود در آکواریوم خانهاش
و آن که خفه شده است از این همه دریا
…
میان سربازی که اضافه خورده است
مردی که اضافه وزن دارد
و بچهای که اضافی است
…
حرف مشترکی هست
میان این همه دهان که برای انقلاب
به خیابان
برای بوسه به خانه
رفتهاند…
حرف مشترکی اما نیست
میان آنها که در عکسهای دسته جمعی بهم لبخند میزنند
اما نام یکدیگر را به یاد نمیآورند
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
مرد آینه ی اتاق پرو را
تکه تکه کرد
آینه های جیبی را به بازار برد
تا زنان بسیاری در آینه ها نگاه کنند
و زیبایی بیشتری را هر شب به خانه بیاورد
#رسول_پیره
از کتاب #کلید_ها
#نشر_نیماژ
مرد آینه ی اتاق پرو را
تکه تکه کرد
آینه های جیبی را به بازار برد
تا زنان بسیاری در آینه ها نگاه کنند
و زیبایی بیشتری را هر شب به خانه بیاورد
#رسول_پیره
از کتاب #کلید_ها
#نشر_نیماژ
@asheghanehaye_fatima
می خواستم به صدای تو گوش کنم
به صدای تو
که غمگین می کند و رستگار
می خواستم
آن دانه غمگین باشم
به صدای تو
از خاک سر بزنم
می خواستم
با من حرف بزنی
و روز را از شب جدا کنی
#رسول_پیره
می خواستم به صدای تو گوش کنم
به صدای تو
که غمگین می کند و رستگار
می خواستم
آن دانه غمگین باشم
به صدای تو
از خاک سر بزنم
می خواستم
با من حرف بزنی
و روز را از شب جدا کنی
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
می خواستم به صدای تو گوش کنم
به صدای تو
که غمگین می کند و رستگار
می خواستم
آن دانه غمگین باشم
به صدای تو
از خاک سر بزنم
می خواستم
با من حرف بزنی
و روز را از شب جدا کنی
#رسول_پیره
می خواستم به صدای تو گوش کنم
به صدای تو
که غمگین می کند و رستگار
می خواستم
آن دانه غمگین باشم
به صدای تو
از خاک سر بزنم
می خواستم
با من حرف بزنی
و روز را از شب جدا کنی
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
دلتنگم
و خیالِ تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
عطرش بیشتر زندگی را برمی دارد..
#رسول_پیره
دلتنگم
و خیالِ تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
عطرش بیشتر زندگی را برمی دارد..
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
عطر صدای تو
تلفن را برداشته
عطر صدای تو دلتنگم میکند
انگار پرتقالی را که بارها چیدهام
بچینم
و منتظر باشم
عدهای برای شکستن شاخههایم بیایند...
صدای تو
پونهی خشک است در دستانم
که هرچه بیشتر خردش می کند
بیشتر عطرش زندگی را برمیدارد
تو از همه به من نزدیکتر بودی
و رفتنت مرا از همه غمگینتر کرد...
به من بگو آخرین شاخه چطور میشکند؟
دهانم را از کدام جمله پر کنم
که وقتی دیدمت
به کار بیاید
دهان یک ناودان
مگر جزباران با چیز دیگری هم پر میشود؟
تنهایی
زنگ زدن آهن است
در اشکال متفاوت باران
من که آدم آهنی نبودم
چرا این همه پوسیدم
عطرصدای تو
تلفنی که یکبار صدایت را شنیده
برداشته بود
تو تلفن را برده بودی
با ته ماندهی صدایت
و چیزی به نام شنیدن نبود...
.
صدایت را بردهای
و می ترسم میان این همه غریبه
انگار درخت سیبی هستم
که میان باغ آلبالو کاشته اند
#رسول_پیره
#کتاب_تسکین
عطر صدای تو
تلفن را برداشته
عطر صدای تو دلتنگم میکند
انگار پرتقالی را که بارها چیدهام
بچینم
و منتظر باشم
عدهای برای شکستن شاخههایم بیایند...
صدای تو
پونهی خشک است در دستانم
که هرچه بیشتر خردش می کند
بیشتر عطرش زندگی را برمیدارد
تو از همه به من نزدیکتر بودی
و رفتنت مرا از همه غمگینتر کرد...
به من بگو آخرین شاخه چطور میشکند؟
دهانم را از کدام جمله پر کنم
که وقتی دیدمت
به کار بیاید
دهان یک ناودان
مگر جزباران با چیز دیگری هم پر میشود؟
تنهایی
زنگ زدن آهن است
در اشکال متفاوت باران
من که آدم آهنی نبودم
چرا این همه پوسیدم
عطرصدای تو
تلفنی که یکبار صدایت را شنیده
برداشته بود
تو تلفن را برده بودی
با ته ماندهی صدایت
و چیزی به نام شنیدن نبود...
.
صدایت را بردهای
و می ترسم میان این همه غریبه
انگار درخت سیبی هستم
که میان باغ آلبالو کاشته اند
#رسول_پیره
#کتاب_تسکین
@asheghanehaye_fatima
مردی که پیراهن چهارخانه می پوشد
خودش را زندانی کرده است
مردی که پشت نرده های پنجره می ایستد
خیابان را زندانی کرده است
مردی که نمی خندد لب هایش را
ومردی که جدول حل می کند کلمه را زندانی کرده است
زندانی توام
و دیوارها بیش از آنکه بلند باشند
دلگیرند
وقتی عکسی از تو به آن ها نیست
هر بوسه ات
شورشی در زندان
هر بوسه ات
روزنه ای در دیوار...
