عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



نام کوچکش را نمی دانستم. بی بی گفته بود هر وقت کسی را با نام کوچکش صدا کنی؛ این نشان دهنده ی صمیمت توست. البته به شرطی که آن شخص خیلی از تو بزرگتر نباشد.
به صورتش نگاه کردم، کنار دست من بود. درست در حد فاصل دو بخشی که خانم ها و آقایان را از هم جدا کرده بودند. نیم رخش را می دیدم. صورتش صمیمیت خاصی داشت. بعد نشستم و توی فکر خودم برایش اسم انتخاب کردم.
اسمش شاید "نازنین" باشد، بخاطر لبخندهایی که گاه رو به حرف های استاد می زد.
چشم های درشتی نداشت، پس اسمش "شهلا" نیست.
موهای صاف وُ خرمایی رنگش مرا یاد "طاهره" می انداخت، دختر آقا رحیم خدابیامرز.
یک خال هم داشت سمت پایینِ گونه ی چپش، که تا می دیدی دلت می خواست "صنم" صدایش کنی.
اسم ها تقریبا تمام شد. ولی هیچ کدام از اسامی که من برایش انتخاب کردم، خشنودم نکرد. مجبور شدم خودم به سمت زیر میزش خم شوم و خودکارم را بردارم، که ناگهان دوستش او را صدا زد..."بهارک".... و بعد با ایما و اشاره و چشمکی ریز، مرا نشانش داد. به سمت من برگشت لبخندی زد و خودکارم را از زیر میزش برداشت و تحویلم داد.
وقتی رسیدم خانه، اولین کاری که کردم بوسیدن روی ماه بی بی بود. خندید و گفت: چه شده "پسرک" من... خوش خبر باشی!؟
خندیدم و گفتم: بی بی، وقتی پسرک صدایم می کنی... این حرف "ک" در عینی که کوچکت می کند، چقدر دلچسب و دوست داشتنی ست. انگار وقتی آن را به کلمه ای می چسبانی می توانی با خیال آسوده تری برای خودت نگهش داری....!
مثل بهار... بهارک.

#حمید_جدیدی
#خاطره
#دانشگاه