کنار رودخانه زانو زدم
خنجرم را کشیدم
سوگند خوردم به عشق تو که زیبای شهر شده ای
گفتم از امروز شوالیه ی تو خواهم بود
نه به جنگ آسیاب های بادی خواهم رفت
نه اهریمنی را در لباس کشیشی خواهم کشت
گفتم دوستت دارم
و می دانم رودخانه کلماتم را برای تو می آورد
و به نیت تصاحب تو سکه ای به رودخانه انداختم
کمی آن سو تر مردی عاشق
نامت را شنید
قلبش را به رودخانه انداخت...!
@asheghanehaye_fatima
#علیرضا_راهب
کتاب:
#دو_استکان_عرق_چهل_گیاه
خنجرم را کشیدم
سوگند خوردم به عشق تو که زیبای شهر شده ای
گفتم از امروز شوالیه ی تو خواهم بود
نه به جنگ آسیاب های بادی خواهم رفت
نه اهریمنی را در لباس کشیشی خواهم کشت
گفتم دوستت دارم
و می دانم رودخانه کلماتم را برای تو می آورد
و به نیت تصاحب تو سکه ای به رودخانه انداختم
کمی آن سو تر مردی عاشق
نامت را شنید
قلبش را به رودخانه انداخت...!
@asheghanehaye_fatima
#علیرضا_راهب
کتاب:
#دو_استکان_عرق_چهل_گیاه