با هر بوسه ات
آجری از دیوار
میله ای از نرده ها
و خطی ازچهارخانه پیراهن من
می افتد...!
#رسول_پیره
مردی که پیراهن چهارخانه می پوشد
خودش را زندانی کرده است
مردی که پشت نرده های پنجره می ایستد
خیابان را زندانی کرده است
مردی که نمی خندد لب هایش را
ومردی که جدول حل می کند کلمه را زندانی کرده است
زندانی توام
و دیوارها بیش از آنکه بلند باشند
دلگیرند
وقتی عکسی از تو به آن ها نیست
هر بوسه ات
شورشی در زندان
هر بوسه ات
روزنه ای در دیوار...
با هر بوسه ات
آجری از دیوار
میله ای از نرده ها
و خطی ازچهارخانه پیراهن من
می افتد...!
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
دلتنگم
و خیالِ تو
پونهای خشک است
در دستانم
که هرچه بیشتر
خُردش میکنم
عطرش بیشتر زندگی را بر میدارد
#رسول_پیره
دلتنگم
و خیالِ تو
پونهای خشک است
در دستانم
که هرچه بیشتر
خُردش میکنم
عطرش بیشتر زندگی را بر میدارد
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
عطر صدای تو دلتنگم می کند
انگار پرتقالی را بارها چیده ام
دوباره بچینم
و منتظر باشم
عده ای برای شکستن شاخه هایم بیایند...
صدای تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
بیشتر عطر زندگی را برمی دارد
#رسول_پیره
عطر صدای تو دلتنگم می کند
انگار پرتقالی را بارها چیده ام
دوباره بچینم
و منتظر باشم
عده ای برای شکستن شاخه هایم بیایند...
صدای تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
بیشتر عطر زندگی را برمی دارد
#رسول_پیره
عطرِ صداےِ تُو
دلتنگم مےڪُنَد !
انگار پرتقالے را
بارها چیدهاَم ،
دوباره بچینم
وَ منتظر باشم
عدّهاے براے
شڪستنِ شاخہهایم
بیایند ...
صداےِ تُو
پونہاے خشڪ است
در دستانم
ڪہ هر چہ بیشتر
خُردش مےڪُنَم ، بیشتر
عطرِ زندگے را بَرمےدارد !!!
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
دلتنگم مےڪُنَد !
انگار پرتقالے را
بارها چیدهاَم ،
دوباره بچینم
وَ منتظر باشم
عدّهاے براے
شڪستنِ شاخہهایم
بیایند ...
صداےِ تُو
پونہاے خشڪ است
در دستانم
ڪہ هر چہ بیشتر
خُردش مےڪُنَم ، بیشتر
عطرِ زندگے را بَرمےدارد !!!
#رسول_پیره
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima🍀
عطرِ صداےِ تُو
دلتنگم مےڪُنَد !
انگار پرتقالے را
بارها چیدهاَم ،
دوباره بچینم
وَ منتظر باشم
عدّهاے براے
شڪستنِ شاخہهایم
بیایند ...
صداےِ تُو
پونہاے خشڪ است
در دستانم
ڪہ هر چہ بیشتر
خُردش مےڪُنَم ، بیشتر
عطرِ زندگے را بَرمےدارد !!!
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
عطرِ صداےِ تُو
دلتنگم مےڪُنَد !
انگار پرتقالے را
بارها چیدهاَم ،
دوباره بچینم
وَ منتظر باشم
عدّهاے براے
شڪستنِ شاخہهایم
بیایند ...
صداےِ تُو
پونہاے خشڪ است
در دستانم
ڪہ هر چہ بیشتر
خُردش مےڪُنَم ، بیشتر
عطرِ زندگے را بَرمےدارد !!!
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
🌾
رویای من
اسبی بود
که هیچ وقت به میدان مسابقه نرفت.
اسبی جوان و دونده
که به خیش بستند
تا گرسنگی آدم ها را شخم بزند.
رویای من جای خوبی به دنیا نیامده بود...
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
رویای من
اسبی بود
که هیچ وقت به میدان مسابقه نرفت.
اسبی جوان و دونده
که به خیش بستند
تا گرسنگی آدم ها را شخم بزند.
رویای من جای خوبی به دنیا نیامده بود...
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
مردی که پیراهن چهارخانه میپوشد
خودش را زندانی کرده است
مردی که پشت نردههای پنجره میایستد
خیابان را زندانی کردهاست
مردی که نمیخندد لبهایش را
ومردی که جدول حل میکند کلمه را زندانی کرده است
زندانی توام
و دیوارها بیش از آنکه بلند باشند
دلگیرند
وقتی عکسی از تو به آنها نیست
هر بوسهات
شورشی در زندان
هر بوسهات
روزنهای در دیوار...
با هر بوسهات
آجری از دیوار
میلهای از نردهها
و خطی ازچهارخانه پیراهن من
میافتد
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
مردی که پیراهن چهارخانه میپوشد
خودش را زندانی کرده است
مردی که پشت نردههای پنجره میایستد
خیابان را زندانی کردهاست
مردی که نمیخندد لبهایش را
ومردی که جدول حل میکند کلمه را زندانی کرده است
زندانی توام
و دیوارها بیش از آنکه بلند باشند
دلگیرند
وقتی عکسی از تو به آنها نیست
هر بوسهات
شورشی در زندان
هر بوسهات
روزنهای در دیوار...
با هر بوسهات
آجری از دیوار
میلهای از نردهها
و خطی ازچهارخانه پیراهن من
میافتد
#رسول_پیره
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima