عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


مرا چه به تو ؟
دریا
هیچ وقت به رودخانه نریخته است!

همان بهتر
به زانوهای مادرم فکر کنم
و آلزایمر مادربزرگ که
تنها کلمه ی مدرنِ خانه ی قدیمی ماست

و اینکه
ماهی را
هروقت از آب بگیری
دریایی را در ماتم غرق کرده ای!

#داوود_سوران
🍀🍀
بر می داشتی
می بوسیدی
می گذاشتی گوشه ای امن.
چقدر دوست داشتم
خُرده نان های سرِ راهت باشم.

#داوود_سوران

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from دستیار
‌.



بیهوده بود
قلب سرباز روبرو.
بیهوده بود جای بوسه بر پیشانی اش
و مهم نبود
با دستور هر آتش
ستون چند خانه خاکستر خواهد شد.

ــ بیهوده فکر می کردم
"جوخه"
نام دسته گلی باید باشد
و "تیر باران"
شکل دیگری از باریدن ــ

بیهوده بود کتاب شعر در اتاق فرمانده
و من چقدر احمق بودم
که میخواستم
لکه های خون را از شیشه ها پاک کنم
با روزنامه هایی
که از جنگ می نویسند.




#داوود_سوران



@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




دارم به آخرین پیامتان فکر می‌کنم
پیام‌های سوخته‌ی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.

به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور می‌بو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "

دارم به انگشت‌های کسی فکر می‌کنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "

به باقیمانده‌ی شیشه‌ی عطرت روی میز
به پیراهن تازه‌ات

به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه می‌آورم...



#داوود_سوران
#تسلیت⚫️
@asheghanehaye_fatima




دلم به دست‌های تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباس‌هایم می‌تکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دست‌هایت را
ده بار تمام به انگشت‌هایم داده ام.
دلم به چیزهای ساده ای خوش بود
به بوییدن گل‌های سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری ات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ وقت نتوانست برای معشوقه اش نامه ای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
می‌پیچم به دور خودم
به دور خودم می‌پیچم
و دلم برای دلم می‌سوزد.

#داوود_سوران
چشمت را می چرخانی ..
سجاده ام جا به جا می شود .

#داوود_سوران


@asheghanehaye_fatima
..




دلم به دست‌های تو خوش بود
به اینکه این بهار
پاییز را از لباس‌هایم می‌تکانی.
به اینکه خط به خط دستم
پر از دست خط تو باشد.
به اینکه قول دست‌هایت را
ده بار تمام به انگشت‌هایم داده ام.
دلم به چیزهای ساده‌ای خوش بود
به بوییدن گل‌های سرت
بافتن موهات
به اینکه برای حتی یک بار
گره روسری‌ات با سر حرف من باز شود.
چقدر داشتن چیزهای ساده سخت است.
مثل یک مار بی دست و پا
که هیچ‌وقت نتوانست برای معشوقه‌اش نامه‌ای بنویسد
یا دست کم یک بار برایش دستی تکان بدهد
می‌پیچم به دور خودم
به دور خودم می‌پیچم
و دلم برای دلم می‌سوزد.

#داوود_سوران


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


همه‌ی پرنده‌ها یک روز
روی بلند‌ترین شاخه ایستاده‌اند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima



همه‌ی پرنده‌ها یک روز
روی بلند‌ترین شاخه ایستاده‌اند
تا دلشان را به دریا بزنند.
مثل من
که یک روز مقابل تو ایستاد
تا دلش را...
مثل دریا
مثل دریا
نه...
بیچاره دریا فقط توانست به خودش بپیچد
خودش را به در و دیوار بکوبد
و در خودش خفه کند همه چیز را
بی آنکه فهمیده باشد
دل به دریا زدن یعنی چه؟!
.
#داوود_سوران
@asheghanehaye_fatima




دارم به آخرین پیامتان فکر می‌کنم
پیام‌های سوخته‌ی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.

به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور می‌بو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "

دارم به انگشت‌های کسی فکر می‌کنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "

به باقیمانده‌ی شیشه‌ی عطرت روی میز
به پیراهن تازه‌ات

به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه می‌آورم...

#داوود_سوران
زندگی
مثل عصرهایِ غمگین یک پیاده‌رو
همیشه از جایِ خالی کسی پُر است...

#داوود_سوران
@rekhnehchannell
@asheghanehaye_fatima




دارم به آخرین پیامتان فکر می‌کنم
پیام‌های سوخته‌ی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.

به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور می‌بو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "

دارم به انگشت‌های کسی فکر می‌کنم
که برایت نوشته بود:
" عزیزم، رسیدی زنگ بزن "

به باقیمانده‌ی شیشه‌ی عطرت روی میز
به پیراهن تازه‌ات ....



#داوود_سوران
دلخواهی
مثل کلمه‌ی "صلح"
برای پناهندگان جنگ زده!
مهمی
مثل اهمیت نقشه
برای یک چریک!
مثل صدای کلید
در گوش یک اعدامی
مهمی!
که زمان را
زیر یک پلکت
و زمین را
زیر پلک دیگرت نگاه داشته ای
و آنقدر خدایی
که می توانی در یک پلک به هم زدن
زمین و زمان را
به هم بیامیزی..


#داوود_سوران
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima